سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۱۷ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۱مهر

در مطالعاتم به یادداشتی برخوردم که در سالهای اوج جیغ روشنفکری، تحلیلی از این جریان ارائه داده بود. این مطلب را که می توان به مثابه اعترافی قلمداد کرد، توسط محمد درخشان رییس جامعه فرهنگیان و وزیر فرهنگ کابینه علی امینی در زمان رژیم  پهلوی، در فصلنامه مهرگان شماره3و4 چاپ زمستان 1377 ، در آمریکا منتشر شده بود. یادداشتی که ای کاش در سال های شارلاتانتیسم روشنفکری ( سالهای 76 – 77 و ...) از سوی روشنفکران بیمار کمی عبرت بینانه تر به آن نگریسته می شد. تا شاید امروز به احوال آن روز های محمد درخشان دچار نمی شدند و همانگونه که درخشان و هم مسلکانش در انقلاب اسلامی شوکه شدند و آمریکا گزینی کردند در قیام مردمی در 9 دی شوکه نمی شدند و همچون سلف خود آمریکا گزینی و بیگانه گزینی نمی کردند!!!

محمد درخشان در یادداشت خود اینگونه  می نگارد:

"اندیشمندان روشنفکران ما هیچ گاه و در هیچ زمانی کوچکترین پایگاهی در بین توده های مردم نداشته اند. زیرا آنها همراه به صورت یک طبقه ممتاز و تافته جدا بافته خرج خود را از خرج توده های مردم جدا ساخته اند. به همین دلیل آنچه می گویند و می نویسند درمحدوده دید و افکار و تامین منافع طبقاتی خویش است و مشهورترین نوشته های نویسندگان به نام، کوچکترین جاذبه برای توده مردم ندارد...

وقتی نویسندگان و روشنفکران جامعه با توده های مردم رابطه ای ندارند و از زندگی و دردها و رنج ها و عادات و رسوم آنها بی اطلاعند، چطور می توانند قلم خویش را به نفع آنها به کار گیرند؟ روشنفکران و اندیشمندان ما فقط در بین خودشان می لولند و به همین دلیل مستمعین سخنرانی های آنها فقط خودشانند و هیچگاه اثری از شرکت توده های مردم در این محافل وجود نداشته است... انقلاب 22 بهمن  ماه سنگ محکی برای اثبات بی اعتباری روشنفکران و اندیشمندان چپ و راست و میانه رو ملی بین توده های مردم بود."

جعفر حسن خانی
۰۸مهر

یاری نیست، تنهایی است

         وشب اندوه را جاری است

               و احساسم زمستانی است

   پیاپی این فلق بر خاک

         شفق را نیست از افلاک

              هوا سرد است و شاید هم کمی هولناک

   می گویند می آید

         و زود این شب، سحر ...شاید

               نگاهم صبح را پاید ...نگاهم صبح را پاید ...نگاهم صبح را پاید


پاورقی:

شاعرانه ایی از برگ نوشته هایم


جعفر حسن خانی
۰۸مهر

روایتی از یک روز فتنه گون در سال هزار و سیصد و هشتاد و فتنه در قم، پایگاه انقلاب

"جعفر ... جعفر ...  بیدار شو ... گوشیت داره زنگ می زنه" صدای بابام بود که با زیر صدای محمد اصفهانی "...زنده موندن واسشون بهونه بود . زندگی بازی بچه گونه بود ..." منو از خواب بیدار کرد. زنگ بیدارباش گوشیم رو خاموش کردم. به یه زحمتی خودم رو از رختخواب کندم. نه اینکه شب دیر خوابیده بودم، چشمام به زور وا می شد. پنجاه دقیقه ای به اذان صبح مونده بود. از اونجایی که ساعت اول دانشگاه ارائه درس (کنفرانس) داشتم. باید مطالب درسیم رو آماده می کردم. یک ساعتی مشغول مطالعه و فیش برداری شدم که وقت نماز شد. بعد از خواندن نماز به مطالعه ادامه دادم. تا اینکه با آماده شدن مطالب کنفرانس، کم کم عقربه کوچک ساعت، نزدیک7 می شد. صبحانه دم دستی ای خورده و نخورده، شال و کلاه کرده و به سوی دانشگاه راه افتادم.

سورت سرد سرما بیدادها که نه، ولی هوا سرد بود. سوار بر اتوبوس خط واحد خیابان ها و میدان های منطقه نیروگاه رو طی می کردم تا به محل سرویس دانشگاه در کنار پل حجتیه برسم. از اونجایی که خط میدان مطهری رو سوار شده بودم اون طرف پل حجتیه (خیابان اراک) پیاده شدم . پل رو که به سوی محل سرویس ها طی می کردم، متوجه چیزی شدم که در طول شب و روز گذشته نگرانش بودم. جمعیتی چند صد نفره رو دیدم که اون سمت بلوار، سرکوی بیت آیت الله منتظری جمع شده بودن و شعار می داند. نامفهوم بود. متوجه نمی شدم. به ساعت نگاه کردم هنوز چند ساعتی به تشیع جنازه مانده بود. به محل سرویس ها رسیدم ، خبری از سرویس نبود. خبری از دانشجو هایی که هر روز منتظر سرویس می شدند هم نبود. صدای شعار ها واضح تر به گوش می رسید: " ...منتظری زنده است. مرجع پاینده است" در همین حین محمد نودهی رو دیدم: " سلام جعفر! چرا اینجایی؟ سرویس دانشگاه سر پل بعدی (پل نیروگاه) وایستاده. مثل اینکه راه رو بستن سرویس نتونسته جلوتر بیاد." من و محمد نودهی به همراه یکی دو تا دانشجو که تازه از راه رسیده بودن راه افتادیم سمت پل نیروگاه. باید از کنار جمعیتی که اون سمت بلوار تجمع کرده بودن رد می شدیم. جلوتر که رفتیم همین سمت ما دم ورودی رودخونه یه آقایی صندوق عقب ماشینش رو باز کرده بود و تصاویر آیت الله منتظری رو که زمینه اش سبز بود رو داشت در میاورد تا بین تجمع کنندگان توزیع کنه. داخل صندق عقب ماشین رو که نگاه کردم، پر بود از این تصاویر و دو سه طاقه پارچه سبز. پلاک ماشین "ایران 22" بود.

 نگران شدم، ایستادم. صدایی که به نظر از بلندگو پخش می شد مردم رو دعوت به آرامش می کرد: "بگذارید مراسم تشیع جنازه با شکوه برگزار شود. شعار سیاسی ندهید و ..." به نظر صدای فرزند آیت الله منتظری بود. جمعیت همچنان بی توجه به در خواست ها، شعار می داد.

"جعفر... جعفر... راه بیفت بریم الان سرویس راه می افته جا میمونیما" صدای محمد نودهی بود. راه افتادیم. فکرو ذکرم رو همانجا روبه روی کوی بیت آقای منتظری جا گذاشتم. جلوتر که رفتیم دکتر عزت الله سحابی رو دیدم با یه پالتوی سرمه ای تیره روی پیاده رو به همراه جوانی یوقور که او رو همراهی می کرد از کنار ما به سمت بیت آقای منتظری می گذشت. طلاقی نگاهم به نگاهش و مکث کوتاهم او را منتظر حرفی از سوی من نمود. حرفم رو خوردم و از کنار او گذشتم. می خواستم منطقه نیروگاه (پایین شهر قم) رو نشونش بدم و بگم تا ما هستیم شما هیچکاری نمی تونید بکنید. می خواستم بگم نیروگاه جانش در می آید برای "جمهوری اسلامی" و "ولایت فقیه".

