سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۱۵ مطلب با موضوع «یادداشت های سیاسی» ثبت شده است

۱۸دی

گناه نابخشودنی

یادداشت پیش رو برای پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (khamenei.ir) نگاشته شده است:


روز 8 نوامبر 1979، وقتی که کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، با استناد بر قانون «کنترل صدور تسلیحات نظامی»، کشتی حامل لوازم نظامی به ارزش سیصد میلیون دلار متعلق به ایران را توقیف کرد، می‌توان نقطه‌ی آغاز تحریم‌های یک‌جانبه علیه جمهوری اسلامی ایران دانست. نقطه‌ی آغازی که در گام دوم، با بلوکه کردن مجموعه‌ی پس‌اندازها و اوراق بهادار ایران در آمریکا، که ارزش آن بالغ بر دوازده میلیارد دلار بود، بر گستردگی آن افزوده شد. البته در سال‌های بعد از آن، این روند برخلاف تعهدات آمریکا در بیانیه‌های الجزایر مبنی بر لغو تحریم و مداخله نکردن در امور داخلی ایران، فزونی بیش از پیش یافت. در طول جنگ تحمیلی1 و سال‌های پس از آن، به بهانه‌های مختلف نظیر آنچه در ماجرای تصویب طرح «داماتو»2 اتفاق افتاد، همواره آمریکا بر گستره‌ی استفاده‌ی خود از ابزار تحریم در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران افزود.

در ماجرای دستیابی ایران به صنعت صلح‌آمیز هسته‌ای نیز آمریکا همچون گذشته، استفاده از ابزار تحریم را در دستور کار خود قرار داد و با صدور برخی فرمان‌های اجرایی دولتی یا برخی مصوبات کنگره‌ی این کشور و یا حتی تصویب چند قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل،3 تلاش نمود ایران را از این فناوری صلح‌آمیز و صنعت پیشرفته بازدارد. البته این اولین‌باری نبود که در راه بومی‌سازی یک صنعت، ایران از سوی استکبار جهانی تحریم می‌شد. پیش از این، در ماجرای ملی شدن صنعت نفت نیز دولت ملی دکتر محمد مصدق تحریم شده بود تا از این راه، مانعی در جهت ملی شدن صنعت نفت یک کشور ایجاد شود. این موضوع شاهد خوبی بر این ادعاست که استکبار در جهت تثبیت منافع و هژمونی خود بر جهان، فارغ از اینکه چه کسی حاکم باشد، مانع از قدرت‌یابی و اقتدار دیگر کشورها می‌شود و این امر مختص جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه شامل دیگر کشورها هم می‌شود.4
 

اما با مدنظر قرار دادن سیر تحریم‌های اعمال‌شده علیه جمهوری اسلامی و با چشم‌پوشی از روند تاریخی و گستره‌ی جهانی استفاده از این ابزار توسط نظام سلطه، آنچه مسلم است، هیچ‌یک از این تحریم‌ها پیش از فتنه‌ی 88، آنی نیست که جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، از آن تحت عنوان «سخت‌ترین تحریم‌های چندجانبه» علیه ایران یاد می‌کند.5 آنچه تحت عنوان سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ از آن یاد می‌شود، از نظر بازه‌ی زمانی مربوط به اقداماتی می‌شود که آمریکا و جبهه‌ی متحد با او، بعد از فتنه‌ی 88 دنبال کردند که در ادامه، به نحوه و چرایی آن پرداخته خواهد شد، اما آنچه در این بخش لازم است مورد دقت قرار گیرد، بررسی وضعیت ایران و تحریم‌های صورت‌گرفته بر آن و تحلیل غربی‌ها از این وضعیت، پیش از آغاز فتنه است تا با مدنظر قرار دادن آن، ببینیم آیا این امکان وجود داشت که در سیر طبیعی اتفاقات به آنچه تحت عنوان سخت‌ترین تحریم‌های تاریخ علیه ایران یا به تعبیری دیگر که از سوی برخی مسئولین غربی از آن با عنوان «تحریم‌های فلج‌کننده» یاد می‌شود، منجر شود یا نه؟