سرویس دانشگاه داشت راه می افتاد. دویدیم تا جا نمونیم. سوار سرویس که شدیم گوشی رو در آوردم. به همه بچه ها شرح ماوقع کردم. فکر کنم داشتم مهندسی اجتماع میکردم. بالاخره قرار شد بچه ها خودشونو به حرم و به مراسم تشیع جنازه برسونن. با چند تا از بچه های خوابگاه هم قرار گذاشتم بعد از این که کنفرانسم تموم شد. از کلاس بزنم بیرون و با آژانس بریم ببینیم چی میشه و چه باید کرد. رفتم داخل کلاس چند دقیقه نگذشته بود که دکتر فقیهی وارد کلاس شد. به نظرم درس روانشناسی رشد رو باهاش داشتیم. بعد از صحبت های مقدماتیش که نیم ساعتی طول کشید، نفر اول رفت پای تخته تا ارائه درس کنه. من نفر دوم بودم. هی به نفر اولی اشاره می کردم که سر و ته کنفرانسشو هم بیاره. یک ربع ساعتی که یک عمر بود کنفراسش طول کشید. نوبت من شد رفتم بالا موضوع کنفرانسم یادم نیست. اما خوب یادمه که وسط ارائه موضوع درس، گوشیم که حالت سکوت بود هی زنگ می خورد و می لرزید. بچه ها بودن که می خواستن بدونن کی از کلاس میزنم بیرون. آخه آژانس رسیده بود و بچه ها فقط منتظر من یکی بودن. سر ده دقیقه مطالب رو ارائه دادم تموم که شد به جای نشستن روی صندلی از همون پای تخته از استاد اجازه خواستم و رفتم بیرون. طول سالن دانشکده تا درب خروج رو دویدم. صدای کفشام توی فضای ساکت و آروم دانشکده داشت می پیچید. من و محمد رنجبر و علی مجیدی و یکی ، دو نفر دیگه از دانشجوها سوار آژانس شدیم. دم مصلا آژانس ما رو پیاده کرد. بقیه راه رو پیاده رفتیم. داخل کوچه ها و رودخونه و کنار پیاده رو پر بود از ماشین هایی که پلاکشون 22، 33، 44 و... که گاهی پلاک 13 رو هم بینشون می شد دید. رسیدم همون جا که فکر و ذکرمو اونجا جا گذاشته بودم. برشون داشتم. سر کوی بیت همه چیز عادی بود. و جمعیت صبحی دیگه دیده نمی شد. بلوار نوبهار رو به سمت حرم طی مسیر کردیم. بین راه رضا خاتمی به همراه سه نفر دیگه داشت از حرم برمی گشت. به نظر تشیع جنازه تموم شده بود. خوشحال بود و کپکش خروس می خوند. پالتوی خاکستری تیره هم تنش بود. از کنارش رد شدیم. در بین راه مردان و زنان چادریی را می دیدیم که با در دست داشتن عکس آقای منتظری از حرم خارج می شدند. چهره هاشان و لهجه شان که با هم پچ پچ می کردند، داد می زد که مردمان بی پیرایه نجف آبادیی اند که برای تعظیم شعائر اسلامی در این مراسم شرکت کردند. از صحن مسجد اعظم وارد حرم شدیم، بر خلاف آنچه که فکر می کردیم، خبری نبود. جلوتر رفتیم. وارد صحن عتیق (ایوان طلا) شدیم. اینجا هم خبری نبود. علی مجیدی گفت: " خبری نیست. الکی اومدیم." جلوتر رفتیم وارد صحن انقلاب اسلامی (ایوان آینه) شدیم. بله خبرها در این صحن بود. جمعیتی بین حوض و درب خروج اتابکی رو به روی ایوون آینه با پارچه های سبز و تصویر آیت الله منتظری شعار می دادند. همان شعارهای صبحیشان. قابل تحمل بود. رفتم روی سکوی کناره حوض تا بهشان مسلط باشم و بهتر ببینمشان. از بلندگو های حرم به نظر صدای حجت الاسلام فلاح پخش می شد که صفات منافقین رو داشت می شمرد. جمعیت معترض هر چی به سمت ایوون آینه و رو به روی ضریح مطهر و پاک خانم فاطمه معصومه (س) نزدیکتر می شدن شعارهایشون جری تر و تند تر می شد. شرم رو خورده و حیاء رو قی کرده بودن. طاقتم داشت طاق می شد. می خواستم یه کاری کنم. اما چه کاری؟ نمی دونستم.

 فکری به ذهنم رسید، فکر از این قرار بود که با بچه ها بریم زیر زمین پاساژ قدس که چند دقیقه بیشتر با حرم فاصله نداره، یه عکس بزرگ امام و آقا بخریم و بیاریم. یکیمون بره بالا فواره وسط حوض حرم و عکس امام و آقا رو روی دستش بالا بگیره. با بچه ها در میان گذاشتم و گفتم اگر این کار رو بکنیم هم مخالفت خودمون رو با این جماعت هتاک اعلام کردیم و هم اگر به ما هجوم بیارن، ماهیتشون رو به مردم نشان دادند.

محمد رنجبر گفت:

- غمی نیست . اگه عکس هم جور نشد، روی یه برگه بزرگ با ماژیک می نویسیم: "در حمایت زِ امامم علی خامنه ای. می شوم میثم تمار به دارم بزنید" و همین می بریم رو فواره حوض حرم.

به علی مجیدی گفتم :

- علی! بهتره برا این کارمون یه مشورت با حاج عباس بکنیم. حاج عباس یکیه تو مایه ها حاج احمد آژانس شیشه ای، که همه عمرشو صرف مبارزه و دفاع از جمهوری اسلامی کرده.

علی گفت:

- گوشیم آنتن نمی ده. مثل اینکه داخل صحن آنتنشو بستن.

ما همگی به گوشیامون نگاه کردیم دیدیم. آره آنتن نداریم. از علی خواهش کردم بره بیرون حرم، یه تماس بگیره و ببینه نظرحاج عباس چیه. علی مجیدی رفت. جمعیت به کنار ایوان آینه رسیده بود: "این ماه، ماه خونه. بسیجی سرنگونه". به شدت کفری شدم. یه چیزی داشت گلومو فشار می داد. اشک تو چشمام حلقه زده بود. نفسم بالا نمیومد.

علی مجیدی برگشت:

- بیرون سمت خیابان ارم هم شلوغه. با حاجی تماس گرفتم. توی اون شلوغی نه اون حرفای منو فهمید و نه من حرفای اونو.

جمعیت معترض جلو ایوان آینه شعارهاشون شنیع تر و شنیع تر می شد که از درج آن معذورم. میتونم جاش بیب پخش کنم: " بیب... بیییییب... بییییییییب"

کم کم غیرت انقلابی در چهره من و دوستانم  نمایان می شد. در همین حین چند خانم رو دیدم که روی ایوان آینه آمده بودند و تصاویری از حضرت ماه (امام خامنه ای) رو در دست داشتن. جماعت هتاکِ ادب مرد به ز دولت اوست، رو به روی ضریح مطهر عمه سادات، زشت ترین و رکیک ترین شعار ها را شروع کردند به دادن. مهندس کجا بود که ببینه مردم خداجوش دارن چه می کنند و چی می گن؟ مهندسی که برا یه عکس سه در چهار فضا رو ناموسی کرده بودن ،که:" ای ایها الناس به ناموس من تعرض شده."

در همین موقع بود که در سمت راست ما کنار درب سمت شیخان در بین مردم تماشاچی چند تصویر از امام خمینی (ره) و امام خامنه ای روی دست ها بالا رفت. با برو بچه ها از بین جمعیت به سرعت خودمون رو به اونها رسوندیم. یک روحانی جوان به همراه چند تا دانشجوی دیگه از جمله امین کیانی و عمار جعفری و چند نفر دیگه این کار جسورانه رو کرده بودن. نمی دونم چی شد که به حاج آقای جوان گفتم :

- حاجی ما تعدادمون کمه، ما چند نفریم. ولی اونا چند صد نفرن. الانه که فیلم بگیرن و بعداً از شبکه ها ضد انقلاب پخش کنند و بگن که طرفداران نظام همین چند نفراند.

اون روحانی جوان که از حرمت شکنی این جماعت تزویر و ریا در صحن حرم حضرت معصومه (س) چهره اش برافروخته شده بود، گفت:

- ما تکلیفمون رو انجام می دیم، نتیجه اش دیگه با خدا.

روحانی جوان به سمت معترضین راه افتاد و ما هم به همراهش. جماعت هتاک که متوجه ما شده بود، به سمت ما راه افتاد. وقتی دم حوض ما و معترضین به هم رسیدیم. در کمتر از چند ثانیه جمعیت ما که کمتر از تعداد انگشتان دست بود به ناگاه تبدیل شد بود به جمعیت چند صد نفره. مهندسی جمهوری اسلامی در سازمان دهی این تجمع به معجزه می ماند! این آرمان های الهی نظام معجزه می کنند به مولا. همه تماشاچیان حرم به مقابله با جماعت هتاک قیام کرده بودند و بغض شهر شکسته شده بود.

محمد رنجبر با یه عکس بزرگ از حضرت امام و حضرت آقا رو دستش اومد:

- جعفر بیا این عکس رو ببریم بالای فواره وسط حرم.

 من و محمد رنجبر و علی مجیدی به همراه یه بسیجی که چفیه هم رو دوشش داشت، با کسب اجازه از حضرت معصومه (س) دلمون رو زدیم به دریای خروشان که نه، بلکه آرام حوض حرم. کمک کردیم محمد رنجبر بره رو فواره. بالای فواره عکس امام و آقا رو روی دستش گرفت. این صحنه باشکوه به معنای فتح صحن حرم به دست نیروهای انقلابی بود.

بعد از مدتی اون بسیجی چفیه به دوش رفت بالای فواره و همان کار محمد رنجبر را تکرار کرد. ما هم داخل حوض حرم مراقب بودیم جماعت هتاک جهت مقابله وارد حوض نشه.

جمعیت نیروهای انقلابی داشت از چند هزار نفر می گذشت و تعداد جماعت سبز هتاک لحظه به لحظه کمتر رو کمتر می شد.

یکی از دانشجویان انقلابی دانشگاه آزاد رو دیدم که رو دوش بچه های انقلابی، جمعیت رو به سمت هتاکان هدایت می کرد. همه صحن حرم یک صدا فریاد برآورده بود: "شهر مقدس قم. جای منافقین نیست"

در همین حین یه بنده خدا خودشو به حوض حرم رسوند:

- از حوض بیاید بیرون

- شما چی کاره ای؟

- و...

مشغول بحث با این بنده خدا بودم که محمد رنجبر خودشو بهم رسوند و گفت:

- کفشاشو نگاه کن.

نگاه کردم:

- که چی؟

- کفش سازمانی سپاه پاسدارانه

به نظرتون یه پاسدار داشت چی کار می کرد؟

شاید داشت ما رو سرکوب می کرد شاید هم با برخورد با ما داشت جماعت هتاک رو سرکوب می کرد!