 پیش از فتنه 88

برای تحلیل شرایط پیش از فتنه، از سال‌های پایانی ریاست‌جمهوری جورج بوش شروع می‌کنیم. جورج بوش پس از آنکه در دوره‌ای ایران را «محور شرارت» خوانده بود و از حمله به ایران سخن می‌گفت و چند قطعنامه را در شورای امنیت علیه ایران به تصویب رسانده بود، در طی مذاکرات 1+5 با ایران، با تصور امکان مقابله با فعالیت‌های هسته‌ای ایران و ایجاد تغییر در رفتار آن، به نشانه‌ی اعتراض به عدم تعلیق غنی‌سازی از سوی ایران، همواره نماینده‌ی خود را در مذاکرات شرکت نمی‌داد و اعلام می‌کرد که تعلیق غنی‌سازی پیش‌شرط آمریکا برای حضور در مذاکرات است. با این حال اما در پایان دوران زمامداری خود، ناامیدانه و مأیوسانه به این نتیجه رسید که هیچ امکان و راهی جز مذاکره با ایران ندارد. لذا در مذاکرات «ژنو یک» با زیر پا گذاشتن پیش‌شرط خود، ویلیام برنز، معاون کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه‌ی خود را در مقابل نماینده‌ی مذاکره‌کننده‌ی ایرانی نشاند. حضور برنز در مذاکرات، نشانه‌ای از عقب‌نشینی آمریکا بود. رایس، وزیر امور خارجه‌ی آمریکا نیز همان زمان اعلام کرد: «ایالات متحده‌ی آمریکا دشمن ابدی ندارد. اگر ایران تصمیم بگیرد به جامعه‌ی جهانی نزدیک شود، از حمایت ایالات متحده‌ی آمریکا برخوردار است.»6 خبرگزاری آلمانی دویچوله نیز در تحلیل این رفتار آمریکا نوشت: «آگاهان می‌گویند شرکت ویلیام برنز در نشست ژنو به مفهوم چرخشی حیرت‌آور در سیاست تاکنون دولت بوش در برابر ایران است.»7

گذر از «محور شرارت» خواندن ایران به حضور «بدون پیش‌شرط» در مذاکرات توسط آمریکا، آن هم در دولت بوش جمهوری‌خواه، از جمله نشانه‌هایی بود که نشان می‌داد غرب و آمریکا، ایرانِ قدرتمند را پذیرفته و به این درک رسیده‌اند که باید با ایران به توافق برسند. البته این تنها نشانه نبود. زبیگنیو برژنسکی، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، که توصیه‌هایش در پیروزی اوباما در انتخابات تأثیرگذار بود، در گفت‌وگو با مجله‌ی آلمانی «اشترن»، در پاسخ به این سؤال که آیا اوباما رئیس‌جمهور یک ابرقدرت رو به زوال است، اظهار داشت: «واقعیت این است که دوران حماقت ابرقدرتی آمریکا به پایان رسیده است. درباره‌ی ایران و برنامه‌ی هسته‌ای ایران نیز ما به رویکرد واقع‌گرایانه، منعطف‌تر و منطقی‌تر نیازمندیم. ما باید مذاکره کنیم. ما ممکن است حتی بدون پیش‌شرط مذاکره کنیم. رویکرد موفقیت‌آمیز برای ایران باید با منافع امنیتی تهران و واشنگتن منطبق باشد.»8


همچنین چند ماه قبل از انتخابات 88، برنارد کوشنر، وزیر خارجه‌ی یهودی‌الاصل فرانسه، در مصاحبه با شبکه‌ی «سی‌ان‌ان» می‌گوید: «گمان می‌کنم ایران کشوری بزرگ با تاریخی بزرگ است. اگر امروز بخواهیم از افغانستان سخن بگوییم، باید با ایران صحبت کنیم. اگر می‌خواهیم از خاورمیانه، عراق و سوریه سخن به میان آوریم، باید با ایران صحبت کنیم. پس واقع‌گرا باشیم و با این اشخاص صحبت کنیم.»9