شاید هم داشت مهندسی اغتشاشات رو می کرد! شاید...

بالاخره هر کاری که می کرد مطمئنا فضا رو تلطیف و آرام نمی کرد!

از حوض اومدیم بیرون و به جمعیت انقلابی پیوستیم. دیگه از اون جمعیت هتاک کسی در حرم باقی نمونده بود.

با مردم انقلابی که پیشونیش جوونای دانشجو و هیئتی بودن از درب روبرو ایوان آینه سینه زنان و حیدر حیدر گویان و هروله کنان، وارد خیابان ارم شدیم. بخشی از جماعت هتاک، جلوی مدرسه علمیه کرمانی ها، رو به روی تمثال مبارک امام راحل عظیم شأن و امام خامنه ای (مد ظله العالی) هنوز به حرمت شکنی مشغول بودند. از این طرف مابه سمت جماعت هتاک حرکت کردیم و از طرف دیگر بچه های طلبه مدرسه علمیه کرمانی ها هم با شعار "خامنه ای کوثر است. دشمن او ابتر است" به ما ملحق شدند. به نظرم خیابان ارم یه جورایی شاهد وحدت حوزه و دانشگاه بود. آنهم در دفاع از ولایت.

جماعت هتاک به سمت بیت آقای منتظری گریخت. ما هم هروله کنان به دنبالشون. سر چهار راه بیمارستان دم بوستان کتاب، نیروی انتظامی با نیوجرسی های پلاستیکی که توش رو با آب پر کرده بودن. البته بعضیاشم خالی بود خیابان رو بسته بودن، تا ما جلوتر نریم.

 به نظرتون نیروی انتظامی داشت چی کار می کرد؟

شاید با بستن راه ما، داشت جماعت هتاک رو سرکوب می کرد!

شاید هم داشت مهندسی اغتشاشات رو می کرد! شاید...

بالاخره هر کاری که می کرد مطمئنا فضا رو تلطیف و آرام نمی کرد!

من که در پیشانی جمعیت بودم، وقتی به نیوجرسی ها رسیدم ایستادم. جلوتر نرفتم. به خودم می گفتم نکنه بریم و زد و خوردی اتفاق بیفته و توی این فضا خونی ریخته بشه. از طرفی هم دلم راضی نمی شد. چرا که هتاکی شنیع و وقیحانه آن جماعت حرمت شکن رو نمی شد نادیده گرفت. در این دو دلی و سبک سنگین کردن ها بودم که، مردم انقلابی نیوجرسی ها رو زدند کنار و از اونها رد شدن. منم مثل رزمنده فیلم مهاجرِ ابراهیم حاتمی کیا که چشمش رو بست و با دلش اون هواپیمای بدون سرنشین رو  هدایت کرد، چشمامو بستم و توکل کردم به خدا و راه افتادم. حیدر حیدر کنان و سینه زنان و هروله کنان به بیت آقای منتظری نزدیک می شدیم که سنگ پراکنی جماعت حرمت شکن شروع شد. در کمتر از ثانیه ای سنگ بزرگی که انگار از گوشه بلوک سیمانیی کنده شده بود رو جلوی صورتم دیدم. گفتم کارم تمومه. اما سنگ تصویر آهسته از کنار صورتم گذشت و محکم به شونه پشت سریم اثابت کرد. آه از نهادش بلند شد. ناله کنان بردنش کنار دیوار، نفهمیدم چه بر سرش آمد. با مردم مسیر رو ادامه دادم تا به سر کوی بیت آقای منتظری که به سنگر حرمت شکنان مبدل شده بود، رسیدیم. صدای اذان ظهر از حرم مطهر به گوش می رسید. مردم انقلابی همونجا در دو طرف بلوار مشغول اقامه نماز شدند. دو نماز جماعت شکل گرفت. یکی این سمت بلوار و دیگری هم آن سمت بلوار. مشغول اقامه نماز شدیم و جماعت حرمت شکن همچنان شعار می داد: "مرگ بر ریا کار"، "این ماه، ماه خونه. بسیجی سرنگونه"، "بییب...بییییییب....بیییییییییییب"

ما هم نماز ظهر و عصرمان را خواندیم و تعقیبات نمازمان شد دفاع از آرمان های انقلاب: "خامنه ای کوثر است. دشمن او ابتر است"، "اگه بسیجی نبود، صدام الان بابات بود" و ...

از تعداد جماعت حرمت شکن نسبت به قبل از نماز بسیار کم شده بود. به نظر از فرصت نماز ما استفاده کرده و به شعار "هیهات من الذله" شون که چند دقیقه قبل تر می دادند، پشت کرده و با ذلت گریخته بودند. از همه طرف سنگر و لانه جماعت حرمت شکن به محاصره مردم انقلابی در آمده بود. داخل کوچه فشار جمعیت بی نهایت بود و طاقت را طاق می کرد. کفش پرانی هایِ گه گاه، که یکی دوتاش نصیب من شد هم مزید بر علت شده بود. مردم انقلابی که حرمت شکنی های جماعت سبز را به چشم دیده بود، به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.

در بین جمعیت داخل کوچه چند تن از افراد نیروی انتظامی دیده می شدند. کمی که دقت کردم در بینشان آقای گنجی رو دیدم، دادستان کل استان قم. خودش شخصا به این آشفته بازار اومده بود.

به نظرتون دادستان استان قم چه کار می تونست داشته باشه که خودش شخصا اومده بود؟

شاید برا سرکوب جماعت حرمت شکن آمده بود، شخصا نظارت کنه!

شاید هم داشت مهندسی اغتشاشات رو می کرد! شاید...

بالاخره هر کاری که می کرد مطمنا فضا رو تلطیف و آرام نمی کرد! و مطمئناً برا کمک به جماعت حرمت شکن نیومده بود!

دادستان استان قم اومده بود برای سرکوب مردم! و خارج کردن جماعت هتاک از محاصره مردم! چند تا ماشین خط واحد اورده بودن تا با تشکیل زنجیره ای از نیروهای انتظامی، نه ببخشید نیروهای امنیتی! جماعت هتاک را از این تونل انسانی از معرکه خارج کنن. شعار جماعت هتاک: "نیروی انتظامی، حمایت  حمایت"

واقعاً که، حکومت باید چقدر سرکوبگر باشه که این کارهای غیر انسانی!!! رو انجام بده!

بالاخره با تلاش نیروی انتظامی و دادستان کل استان با یه زحمتی جمعیت هتاک از دست مردم انقلابی گریخت. البته ببخشید سرکوب شد!!!

آخر ماجرا پلیس ضد شورش از راه رسید و با جدیت مردم انقلابی رو متفرق کرد. البته بازم ببخشید، مهندسی کرد.

با بچه ها برگشتیم دانشگاه. در کلاس های بعد از ظهرم شرکت کردم. برا جلو گیری از تکرار هتاکی به همه دوست ، آشنا و هرکسی که در دفترچه تلفنه گوشیم شمارش ثبت شده بودپیامک دادم که شب در مراسم ختم آقای منتظری در مسجد اعظم شرکت کنند. منم به عنوان یکی از عناصر نظام مقدس جمهوری اسلامی به نوبه خودم داشتم مراسم ختم رو مهندسی میکردم. شب در مراسم ختم مسجد اعظم پر شده بود از مردم و جوانان انقلابی:

"خامنه ای کوثر است. دشمن او ابتر است"

"مزدور آمریکایی ما اومدیم کجایی"

"این ماه، ماه خونه منافق سرنگونه"

و...

اون روز و  شب گذشت. در روزهای پس از این حرمت شکنی تقریبا که نه بلکه تحقیقا هر روز قم شاهد راهپیمایی هایی از سوی اقشار مختلف مردم بود، در محکومت اون حرمت شکنی آشکارشنیع. حرمت شکنی شنیعی که  مطابق وعده این جماعت در آن روز تشیع، در روز عاشورا به اوج خود رسید.

پاورقی


جهت اطلاع مخاطبان و خوانندگان گرامی لازم به ذکره که هر چی در این یاداشت خوندید، عین واقعیته. نشون به نشونی که داخل حرم شبکه تلفن همراه رو بسته بودن لذا برا تماس علی مجیدی رفت بیرون حرم. ما که مثل مادر ندا آقا سلطان نیستیم، روزی رو که کل شبکه تلفن همراه در تهران قطعه، چندبار با دخترش تماس بگیره!!! من اگر از قماش مادر ندا آقا سلطان بودم، باید می گفتم از داخل صحن حرم چند بار با حاج عباس تماس گرفتم. ولی من که مثل مادر ندای آزادی!!! دروغ بافی بلد نیستیم. لذا برا تماس، علی مجیدی از صحن حرم مطهر خارج شد تا بتونه تماس تلفنی داشته باشه!!!

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه تحلیلی خبری 598

پایگاه اطلاع رسانی جام نیوز

جعفر حسن خانی
۰۸مهر

در یکی از میلیون ها صفحه یکی از چندین شبکه اجتماعی، به بهانه سالروز شهادت شهید شوشتری و همراهان ایشان مطلبی با عنوان "شهدای وحدت" را درج کردم.

چند دقیقه ای نگذشته بود "کورش" نامی، که تصویر معرفش ( آواتار) عکس مهندس موسوی بود در پاسخ به مطلب من نوشت: این متعصب های اسلام طالبانی حقشونه بمیرن. اصلا کل سپاه پاسداران باید بمیرن.