همه‌ی این سخنان یادشده و از این دست اظهارات که در مقطع زمانی پیش از فتنه کم شنیده نمی‌شد، نشان از آن داشت که تصور، درک و محاسبات غرب از ایران، بر بی‌فایده بودن فشارها و لزوم گفت‌وگو با آن تأکید دارد. این درک و تصور در آخرین مذاکرات هسته‌ای پیش از انتخابات، که در ژوئن 2008 (سال 1387)، یعنی درست یک سال مانده به انتخابات انجام شد، به‌صراحت از سوی طرف‌های مذاکره‌کننده‌ی غربی بیان گردید که چاره‌ای جز پذیرش برنامه‌ی غنی‌سازی ایران نمی‌بینند.10مذاکرات هسته‌ای نیز به‌صورت کاملاً هوشمند از سوی مقامات غربی تا اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 به حالت تعلیق درآمد. آن‌ها منتظر بودند ببینند نتیجه‌ی انتخابات چه خواهد شد تا آن‌گاه متناسب با آن، روند و خط‌مشی‌های خود را مشخص کنند.

اما اوج عقب‌نشینی غرب در قبال ایران و پذیرش ایران قدرتمند را می‌توان در اولین نامه‌ی اوباما به رهبر انقلاب، که چند روز پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری 1388 ارسال شده بود، مشاهده کرد. اوباما در آن نامه اذعان کرده بود که بدون ایران، هیچ موضوعی در خاورمیانه فیصله نمی‌یابد. او خواستار گفت‌وگویی همه‌جانبه و کمک به شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا شده بود. همه‌چیز حکایت از دست برتر جمهوری اسلامی در تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی داشت، اما یک حادثه، همه‌ی معادلات را تغییر داد و دست برتر و پُر ایران را در چانه‌زنی با غرب، خالی کرد: آشوب‌های بعد از انتخابات 88!


 پس از آغاز فتنه

آشوب‌های بعد از انتخابات 88 و یا به تعبیر دقیق «فتنه»، موجب «امیدواری» دشمنی شد که مترصد به وجود آمدن روزنه‌ای برای ضربه زدن به ایران بود. به همین علت، در اقدامی ناباورانه، تنها در طی ده روز اول آغاز فتنه، شش قطعنامه در کنگره‌ی آمریکا علیه ایران ارائه شد و به تصویب رسید!11 مسئولین غربی که تا پیش از این بر لزوم واقع‌گرایی در برابر ایران سخن به میان می‌آوردند و از ضرورت تعامل با ایران می‌گفتند، به‌یکباره شروع به اظهارات مداخله‌جویانه در امور داخلی ایران کردند. اوباما که چند روز پیش از انتخابات به رهبر انقلاب نامه نوشته بود تا او را در حل مشکلات منطقه کمک نماید، به‌ناگاه با آغاز فتنه، از ایرانی‌ها خواست تا به اعتراضات خود ادامه دهند و مشخصاً از میرحسین موسوی نام برد و وی را نماد غرب‌گرایی نامید.12 تغییر لحن آمریکایی‌ها و غربی‌ها با آغاز فتنه‌ی 88 به‌وضوح قابل مشاهده بود.

وضع و نگرش غربی‌ها در جریان فتنه‌ی 88 به قدری تغییر کرد که شانزده روز پس از اهانت فتنه‌گران در روز عاشورا به حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام، ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در منطقه، حتی از احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران خبر داد! وی در گفت‌وگو با «سی‌ان‌ان» گفت: «حتماً می‌توان تأسیسات هسته‌ای ایران را مورد هدف قرار داد. تأسیسات ایران در مقابل حملات بمب‌ها آسیب‌پذیر هستند.» از سویی دیگر، این نکته نیز عجیب است که اقدام نظامی علیه برنامه‌ی هسته‌ای ایران با شروع فتنه‌ی 88 کلید خورد و ترور دانشمندان هسته‌ای ایران از همین زمان آغاز شد. این ترورها در شرایطی که کشور در نتیجه‌ی فتنه به «بی‌ثباتی» کشیده شده بود، انجام پذیرفت.

از فردای فتنه و تغییر درک دشمن از جمهوری اسلامی و ایجاد تصور امکان آسیب به جمهوری اسلامی و امیدوار شدن دشمن جهت عینیت‌بخشی به آن تصور، شاهد شکل‌گیری اراده و اجماع بین مسئولین آمریکایی و اروپایی برای مقابله با ایران و تحریم گسترده و به‌زعم خود، فلج‌کننده علیه آن هستیم. رهبر انقلاب در توضیح اینکه اجماع و شکل‌گیری جبهه‌ی متحد علیه ایران در نتیجه‌ی فتنه بوده است، می‌فرمایند: «کسانی که فتنه‌ی سال 88 را شروع کردند -حالا یا خودشان طراحی کرده بودند یا دیگران طراحی کرده بودند؛ نمی‌خواهیم نسبتی بدهیم، ولی به هر حال این فتنه طراحی شده بود- به کار کشور ضربه‌ی سختی زدند. اگر این فتنه نبود، بلاشک کارهای گوناگون کشور بهتر پیش می‌رفت. این‌ها دشمنان را امیدوار کردند و روحیه دادند به کسانی که علیه نظام اسلامی جبهه‌بندی کرده‌اند و یک جبهه‌ای تشکیل داده‌اند.»13


این امیدواری دشمن، موجب وضع تحریم‌های بیشتر علیه ایران شد. به همین علت، با دمیده شدن روحیه‌ی جدید به دشمنان و در پی آن، شکل‌گیری یک جبهه‌ی متحد علیه ایران، شاهد روند پُرسرعت گسترش تحریم‌ها علیه کشور بودیم. برای نمونه، با اندک دقت نظری در فرمان‌های اجرایی دولت آمریکا علیه ایران و در راستای تحریم آن، می‌توان دریافت که تعداد و وسعت اهداف تحریمی این فرمان‌ها اساساً قابل مقایسه با قبل از فتنه نیست. در سال‌های 2010، 2011 و 2012، 9 فرمان که بیشتر آنان قدرت تأثیرگذاری اقتصادی بالایی داشتند، از سوی دولت آمریکا در جهت تحریم جمهوری اسلامی صادر شد.14 همچنین کنگره‌ی آمریکا از این قاعده مستثنا نبود و شش قانون جهت تحریم ایران به تصویب رساند15 که در این میان، «قانون جامع تحریم‌ها، مسئولیت‌پذیری و محرومیت ایران»، موسوم به (CISADA) که شامل تحریم انرژی، بانکی و فروش بنزین ایران می‌شود، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

همچنین صدور قطعنامه‌ی 1929 توسط شورای امنیت سازمان ملل را، که در سالگرد فتنه‌ی 88 به تصویب رسید و به همین خاطر، دارای پیام روشنی به طرف ایرانی بود، می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد. در تأیید این مدعا، می‌توان به مقاله‌ی کیم آر. هلمز، تحلیل‌گر ارشد نشریه‌ی «واشنگتن‌تایمز» اشاره کرد که دو ماه پیش از قطعنامه‌ی 1929 در سرمقاله‌ی این نشریه نوشته بود: «تحریم به‌تنهایی کافی نیست. ما باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوق‌ بشر در ایران متمرکز کنیم. جمهوری اسلامی به دلیل وجود اپوزیسیون داخلی، دچار نقاط ضعف شده و باید بر این نقطه فشار وارد کرد.»16