این جمله برایم سخت مرارت بار آمد. در پاسخ نوشتم: چه کسی گفته شهید شوشتری و سپاه پاسداران متعصبانه طرفدار اسلام طالبانی ند؟؟؟

- کورش در پاسخ نوشت: من ، روشنفکرا، اصلاح طلب ها، جنبش راه سبزها، جرس، کلمه ،نوروز، ملت ایران و.... بازم بگم.

- نوشتم: اول آنکه ملت ایران مردم 9 دی و 22 بهمن هستند؛ مردم ایران استقبال کنندگان از مقام عظمای ولایت در کرمانشاه هستند. و دیگر آنکه چطور است که متهمان ترویج اسلام طالبانی توسط تروریست های متعصب سلفی و طالبانی به شهادت می رسن؟

- نوشت: اولا اون تجمعات مهندسی شده بودند. ثانیا چطور نداره، ریگیمتعصب،شوشتریمتعصبرو کشته.

- نکنه منظورت از مهندسی ساندس های نظام است!!! ضمنا قبول داری "ریگی" متعصب و تروریست سلفی تمام عیاربود ؟؟؟

- آره که قبول دارم، همه قبول دارن. البته شوشتری هم همین طور

- حالا بگو ببینم رامین جهانبگلو رو می شناسی؟؟؟

- چه ربطی داره!؟ کم آوردی بحث رو عوض کردی! ضمنا آقای دکتر جهانبگلو فیلسوف شهیریه که شما دیکتاتورها ایشون رو بازداشت کردید و بعد از دست شما از کشور گریخت.

- نه کم آوردم و نه بحث رو عوض کردم عجله نکنی به ربطشم می رسیم. این جهانبگلوی شما روشنفکر سکولاری بود که با پشتیبانی حزب مشارکت دور می افتاد تو دانشگاهها و مراکز مثلا فرهنگی و اجتماعی در مورد جدایی دین از سیاست و راهکارهای گذار به دموکراسی (بخوانید براندازی مردم سالاری دینی) می گفت. و با دفتر پژوهشهای فرهنگی و خانه هنرمندان ایران و مرکز گفتگوی تمدن های خاتمی همکاری می کرد که در ماجرای اعترافات "هاله اسفندیاری" دستگیر شد. همون که در مستند "به اسم دموکراسی" به همراه "هاله اسفندیاری" و " کیان تاج بخش" اعتراف می کرد؛ به همکاری با سازمان اطلاعات آمریکا!!!

- این همه نوشتی اما ربطشو نگفتی! کم آوردی؟؟؟

- آیا می دانید: وقتی جهانبگلو دستگیر شده بود؛ صدای عبد المالک ریگی از رادیو صدای ایران پخش شد، که می گفت: در برابر آزادی رامین جهانبگلو حاضر است گروگان های ایرانی اش را با جمهوری اسلامی مبادله کند

- که چی؟؟؟

- این همون ربطیه که دنبالش بودی! جواب بده که چرا باید یک تروریست وهابی متعصب، یک روشنفکر ضد دین را اینقدر دوست داشته باشد که به خاطرش عملیات تروریستی انجام بدهد و چند نفر را گروگان بگیرد و خواهان این باشد که در قبال آزادی روشنفکر صلح دوست شما، گروگان های هموطن ایرانیمان را آزاد کند؟؟؟

- شماها عادت دارید پرونده سازی کنید.

- آره تقصیر ماست که یک تروریست برای یک روشنفکر مثلا دموکراسی خواه جان فشانی می کند!!! ضمنا نکته اینجاست همانها که سپاه را به ترویج اسلام طالبانی متهم می کردند و با جهانبگلو سمینار برگزار می کردند و در زمان اصلاحات در دانشگاه ها جولان می دادند و خود را مدرنیست می نامیدند باید به این سوال پاسخ دهند: که چرا نماد اسلام طالبانی یعنی همان گروهک ریگیمعدوم باید جهانبگلوی متجدد را تفقد کنند و سردار شوشتری را به شهادت برساند؟

- حالا ریگی یه غلطی کرده. دلیل نمیشه این یک مورد رو هی تو بوق و کرنای تکرار کنید.عادت شما مزدورای نظام همینه.

- اول آنکه جواب ندادی چه کسی همسفره متعصب های سلفی شده سپاه پاسداران یا روشنفکر های غرب زده؟

دوم آنکه هم به اعتراف رامین جهانبگلو و هم به اعتراف عبدالمالک ریگی که از تلویزیون هم پخش شد هر دو اینها سر در آبشخور سازمان سیا داشتند

سوم آنکه فقط همین یه مورد که نیست، بد نیست بدانی که سایت ریگی در زمان انتخابات سال 88 از مسئول ستاد مهندس موسوی در سیستان و بلوچستان با عنوان «سیاستمدار بزرگ» یاد کرد و خود ریگی معدوم هم از فتنه بعد از انتخابات و جنبش راه سبز هم حمایت کرد

- این ها چه ربطی به ما داره. ریگی هم آزاده نظرشو بگه. اما ما که از ایشان حمایت نکردیم.

- اولا به پاس حمایت ریگی سایت نوروز (وابسته به حزب مشارکت و جنبش راه سبز) شهدای حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان را "کشته" نامید.ثانیا آقای موسوی از هیچ یک از تروریست های حامی خود از "ریگی" گرفته تا "رجوی" اعلام برائت نکرد . . .

درهمین حین بود که مدیر صفحه .... بنده را از صفحه اخراج کرد (بلوک) و همه مطالب را از صفحه حذف کرد

برای مدیر صفحه که این صفحه رو برای دموکراسی خواهی و بسط اطلاعات جهت مقابله با جمهوری اسلامی ایجاد کرده بود پیام نوشتم: آنها که حاکمیت یک صفحه مجازی را در اختیار دارند و به اسم آزادی بیان این چنین دیکتاتور مابانه برخورد می کنند اگر حاکمیت در اختیارشان بود با مخالفانشان چه می کردند؟!!!

 پاورقی:


امام خمینی خطاب به نور علی شوشتری پس از عملیات مرصاد: در این دنیا نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعا شما را شفاعت خواهم کرد.

نقل قول شهید شوشتری درباره زندگی امام خامنه ای (روحی فداه):مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آن ها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آن ها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم.
وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرش ها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «این ها دیگر چیست؟!»
گفتم:« زیلوها را عوض کردیم.»
فرمودند: اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید. اصرار را بی فایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم وتوی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آن ها نگاه می کردی، می دیدی که نخشان در آمده و ساییده شده اند.

بخشی از سخنان آن شهید بزرگوار قبل از شهادت: اگر امروز هم هر دیوانه و هر ابلهی دستش به این کشور دراز شود ، دستش را قطع می کنیم. ما همان آدم ها هستیم و با همان انگیزه و همان اراده .حالا درست است که موهایمان سپید شده است، اما امروز برای شهید شدن بیشتر آماده هستیم،چون آنروز یک آرزوهایی توی دلمان بود ، اما امروز همه آرزوهایمان تمام شده.امروز برای شهادت از هر روزی آماده تر هستیم.

نوشته ای از وصیت نامه شهید شوشتری: دیروز از هرچه بود گذشتیم، امروز از هرچه بودیم! آن جا پشت خاکریز بودیم و این جا در پناه میز! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود! جبهه بوی ایمان می داد و این جا، ایمانمان بوی ریا می دهد. الهی نصیرمان باش تا بصیر شویم... بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم...

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه اطلاع رسانی رجا نیوز

پایگاه خبری بولتن نیوز

پایگاه خبری تحلیلی بی باک نیوز

جعفر حسن خانی
۰۸مهر

"به دلیل حجم بالای مطالب، مقاله پیش رو در دو پست ارائه می گردد"

مقاله پیش رو بر آن است تا به واکاوی فیلم جدید تلوزیون دولتی انگلیس (BBC) که با موضوع زندگانی سیاسی مقام عظمای ولایت (روحی فداه) ساخته شده بپردازد.

منظور چیست؟ (خوانش اهداف دشمن)

فردای برگزاری اجلاس بیداری اسلامی و سخنرانی مقام عظمای ولایت و رهنمودهای ایشان در نقش امام امت برای اندیشمندان جهان اسلام، به ناگاه شبکه تلویزیونی دولت انگلیس صفحه ویژه ای برای هجمه مستقیم به مقام معظم رهبری در سایت خود گشود و  فیلمی را نیز با همین موضوع پخش نمود. آنچه از محتوای فیلم برمی‌آید نشان دهنده وجود یک پروژه عملیات روانی کامل برای احیای فتنه سیاه 88 در انتخابات مجلس شورای اسلامی پیش روست. پروژه ای که با پخش این فیلم و راه اندازی آن صفحه ویژه ای به عنوان اولین مرحله کلید زده شد. پروژه ای که تشکیک در مشروعیت و کارآمدی نظام هدف اصلی آن است. با توجه به ناگهانی بودن این حرکتِ بنگاهِ سخن پراکنی انگلیس که بر خلاف مشی قطره چکانی اوست و با مدّ نظر قرار دادن مقطع زمانی آن یعنی درست فردای نقش آفرینی فعال و آشکار امام امت در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی می‌توان دریافت که انگلیس و متحدانش از نقش فعال مقام معظم رهبری در منطقه احساس خطر نموده و لذا پروژه از پیش طراحی شده را زودتر از موعد مقرر کلید زده است. انگلیس و متحدانش به این فهم مشترک رسیده اند که انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در نقش الگو و نیروی محرکه قیام های منطقه عمل کند لذا خوب می‌دانند که برای مهار موج سهمگین بیداری اسلامی، باید مشروعیت، کار آمدی، نفوذ و ... نظام جمهوری اسلامی را مورد هدف قرار دهند که این امر موجب ایجاد یاس و نا امیدی برای مردم به پا خاسته منطقه می شود. اما در طول سالهای پس از انقلاب  اسلامی آن چیزی که همه برنامه سازی ها و پروژه های انگلیس، آمریکا و متحدانش را عقیم گذاشته فهم قاصر آنها از نقش ولایت فقیه در میان مردمان مسلمان این سرزمین است. نقشی که مردمان این سرزمین می‌دانند که تا زمانی که پشتیبان اویند آسیبی به مملکت شان نمی‌رسد.