روزنامه‌ی آلمانی «ولت» نیز چند هفته قبل از تحریم 1929 نوشت: «توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید هم‌زمان تهدیدهای چندباره‌ی خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را در پیش بگیرد.»17
وضع و نگرش غربی‌ها در جریان فتنه‌ی 88 به قدری تغییر کرد که شانزده روز پس از اهانت فتنه‌گران در روز عاشورا به حضرت اباعبدالله، ژنرال پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در منطقه، حتی از احتمال حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران خبر داد! این نکته نیز عجیب است که اقدام نظامی علیه برنامه‌ی هسته‌ای ایران با شروع فتنه‌ی 88 کلید خورد و ترور دانشمندان هسته‌ای ایران از همین زمان آغاز شد.

برای فهم بهتر استراتژی غربی‌ها، بالاخص آمریکایی‌ها علیه ایران، می‌توان به سخنان آدام ارلی، سفیر آمریکا در بحرین که پیش از این و در دوران ریاست‌جمهوری جرج بوش سخن‌گوی وزارت خارجه‌ی آمریکا بوده است، اشاره نمود. وی پیش از اول اکتبر 2009 و برگزاری مذاکرات ژنو، در جلسه‌ای با برخی از مسئولان کشورهای عربی در منامه، صراحتاً اعلام کرد: «کاخ سفید هم‌زمان با انجام مذاکرات ایران و 1+5 نحوه‌ی حمایت از رهبران معارض جدید در ایران را پیگیری می‌کند.» او همچنین تصریح کرد که اگر مذاکرات ژنو برای آمریکا موفقیت‌آمیز نباشد و در آن پیشرفتی حاصل نشود، آمریکا قصد دارد هم‌زمان با تشدید تحریم‌ها، اعمال فشار سیاسی علیه تهران را با حمایت رسمی، علنی و گسترده از رهبران معارض جدید، ‌ وسعت بخشد؛ چراکه هیچ فشاری به دولت ایران بدون تقویت جریان‌های طرفدار غرب در ایران کارساز نیست.18

ریشه‌ی این موضع و این دست مواضع را، که در زمان فتنه به‌کرّات بیان می‌شد، باید در میان نوشته‌ها و سخنان مطرح‌شده در اندیشکده‌ها غربی که توسط استراتژیست‌ها، تصمیم‌سازان و سیاست‌سازان آمریکایی بیان می‌‌شود و به نگارش درمی‌آید، جست‌وجو کرد. به‌عنوان مثال، می‌توان به مقاله‌ی پولاک و ری تکیه با عنوان «افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران»، که در سال 2011 به نگارش درآمده است، اشاره کرد. این دو استراتژیست در سال‌های پس از فتنه‌ی 88، درست زمانی که فشارها و تحریم‌ها علیه ایران رو به تزاید بود، با درکی که از شرایط جمهوری اسلامی یافتند، این‌گونه تحلیل کردند که «تشدید فشار بر رژیم ایران می‌تواند پیشبرد برنامه‌ی هسته‌ای تهران را به تأخیر اندازد. همچنین این قابلیت را دارد تا مشکلات و تنش‌های جدیدی را در نظام ایران به وجود آورد. ضمناً می‌تواند فرصت‌های جدیدی را برای افراد میانه‌رو در ایران فراهم سازد که بیشتر علاقه‌مندند تا در بحث هسته‌ای و سایر رفتارهای دردسرآفرین تهران، مثلاً حمایت از گروه‌های تروریستی، با جامعه‌ی بین‌المللی مصالحه نمایند. همچنین می‌تواند فرصت مناسبی را برای احیای توان جنبش سبز به وجود آورد.»19

در پس این تحلیل، توصیه و تجویزی که استراتژیست‌ها به تصمیم‌گیران و سیاست‌مداران آمریکایی می‌کنند، از این قرار است: «گام‌های اولیه بیشتر باید بر شناسایی احتمالات و تشخیص بهترین روش‌های تحقق اهداف مختلف تمرکز یابند، اما از ارکان مهم هر راهبردی، برقراری ارتباط با جنبش سبز خواهد بود. در حال حاضر، فرصت‌های بسیاری برای برقراری ارتباط با فعالان ایران وجود دارند. ایران سرزمین اعتراضات کارگری و تظاهرات سیاسی است. چالش موجود در برقراری ارتباط (علنی یا مخفی) ‌ با اتحادیه‌های مهم کارگری و سازمان‌های دانشجویی است که شبکه‌ی ملی دارند و از طریق رسانه‌های اجتماعی با یکدیگر در ارتباط‌اند. مخالفان حکومت روحانیون، از هر قشر و گروه، باید تحریک شوند تا نقاط ضعف اخلاقی رژیم اسلامی را محکوم نمایند. حال آنکه تلاش برای شتاب دادن به جریان فرار نخبگان سیاسی و صنعت هسته‌ای ایران باید دوچندان گردد. هرگونه تلاش سیستماتیک برای خالی کردن پشت حکومت اسلامی ایران باید یکی از اولویت‌های اصلی واشنگتن باشد.»20
روزنامه‌ی آلمانی «ولت» چند هفته قبل از تحریم 1929 نوشت: «توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید هم‌زمان تهدیدهای چندباره‌ی خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را در پیش بگیرد.»


آنچه از این بیان و گفته‌های مشابه، که در فضای تحلیلی غرب کم نیست، می‌توان دریافت این است که تصمیم‌سازان غربی پس از فتنه، بر این باور امیدوار شدند که با فشار مضاعف و هم‌زمان با آن، حمایت از عوامل اصلی فتنه، می‌توانند جمهوری اسلامی را به سمت براندازی به‌عنوان هدف حداکثری و یا تغییر رفتار و تمکین به خواست غرب به‌عنوان هدف حداقلی، پیش ببرند.
باور و امیدی که پیش از فتنه‌ی 88 رو به یأس گذاشته بود، به امیدواری تبدیل شد و از همین روی، پس از وقوع فتنه‌ی 88، مایکل الوی درباره‌ی این امیدواری، این‌چنین تحلیل می‌کند: «جریان سبز یکی از شکاف‌هایی است که مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا، آن چیزی که بیش از همه مدنظر دولتمردان آمریکاست، گرایش‌های فرهنگی و اجتماعی است که در داخل ایران به آمریکا در بین برخی اقشار و طبقات وجود دارد. اگر این گرایش‌ها و مطالبات به خواست‌های جریان سبز متراکم گردد، می‌تواند به غرب کمک شایانی بنماید. گرچه راه‌اندازی یک حرکت شبه‌انقلابی برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی به‌لحاظ زمانی برای ایالات متحده‌ی آمریکا زمان‌بر است، اما هرگز از رده‌ی برنامه‌های روی میز خارج نشده است.»21
 