و اما اسرائیلیات سازندگان این فیلم:

1-بهایی برای اسلام خواهی

سازندگان فیلم در مصاحبه خود با محمود مراد خانی (خواهر زاده مقام معظم رهبری) سعی می کنند مقام معظم رهبری را در سالهای پیش از انقلاب آخوندی متجدد و روشنفکر مآب معرفی کنند که به بهای این تجدد 6 بار زندانی شده است. این در حالی است که ایشان از جمله شاگران و نزدیکان حضرت امام (ره) بودند که در راه اسلام خواهی مبارزه کردند و اگر 6 بار زندانی شدند این بهایی بود برای اسلام خواهی ایشان. با وجود متن سخنرانی ها و مواضع پیش ازانقلاب ایشان که درج آن در این مقال مهتاب شبی خواهد و آسوده مجالی. لذا القاء تجدد مآبی ایشان پیش از انقلاب را می‌توان از جمله اسرائیلیات این فیلم به اصطلاح مستند دانست.

2- چهره کلیدی

فیلم سعی می‌کند نقش مقام معظم رهبری را در سالهای پیش از انقلاب و همچنین در جریان انقلاب اسلامی نادیده بگیرد و با بیان این مطلب که : «دوستی ایشان با اکبر هاشمی و بهشتی؛ دو چهره کلیدی انقلاب، او را به آیت الله خمینی (ره) نزدیکتر کرد». تلاش دارد از این موضوع چشم پوشی نماید که حضرت آیت الله خامنه ای (روحی فداه) همچون اکبر هاشمی و شهید بهشتی از شاگردان امام (ره) بوده و یکی از اصلی ترین نیروهای انقلاب اسلامی به شمار می‌رفته. بخش مضحک این مستند آنجاست که ابوالحسن بنی صدر مدعی می‌شود مقام معظم رهبری در جریان انقلاب اسلامی فقط زندانی و تبعید می‌شوند و جز این نقشی در انقلاب نداشته اند. این را کسی مدعی می‌شود که برای انقلاب حتی یک سیلی هم نخورده و فقط در هواپیمای امام عظیم الشان راحل حضور داشته و به پلوی بعد از انقلاب رسیده است.

3- شرم آور چیست؟

در بخش دیگری از فیلم، جان لیمبرت (از اعضای سفارت آمریکا که در جریان تسخیر لانه جاسوسی بدست دانشجویان، بازداشت شده بود). روز بازدید مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) از بازداشت شدگان لانه جاسوسی آمریکا را باز خوانی می کند. لیمبرت در رابطه با مصاحبه تلویزیونی مقام معظم رهبری در آن روز، که ایشان وضع بازداشت شدگان را راضی کننده توصیف کرده بود، لیمبرت اظهار می‌دارد که آن مصاحبه را شرم آور می‌داند و می‌گوید: «اگر دوبار ایشان را ببینم این را به رویش هم می‌گویم». لیمبرت و این فیلم هیچ گاه درباره اینکه آیا جاسوسی، توطئه، طراحی کودتا، جنایت و ترور نیروهای انقلاب اسلامی و ... در قالب سفارتخانه آیا شرم آور است یا نه؟ سخن به میان نیاوردند. و آیا اینکه در آمریکا یا هر جای دیگر دنیا کسانی را به این جرم بازداشت کنند با او چه برخوردی خواهند کرد نیز چیزی نمی گویند!

4- مردی برای  دفاع

در قسمت دیگری از فیلم سعی می‌شود سوابق حضور حضرت آقا در جبهه های نبرد حق علیه باطل زیر سوال رود. در این بخش از فیلم بنی صدر مدعی می‌شود که «هیچ کس حضرت آیت الله خامنه ای را در خط مقدم جبهه ها ندیده!». در ادامه شبکه دولتی انگلیس با همراهی بنی صدر اقدام به تاریخ نویسی جدیدی می‌کند؛ این فیلم مدعی می‌شود:با سهل انگاری مقام معظم رهبری در جبهه «کرخه کور» رزمندگان شکستی را متحمل می‌شوند! لذا نمایندگان طرفدار بنی صدر درباره «کرخه کور» از حضرت آقا توضیح می‌خواهند. حضرت آقا هم با اکثریت نمایندگان هم حزبیش، بنی صدر رئیس جمهور را متهم به کم کاری در جبهه ها می‌کند و این اتهام منجر به رای به عدم کفایت سیاسی بنی صدر می‌شود!!!. این به اصطلاح مستند این تاریخ سازی آشکار و دروغین را انجام می‌دهد اما هیچ گاه به این موضوع اشاره نکرد که همراه با آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) بسیاری از فرماندهان ارتش نیز به عملکرد رئیس جمهور وقت معترض بودند. از جمله آنان سپهبد شهید صیاد شیرازی که به دلیل اعتراضاتش توسط بنی صدر خلع درجه و از ارتش اخراج شد.

این فیلم هیچ گاه به ماجرای شب 26 تیر اشاره نمی‌کند، شبی که با کارشکنی رئیس جمهور وقت می‌رفت که سوسنگرد هم به عاقبت خرمشهر دچار شود که با دخالت مستقیم مقام معظم رهبری و شهید بزرگوار دکتر چمران در آن شب و کسب اجازه از امام راحل عظیم الشان، و با ارسال نامه ای به فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز، صبحی حماسه گونه رقم می‌خورد و سوسنگرد از خطر سقوط رهایی می یابد.

نامه آقا

بنی صدر زمین داد تا دشمن زمانی کافی بیابد تا ناموس سوسنگرد را به اشک آه بنشاند. و آنان را به رسم پدران عصر جاهلیتش زنده به گور کند.

لازم به ذکر است که بسیاری از فرماندهان نظامی بر این امر شاهد بودند که حضرت آقا در برخی عملیاتهای شناسایی و چریکی حضور میافت و از نزدیک به اداره امور دفاع می پرداخت.

جدا از همه آنچه در این زمینه اشاره شد، گفتنی است یکی از دلایلی که موجب شد نمایندگان به عدم کفایت سیاسی بنی صدر رای دهند ماجرای حمایت ایشان از سازمان مجاهدین خلق بود؛ حمایتی که تا مسلح شدن این سازمان پیش رفت؛ سازمانی که وقتی اولین منتخب تاریخ ایران، در پاریس شیرینی ازدواج دخترش فیروزه بنی صدر و مسعود رجوی (آن داماد همیشه در حجله!) را می‌خورد با همان امکانات اهدایی او نمایندگان ملت و منتخبان مردم در دولت را به شهادت می‌رساندند.

بنی صدر سازمانی را مسلح کرد که به اقرار اعضای آن در بیانیه ها و تریبون های رسمیش، 12 هزار نفر از مردم بیکناه جمهوری اسلامی ایران را به شهادت رساند. 12 هزار زن، کودک، پیر و جوان که بسیاری شان روزگاری شاید به او رای داده بودند. البته بد نمی شد اگر سازندگان فیلم به سراغ مدیر خود"صادق صبا" می رفتند تا از او بپرسند که چرا دولت انگلیس و رسانه هایش از این سازمان تروریستی بی طرفانه حمایت می کند! شاید دلیل نپرسیدن این سوال از آقای صبا به دلیل مشغله کاری ایشان با خانم "پ.ق"  باشد! شاید...

5- حوزه اختیارات                         

در بخشی از این به اصطلاح مستند شبکه دولتی انگلیس، با بیان این موضوع که مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری به حوزه اختیارتشان معترض بودند؛ سعی می‌شود القاء کند که رئیس جمهور چه در زمان خود ایشان و چه در زمان بعد از ایشان یک مقام تشریفاتی است و هیچ اختیاری از خود ندارد؛ این در حالی است که در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری جایگاه دیگری به نام نخست وزیری وجود داشت که با ریاست بر کابینه عملا رئیس جمهور را به مقام تشریفاتی بدل می‌کرد. در همان زمان حضرت امام(ره) به این امر واقف بودند لذا در اصلاح قانون اساسی جایگاه نخست وزیری حذف و اختیارات آن به رئیس جمهور رسید.