فرجام سخن


همه‌ی آنچه گفته شد، مؤید این امر است که آن گناه و جرم بزرگی که شرایط امروز را برای جامعه‌ی ایران رقم زده و این جامعه را در تنگنای تحریم قرار داده، جرم امیدوار کردن دشمن است که از سوی فتنه‌گران صورت پذیرفته است؛ چراکه این امیدواری و شکل‌گیری درک جدیدی از ایران توسط غرب و آمریکا، که در ادامه‌ی ماجرای فتنه حاصل شد، غرب را به تحلیل، تصمیم و اقدام جدید نسبت به ایران مجاب کرد و این اراده را در دشمنان برای شکل‌دهی جبهه‌ای متحد علیه ایران به وجود آورد و حاصلِ آن شد تحریمی در این گستردگی. باری، جرم بزرگ فتنه‌گران، امیدوار کردن دشمنان بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. در طول دوران دفاع مقدس، برای نمونه، می‌توان به تحریم‌های زیر اشاره کرد:
الف) تحریم یکجانبه موسوم به عملیات «استانج» : از سال 1983 آمریکا با بیست کشور درباره‌ی ارسال نکردن سلاح به ایران وارد مذاکره شد تا آن‌ها را مجاب کند به ایران سلاح نفروشند.
ب) در تاریخ 6 نوامبر 1987، کنگره‌ی آمریکا به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم، واردات نفت از ایران را ممنوع کرد.
ج) صدور دستور ویژه (12613) رئیس‌جمهور وقت و ممنوعیت ورود هرگونه کالا و خدمات از ایران.
2. در 20 شهریور 1374 (20 سپتامبر 1995) با تصویب طرح داماتو، رئیس‌جمهور آمریکا اجازه‌ یافت شرکت‌های غیرآمریکایی را که فناوری صنعت نفت را در اختیار می‌گذارند، تحریم کند.
3. تا پیش از فتنه‌ی 88 این قطعنامه‌ها در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید: بیانیه‌ی 1696 و قطعنامه‌ی 1737 در سال 2006، قطعنامه‌ی 1747 در سال 2007 و قطعنامه‌های 1803 و 1835 در سال 2008.
4. یک بررسی اجمالی از تاریخ تحریم‌های اقتصادی در سطح جهانی نشان‌دهنده‌ی آن است که دولت آمریکا همواره بزرگ‌ترین سهم را در کاربرد سیاست تحریم اقتصادی داشته است. در مجموع، دوسوم تحریم‌های اقتصادی جهان توسط دولت آمریکا اعمال گردیده است. در فاصله‌ی جنگ جهانی اول تا سال 1990، یعنی در طول نزدیک به 75 سال، در مجموع 115 تحریم اقتصادی علیه کشورهای مختلف تصویب و به اجرا گذاشته شد که به‌طور متوسط، برابر است با 1.5 تحریم در سال. دولت آمریکا مسئول 77 مورد از کل 115تحریم‌های اقتصادی جهان، یعنی 67 درصد کل تحریم‌ها در طی دوره‌ی 1918- 1990 بوده است. اما از سال 1990، به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد، سهم آمریکا در کاربرد سیاست تحریم اقتصادی و تعداد تحریم‌های اقتصادی به‌شدت افزایش یافته است؛ به‌گونه‌ای که طی دوره‌ی 1990-1999 سهم آمریکا در کل تحریم‌های اقتصادی جهان به 92 درصد افزایش یافت. تنها در دوره‌ی اول ریاست‌جمهوری کلینتون، دولت آمریکا 61 تحریم اقتصادی را علیه 35 کشور جهان، با جمعیتی بالغ بر 2.3 میلیارد نفر، یعنی 42 درصد کل جمعیت جهان و 790 میلیارد دلار صادرات، یعنی 19 درصد صادرات جهان، به اجرا گذاشت.
برای اطلاع بیشتر، مراجعه شود به مقاله‌ی آقای فتح‌الله پریشان در خبرگزاری فارس:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910703000144
5. سخنان جو بایدن در نشست سابان اندیشکده‌ی بروکینز:
http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2014/12/06-saban-forum-vice-president-joe-biden
6. http://www.tasnimnews.com/Home/Single/226414
7. The decision by the United States to send William Burns, the under secretary of state for politicial affairs, to nuclear talks with Iran on Saturday, July 19, in Geneva has has been welcomed by many as a shift in Washington's hard-line stance towards Iran.
منبع: http://dw.de/p/EdNd، تاریخ انتشار: 18.07.2008
8.We need a more realistic, a more flexible and sensible approach. We should negotiate; we might negotiate even without preconditions