6-خورشیدی در آسمان فقاهت

 مهدی خلجی(نویسنده اسرائیلیاتی درباره زندگی نامه سیاسی مقام معظم رهبری) در بخشی از این فیلم ماجرایی را این چنین نقل می‌کند:  «مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری شان بحثی فقهی درباره اختیارات ولایت فقیه در چار چوب شریعت و قانون مطرح می‌کنند. امام به این موضوع به شدت معترض می‌شود؛ این سخن برای رئیس جمهور وقت سنگین می‌آید لذا ایشان به پشت بام کاخ ریاست جمهوری! می‌روند و به سختی می‌گریند، برخی نزد امام(ره) جهت ترمیم چهره رئیس جمهور وساطت می‌کنند که در نتیجه امام (ره) در نامه ای ایشان را خورشید آسمان می‌خوانند.»

چند نکته در این نقل قولِ تحریف شده وجود دارد:

اول آنکه بحث مقام معظم رهبری، بحثی فقهی بوده و حضرت امام(ره) در پاسخ به مضمون بیان داشته که اختیارات ولی فقیه فراتر از حکم اولیه، ثانویه است. در بیان دیگری از امام(ره) آمده است: ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است.

دوم آنکه بیان امام بیانی استاد گونه و شاگرد گونه و علمی بوده، نه اعتراض شدید! اما در این میان جریانی که امروزه با تابلو روحانیون مبارز شناخته می‌شود، در آن روزگار در رسانه ها و تریبون های خود هجمه سنگینی بر علیه رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای (روحی فداه) وارد آوردند. از جمله آنها نامه سرگشاده حجتی کرمانی بود که مدعی می‌شد بار دیگر دست استکبار از آستین فلانی خارج شد و .... اما همین آقایان که مدافعان سرسخت آن روزِ سخن امام بودند چرا بعد از امام به ولایت فقیه پشت کرده و گاهاً روبروی ولایت فقیه ایستادند؟ اینان به اعتبار سخن آن روزشان جایگاه امروزشان چیست؟

سوم اینکه وقتی امام این هجمه سنگین به شاگرد با کفایت و ولایتمدارش را دید در نامه ای ایشان را چون خورشیدی در آسمان فقاهت توصیف کردند و این تاییدی بر جایگاه علمی مقام معظم رهبری بود؛ جایگاهی که در ادامه فیلم به آن نیز خدشه وارد می‌شود.

7- آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی)

سازندگان این فیلم در بخشی از این به اصطلاح مستند مدعی می‌شوند«از عصر روزی که حضرت آقا، به امامت امت منصوب می‌شوند، روزنامه او را آیت الله می خوانند».

اینان شاهد ادعای خود را اظهارات علی تهرانی(کسی که در بحبوحه جنگ از رادیو بغداد و از رسانه دشمن؛ نظام اسلامی، امام(ره) و رزمندگان اسلام را به باد ناسزا و انتقاد می‌گرفت) و آیت الله منتظری (کسی که از مهدی هاشمی"برادر دامادش" و تیم ترور او تا لحظه آخر حمایت کرده و جلوی امام(ره) می‌ایستد و نهایتاً طی نامه ای از سوی امام مورد غضب واقع می شود.) قرار می‌دهند.

خدشه به جایگاه علمی مقام معظم رهبری پروژه نخ نمایی است که در طول سالیان سال از سوی دشمن دنبال می‌شده، پروژه ای که در سالهای ابتدایی نهضت و حتی در سالهای انقلاب نسبت به حضرت امام خمینی(ره) هم بیان می شد. لازم به ذکر است این رسانه بد سابقه در این فیلم بیان هم پالگی های خود را به عنوان نص تاریخ می‌خواند اما هیچ گاه بیان عالمانی که عمر خود را در راه علوم اسلامی سپری کرده اند را در رابطه با آیت الله خامنه ای (روحی فداه) را انعکاس نمی‌دهد. در این باره لازم به ذکر است آیت الله صدوقی پیش از انقلاب اسلامی ایشان را آیت الله العظمی می‌خواند و حضرت امام(ره) هم ایشان را چون خورشیدی در آسمان فقاهت می‌دانستند و حضرات آیات بهاء الدینی، فاضل لنکرانی، گلپایگانی، علامه حسن زاده آملی، جوادی آملی، مصباح یزدی، شاهرودی،  مشکینی، مومن ، خز علی، مهدوی کنی و ... از منظر علمی تاییدات و تمجیدات خاصی از ایشان دارند.جدا از علم دو شاخصه دیگر نیز برای شرایط ولی فقیه بیان شده آن هم تقوا و تدبیر است که در این باره از شیخ محمد تقی بهلول تا آیت الله بهاء الدینی تا شهید مطهری تا علامه حسن زاده آملی و آیت الله بهجت سخنان و تاییدات خاصی نسبت به مقام معظم رهبری بیان می‌کنند که بیان آن سخنان مهتاب شبی خواهد و آسوده مجالی.

البته نباید فراموش کرد که خبرگان رهبری که آخرت خود را برای دنیای هیچ کسی صرف نمی کنند و همه شان دارای درجات علمی و منتخب مردم هستند، متفق القول جایگاه رفیع علمی حضرت آیت الله خامنه ای (زید عزه) را تایید می کنند.

8- چهار وزارتخانه

در این مستند برای تشریفاتی جلوه دادن نقش ریاست جمهوری، علی مزروعی مدعی می‌شود که آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت مجبور می‌شود وزارتخانه های اطلاعات، کشور، امور خارجه و دفاع را در اختیار جناح راست قرار دهد. این بیان از سوی آقای مزروعی از دو حالت خارج نیست؛ اول اینکه یا او در دوران سازندگی در خواب زمستانی بوده و یا اینکه علاقه خاصی به جعل ناشیانه تاریخ دارد.

این مطلبی است که هر تازه به عرصه سیاست وارد شده ای می‌داند که آقای هاشمی رفسنجانی در آن روزگار از چهزه های شاخص جریان راست سنتی بوده است و اگر وزارتخانه هایی را هم اعطا کرده باشد؛ وزارتخانه هایی است که در اختیار جریان چپ قرار داده اند. مطمئناً هر سیاستمداری در این بده بِستان، چهار وزارتخانه اصلی فوق الذکر را برای جناح خود نگه می‌دارد و البته نزدیکترین افراد به خود را هم در آنها مامور به خدمت می‌کند و این امری است طبیعی مانند آنچه در وزارت اطلاعات آ ن زمان رخ داد و علی فلاحیان از دوستان و همراهان همیشگی آقای هاشمی رفسنجانی مامور به خدمت در این وزارتخانه شد. البته در همان روزگار آقای سعید مظفری(حجاریان) از معاونین همین وزارتخانه بوده است!!!

ادامه مطلب در پست بعدی


جعفر حسن خانی
۰۸مهر

"به دلیل حجم بالای مطالب،مقاله پیش رو در دوپست ارائه می گردد"

9- 20 میلیون رای به خاتمی

در بخشی از فیلم مورد اشاره قسمتی از سخنرانی 13 رجب آیت الله منتظری پخش می‌شود که در آن معنای 20 میلیون رای به خاتمی، "نه" مردم به ولی فقیه تعبیر می‌شود. در پاسخ به این سخن و در تفسیر رای مردم به خاتمی چند نکته حائز اهمیت است.

اول آنکه برخلاف این روزهای آقای هاشمی که ژست آزادی خواهشان گوش فلک را کر کرده؛ ایشان در زمان ریاست شان بر قوه مجریه، بشدت فضای نقد را بسته بودند و کوچکترین نقد را به بدترین شکل ممکن پاسخ می‌گفتند و لذا شعارهای آزادی خواهانه خاتمی بشدت مردم را به خود جذب کرد. بخشی از رای مردم به خاتمی را می‌توان "نه" به دوران بسته سازندگی تعبیر کرد و "نه" ای که بسیاری شان از طرفداران اصیل نظام بودند.

 دوم اینکه رای به خاتمی؛ رای به "سه سید فاطمی؛خمینی، خامنه ای و خاتمی" بود.اگر پوسترهای تبلیغاتی و سخنرانی های آقای خاتمی را کمی واکاوی کنیم می توان به این نتیجه رسید که آقای خاتمی در شعار ولایتمداری، یاوری رهبری و قانونمداری چیزی کمتر از آقای ناطق نگذاشت.

پوستر انتخاباتی خاتمی

اشتباه آقای ناطق این بود که خود را در امتداد آقای هاشمی تعریف کرد. در همین رابطه لازم به ذکر است که هیچ کس نمی‌تواند 13 میلیون رای به موسوی را نه به ولایت فقیه و قانون اساسی، تفسیر کند؛ کاری که این فیلم درصدد القای آن است چرا که آقای موسوی پیش از انتخابات در شعارها و تبلیغات خود، خود را ملتزم به ولایت فقیه و قانون اساسی معرفی می‌کرد و رای اکثریت قاطع مردم، ، رای به موسوی ولایتمدار و قانونمدار بود. رای به نخست وزیر امام و دوران دفاع مقدس بوده است. نه رای به فردی که بدون سند دروغ بزرگی را می‌گوید؛ دروغی با عنوان تقلب بزرگ.

نکته سوم اینکه رای مردم، رای به عملکرد همیشه افراد نیست، همان ها که به سه سید فاطمی رای دادند وقتی عملکرد آقای خاتمی را دیدند به کاندیدای مورد حمایت حزب او «مصطفی معین» "نه" بزرگی گفتند و احمدی نژاد ولایتمدار و خادم مردم را برگزیدند و مطمئناً اگر احمدی نژاد را در شعارها و اداعاهایش صادق نیابند بدون تعارف به فرد دیگری اقبال خواهند کرد.

نکته چهارم و آخر در این باره این می‌باشد که اکثریت جامعه در چارچوب قانون اساسی در انتخابات شرکت کرده اند و رای داده اند. رای آنها پیش از اینکه به فرد خاصی باشد رای به قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی می‌باشد. در روزهای پس از انتخاب آقای خاتمی، بهزاد نبوی و اطرافیان آقای خاتمی بحث از رفراندوم قانون اساسی می‌کردند این در حالی بود که مردم با درصد بالایی در چارچوب قانون اساسی که چند صد هزار نفر برای اجرای آن به شهادت رسیده اند در انتخابات شرکت می کنند. بعد از انتخابات 88 نیز برخی از معاندان و جاهلان، سخن از رفراندوم به زبان می راندند که در پاسخ شان باید گفت در آخرین انتخابات در جمهوری اسلامی ایران بالاترین حد نصاب شرکت در انتخابات ثبت شده است و 85 درصد مردم بار دیگر در تایید نظام اسلامی و قانون اساسی رای داده اند. این در حالی است که مردم برخی از کشورهای غربی با حد نصاب 35 درصد شرکت کننده در انتخابات هنوز بر همان قانون اساسی گذشته عمل می‌کنند.

10- قتل های زنجیره ای

در نتیجه تفسیر آیت الله منتظری از رای مردم، این فیلم با بیان اینکه بهای "نه" به ولایت فقیه را در انتخابات 76 روشنفکران منتقد پرداختند و با پخش تشییع جنازه محمد مختاری به موضوع قتل های زنجیره ای پاییز 77 می‌پردازد و مدعی می‌شود وزارت اطلاعاتی که زیر نظر رهبر فعالیت می‌کند عامل این قتلهاست و این سخن چیزی جز ذبح حقیقت بر پای منافع انگلیس و متحدانش نیست. چرا که این فیلم هیچ گاه به نام مصطفی موسوی(کاظمی) اشاره ای نمی‌کند و تنها یک هدف برای عدم اشاره به نام عامل قتلها می‌توان متصور شد و آن جعل و تحریف این واقعه تاریخی است چرا که همراه با نام مصطفی کاظمی لاجرم بسیاری چیزها را هم باید گفت:

باید گفت که او از حامیان افراطی خاتمی بوده.

باید گفت که او پیش از وقوع این قتلها رئیس جمهور وقت را نسبت به وقوع قتل ها مطلع کرده بود که البته با بی اعتنایی مواجه شده بود.

باید گفت که او پس از وقوع قتلها به دفتر ریاست جمهوری می‌رود و معترف می‌شود که این قتلها توسط وی سازماندهی شده است.

و باید گفت ...

این فیلم هیچ گاه نمی‌گوید که در رابطه با قتل ها برای بازجویی از نیروهای مخلص و متعهد وزارت اطلاعات افرادی از سوی علی ربیعی (عباد) مشاور امنیتی رئیس جمهور فرستاده می‌شوند که در اصل از سوی سعید حجاریان انتخاب شده بودند. افرادی که در بازجویی های خود به بدترین شکل ممکن بازجوشونده ها را شکنجه می‌کردند. این شکنجه ها که به اطلاع دفتر مقام معظم رهبری می‌رسد، آقای مروی از سوی قوه قضاییه برای بررسی  فرستاده می‌شود. وی در بازرسی های خود با دو بازجو شونده مواجه می‌شود که از شدت شکنجه در حال مرگ بودند و کلیه هایشان از کار افتاده بود. یکی از این دو نفر که استخوان کف پایش هم بیرون زده بود! همسر سعید امامی بود. حال باید پرسید مگر می‌شود بازجوهای دفتر ریاست جمهوری کاری کنند و رئیس جمهور وقت از آن خبر نداشته باشد؟

در رابطه با سعید امامی (اسلامی) باید گفت که وی از سوی اصلاح طلبان به عاملیت قتلها متهم می‌شد؛ اتهامی که هیچگاه ثابت نشد. پس از بازداشت و بازجویی هایی که از سوی بازجوهای فوق الذکر از وی صورت میگیرد گفته شد که سعید امامی با داروی نظافت خود کشی کرده است. روح الله حسینیان در این باره می‌گوید: «یک استکان داروی نظافت کسی را نمی‌کشد. من گواهی فوت ایشان را دارم و پزشکی قانونی هیچ گزارشی راجع به مرگ ایشان ننوشتند و نوشتند علت مرگ: نا معلوم. آقای سعید امامی چهار روز در بیمارستان بودند و بعد از چهار روز فوت کرد. معلوم است که این دارو این قدر موثر نبوده که همان لحظات ایشان را از بین ببرد و حتی خبر دادند که ایشان خوب شده، بیایید ببریدش.» سعید امامی دو ساعت قبل از مرخصی با ایست قلبی فوت نمود. حسینیان در ادامه سخن خود در این باره می‌گوید: «ایست قلبی با آمپول هوا امکان پذیر است.»

سوال اینجاست کسانی که مدعی اند که دانستن حق مردم است چرا نگذاشتند سعید امامی دانسته هایش را به زبان آورد؟

اینها چند نکته از هزاران بود که تلویزیون دولتی انگلیس به آن هیچ گاه نپرداخت.

11- پایگاه دشمن

این فیلم در مصاحبه خود با علی مزروعی با اشاره به ماجرای سخنرانی مقام معظم رهبری که فرمودند:«بعضی مطبوعات پایگاه دشمن هستند و باید جلوی آنها گرفته شود10/2/1379»مدعی می‌شود بعد از این سخنرانی مقام معظم رهبری کنترل رسانه ها را بدست می‌گیرد در ادامه سازندگا ن این فیلم با بیان اینکه «علی خامنه ای روزگاری هم نشین روشنفکران بوده ولی امروز آنها را دشمن خود می‌بیند» سعی می‌کند این موضوع را القاء کند که مقام معظم رهبری طی سالهای قبل از انقلاب تا امروز در مواضع و اندیشه های خود دچار چرخش شده است در این رابطه بیان چند نکته که این فیلم به آنها نمی‌پردازد لازم است.

اول آنکه روزنامه های آن روز چه می‌نگاشتند که پایگاه دشمن بودند. در تبیین این موضوع لازم به ذکر است جدا از شارلتانیزم ژورنالیستی آن روزهای روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلب که اتهام زنی، فرا فکنی و غوغا سالاری از جمله مشخصه های آنان بود . حمله بی محابا به مقدسات مردم نیز در این روزنامه ها شیوع افسار گسیخته ای داشت. جهت فهم بهتر این هجمه ناجوانمردانه رسانه ای به مقدسات اسلام عزیز به برخی تیترهای آن در ادامه اشاره می‌شود؛«پیشتر به دلیل مطالب ذکر شده در این تیترها از ساحت مقدس امام زمان(عج) و مقام عظمای ولایت و مردم شریف عذر خواهی می‌کنم»

-       اعتقاد به عصمت ادعایی معیوب و مخدوش است.(نشریه توانا، 22 شهریور77)

-       ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است.(ماهنامه کیهان، بهمن77)

-       گفتار فاطمه(علیها السلام) نمی تواند الگوی زنان امروز باشد.(ماهنامه زنان، شماره 59)

-       جامعه ولایی، انحصار توتالیتر و ضد مردمی(روزنامه همشهری، 19 شهریور77)

-       نظریه عینیت سیاست و دیانت زاییده افکار عامیانه و قدیمی است.(هفته نامه آبان، 21 شهریور77)

-       امام خمینی و شهید نواب صفوی خشونت گرا و کسروی و کلیمی زاده اصلاح طلب بودند.(روزنامه نشاط، اسفند77)

-       روحانیت قشری گرا و حتی تقلید از امام خمینی(ره) کورکورانه بوده است.(روزنامه ایران، 18 شهریور77)

-       جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است.(هفته نامه آبان، 27 شهریور77)

-       اباحه گری جزو لاینفک جامعه مدنی است و اگر می‌خواهید در تشکیل جامعه مدنی سهیم باشید موسیقی بیاموزید، سازتان را نه در خلوت انس بلکه بر سر کوچه ها بنوازید.(نگاه نو، بهار77)

دو دیگر اینکه آنچه این جملات به اثبات می‌رساند چرخش روشنفکران از اصول انقلابی شان است نه چرخش مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) در مخالفت با آنان. آنچه تغییر کرده ی دیدگاه روشنفکران به اسلام و نظام اسلامی است و لا غیر.

سه دیگر آنکه همه مردم ایران بر این باورند که نویسندگان اینگونه جملات مزدوران دشمن آمریکایی و انگلیسی‌اند. این روزها همه آنانی که روزگاری با بیان اینگونه مطالب در روزنامه های اصلاح طلب قلم فرسایی می‌کردند مامنی به نام شبکه تلویزیونیBBC  یافته اند؛شبکه ای برای دولت انگلیس.

12- وقتی مردم به تحصن پشت می کنند

فیلم مذکور در ادامه مصاحبه مزروعی و ماجرای استعفاء و تحصن نمایندگان را مطرح می‌کند. این در حالی است که باید از سازندگان فیلم و علی مزروعی پرسید که آیا مردم از تحصن شما حمایت کردند؟ دریغ از حضور حتی یکنفر. انتظار می‌رفت سازندگان فیلم به تجمع 45 نفره متحصنین در دانشکده فنی دانشگاه تهران در حمایت از متحصنین هم می‌پرداخت. تجمعی که زیبا کلام در آن جمع اظهار داشت:«مردم حامی متحصنین کجایند؟7/11/1382»

13- کودتای خیابانی و حماسه 23 تیر

در ادامه تحریفات تاریخی، این فیلم به ماجرای 18 تیر می‌پردازد و اظهار می‌دارد که فردای 18 تیر در حمایت از دانشجویان هزار نفر بر علیه نظام اسلامی شعار می‌دهند. این در حالی است که تاریخ نویسان نو ظهور بی بی سی هیچ گاه به لبیک مردم به امام خامنه ای در 23 تیر87  اشاره نمی‌کند. روزی که میلیون ها نفر در دفاع از ولایت فقیه و نظام اسلامی این کودتای خیابانی را خنثی کردند. کودتایی که مصطفی تاج زاده(معاون وزارت کشور دولت اصلاحات) و عبدالله نوری (وزیر کشور دولت اصلاحات) در خط مقدم آن قرار داشتند.

14- ادعایی بدون سند و منطق

سازندگان انگلیسی این مستند ادعای عجیبی می‌کنند! و آنهم اینکه بدلیل حمایت فرزند مقام معظم رهبری از احمدی نژاد وی به ریاست جمهوری انتخاب شد. سازندگان این فیلم هیچگاه نمی‌خواهد باور کند که آن چیزی که احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند رای مردم بود و آن چیزی که از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه تا پای جان در برابر هجوم دولتشان و متحدانش دفاع می‌کند؛ همین مردم  است. مردمی که هیچ گاه در تحلیل های این فیلم و هم پالگی های آنان به آن هیچ اشاره ای نمی‌شود.

15- تا آخرین نفس

در دو بخش به اصطلاح مستند مذکور سخنی از مقام معظم رهبری در ماجرای 18 تیر و نماز جمعه بعد از انتخابات پخش می‌شود که در آن حضرت امام خامنه ای در مناجات و استغاثه به حضرت ولی عصر(عج) خداوند را شاهد می‌گیرند که تا آخرین نفس در راه خدا ایستاده اند و حاضرند در این راه پر بهجت جان خود را نثار کنند.

فیلم مذکور این سخن را به منزله ایستادگی تا آخرین نفس مقابل دشمنان فرض می‌کنند و با القاء اینکه این دشمنان، مردم اند سعی می‌کند سخن حضرت آقا را در مقابله با مردم تعبیر کند . در این رابطه باید گفت اینکه شبکه دولتی انگلیس سخن ایستادگی در راه خدا را ایستادگی در راه دشمن دانسته و خود را مخاطب این جمله قرار می‌دهد حرف درستی است اما این که خود را صدای مردم ایران تعبیر کرده و مخاطب این جمله را به مردم ایران تعمیم می‌دهد پروژه نخ نمایی است که بارها و بارها از سوی این شبکه و رسانه های استکبار دنبال شده و مطمئنا بهره ای از آن نیست.

16- مردم پاسدار انقلاب اسلامی

در جای دیگر این مستند با پخش شعار «خامنه ای کوثر است»؛ «دشمن او ابتر است». آن هم از سوی نظامیان و پاسداران انقلاب اسلامی سعی می‌شود به مخاطب القاء شود که حامیان حضرت آقا فقط نظامیان اند. این در حالی است که حامیان ولایت فقیه و بازوی اصلی او در مقابله با دشمنان اسلام مردم اند. مردمی که در راهپیمایی های مختلف حضور خود را به اثبات رسانده اند. حضوری که این فیلم و شبکه بی بی سی هیچ گاه علاقه به فهم و انعکاس آن ندارند.

17- مردم شناسی دوشنبه بعد از انتخابات

از ابتدا تا انتهای فیلم سعی می‌شود دو نکته القاء شود؛ اول اینکه راهپیمایان روز دوشنبه بعد از انتخابات که جمع کثیری بودند، همه مخالف نظام اسلامی و ولایت فقیه اند و دوم اینکه حضور این جمعیت در تمام اعتراضات 8 ماه فتنه ادامه داشت. در پاسخ به این شبهه افکنی و دروغگویی آشکار باید گفت؛ جمعیت 25 خرداد را باید قشر بندی کرد: جمع کثیری از آنان که مدافعان همیشگی نظام بودند متناسب با روحیه حق خواهی و ظلم ستیزی تحت تاثیر ادعاهای مهندس موسوی را که زمانی نخست وزیر دوران امام (ره) بوده و برای احقاق حق یک مظلوم در آن راهپیمایی شرکت کردند و در طول روزهای بعدی با خارج شدن مهندس موسوی از مجاری قانونی و عدم ارائه اسناد اعای تقلب بزرگ و گسترده، از اطراف او پراکنده شده اند. و نباید فراموش کرد که بعد از خطبه های نماز جمعه مقام معظم رهبری پس از فراخوان مجمع خائن روحانیون مبارز در روز شنبه 30 خرداد از آن جمعیت کثیر25 خرداد فقط چند هزار جوان فعال میدانی در قالب گروه فشار برای مدعیان تقلب گسترده باقی مانده بود که رفته رفته با عدم ارائه اسناد و رادیکال شدن فضا، از تعداد آنان نیز کاسته می‌شد. لازم به ذکر است که 9 دی حماسه ای است که سازندگان و سفارش دهندگان این مستند هیچ گاه دوست ندارند به آن بپردازند، توسط همه مردم ایران آفریده شد که بسیاری از آنان به موسویِ نخست وزیر امام، موسویِ ولایتمدار و موسویِ قانونگرا رای داده بودند. نه به موسوی که از آشوبگران عاشورا و حرمت شکنان عزای فرزند زهرا(س) حمایت می‌کند.

18- ادعای بزرگی که فتنه آفرید.

مزروعی در بخشی از مصاحبه خود در این فیلم انگلیسی اظهار می‌دارد که فارغ از اینکه تقلب شده یا نه! مقام معظم رهبری باید با معترضین وارد گفتگو می‌شد. در پاسخ باید گفت: ادعای تقلب بزرگ و گسترده ادعای بزرگی است که نمی‌شود از آن چشم پوشی کرد.آقای مهندس با این ادعا که اسناد و مدارک این شعبده بازی آشکار را ارائه خواهد داد، بسیاری از جوانان حامی خود را به منازععه خیابانی کشاند. سوال اصلی اینجاست که اگر تقلب بزرگ و گسترده شده پس اسناد را ارائه دهید و اگر تقلبی در کار نبوده آقای موسوی مسئول مستقیم همه خونهای ریخته شده است.

ضمنا نباید فراموش کرد که در همان روزهای ابتدایی مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) هم با آقای مهندس موسوی و هم با نماینده کاندیداها گفتگوی مستقیم داشتند. اما اگر آقای مزروعی به یاد آورند در آن روز آقای موسوی و همه هم پالگی های آقای مزروعی بدون سند، بدون تاسی به مجاری قانونی خواستار ابطال انتخابات بودند و لا غیر!

19- امامت امت

 در هیچ جای فیلم مذکور از لفظ امام استفاده نمی‌شود. گوینده فیلم هیچ گاه برای حضرت امام خمینی(ره) لفظ امام را بکار نمی‌برد و همچنین برای امام خامنه ای.چرا که آنان خوب می‌دانند لفظ امام همراه با خود معنای وسیعی از یک تئوری برای اداره جامعه و جهان می‌نمایاند. تئوری که درست نقطه مقابل لیبرال دموکراسی است.

همه آنچه اشاره شد بخشی از اسرائیلیات تلویزیون بی طرف!!! دولت انگلیس بود. اسرائیلیاتی که این فیلم نه اولین آن بوده و نه آخرینش.

در پایان با سخنی از امام عزیز به عرش سفر کرده مان این مقاله را به پایان می‌برم:

«درست آنچه برای ما روشن و واضح است،برای نسلهای آینده مبهم می‌باشد و تاریخ روشنگر نسلهای آینده است و امروز قلم های مسموم درصدد تحریف واقعیات هستند؛ باید نویسندگان امین این قلم ها را بشکنند.»

پایان

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه خبری تحلیلی 598

پایگاه خبری تحلیلی بی باک نیوز


جعفر حسن خانی
۰۶مهر

به نام او که رحمان است و رحیم

خواستم یادداشتی مبسوط بنویسم برای سرآغاز؛ سرآغاز آنچه که در ادامه قرار است در این تارنما نگاشته شود. اما وقتی شعر "فصیح الزمان رضوانی" را نگاهی دوباره انداختم، همه سخنان خود را در او یافتم. لذا سر آغاز سخن باشد این شعر شیرین:


همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم

همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگویی

به ره تو بسکه نالم، زغم تو بسکه مویم

شده ام زناله نایی، شده ام ز مویه مویی

همه خوشدل اینکه مطرب بزند به تار چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید، زلب تو کام جویی؟

شود اینکه از ترحم، دمی ای سحاب رحمت

من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی؟

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت

سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی

ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم بخواند

رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کویی


جعفر حسن خانی