منبع: http://www.stern.de/politik/ausland/brzezinski-about-obama-very-different-from-most-american-politicians-645635.html
9. all the issues you're talking about, Middle East, Afghanistan, of course, Iran and in the middle, and this is a great country, we have to come with them
منبع: http://edition.cnn.com/TRANSCRIPTS/0902/01/se.01.html
10. گزارش کمیسیون اصل 90 درباره‌ی فتنه‌ی 88 که در تاریخ 7 دی 1390 در صحن علنی مجلس قرائت شد:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13901007001271
11. طرح شماره‌ی H.R.2845، قطعنامه‌ی شماره H.RES.549، قطعنامه‌ی H.RES.557، قطعنامه‌ی H.RES.560، قطعنامه‌ی H.RES.193 و قطعنامه‌ی H.RES.196 در مدت ده روز ابتدایی فتنه در کنگره‌ی آمریکا علیه ایران ارائه شد و به تصویب رسید.
12. Mr Obama said Mir Hossein Mousavi had captured the imagination of groups in Iran that were interested in opening up to the world.
منبع: http://news.bbc.co.uk/2/hi/middle_east/8122028.stm
13. بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت، 8 شهریور 1389.
14. فرمان‌های اجرایی دولت آمریکا پس از فتنه جهت تحریم ایران: 13553 در سال 2010، 13572، 13574 و 13590 در سال 2011 و 13599، 13606، 13608، 13622 و 13628 در سال 2012.
15. قوانین مصوب کنگره‌ی آمریکا جهت تحریم ایران: قانون جامع سیسادا (CISADA) در سال2010، قانون عدم اشاعه‌ی ایران، سوریه و کره‌ی شمالی، قانون میهن‌پرستی آمریکا بخش 311، بودجه‌ی دفاعی 2012 در سال 2011 و قانون کاهش تهدید ایران و حقوق بشر سوریه، بودجه‌ی دفاعی 2013 (بخش فرعی D) در سال 2012.
16. If Mr. Obama isn’t careful, he’ll end up with the worst of all possible outcomes: an even more oppressive regime strengthened by crushing the will of its people and armed with nuclear weapons.
To avoid that, he should repeatedly voice his support for Iranians struggling to reclaim their freedom. That would promote American ideals and universal human rights, as well as advancing U.S. national interests.
منبع: washingtontimes.com/news/2009/jun/28/solutions-holmes-irans-election-results/?page=all
17. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911002000570
18. گزارش کمیسیون اصل 90 درباره‌ی فتنه‌ی 88 در تاریخ 7 دی 1390.
19. www.welt.de/welt_print/debatte/article5773192/Vier-Beobachtungen-zum-Iran.html
همچنین بنگرید: کنث ام. پولاک و ری تکیه (2011)، افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران، مرکز مطالعات راهبردی و بین‌المللی، نشریه‌ی واشنگتن کواترلی، ترجمه‌ی اشراف، مهر 1390، اشراف.
20. کنث ام. پولاک و ری تکیه، همان.
21. الوی، مایکل (آگوست 2011 )، ترسیم خط مرز غنی‌سازی ایران، نشریه سروایول، ترجمه‌ی اشراف، مهر 90.


انعکاس این یادداشت در:

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای 

پایگاه خبری تحلیلی جهان نیوز

خبرگزاری تسنیم

خبرگزاری فارس

خبرگزاری ایسنا


جعفر حسن خانی
۰۲مهر

تحلیل محتوای صدای اعتدالیون؛ 

نشریه صدا

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

اگر روحانی در سال 88 روبه‌روی محمود احمدی‌نژاد بود...» این تیتر و زیر‌تیتر شماره‌ی اول دور جدید نشریه «صدا» است. نشریه‌ای که خود را هفته نامه اعتدالیون معرفی می‌کند. برخلاف آنچه تصور می‌شود مخاطب این تیتر دشمن خارجی نبوده و نیست؛ بلکه نویسنده توصیه به تهاجم را در قبال منتقدان و دلسوزان داخلی تجویز می کند. سردبیر این هفته‌نامه در این شماره از مجله خود، در قالب سر مقاله با همین تیتر و زیر‌تیتر، یادداشتی را به نگارش در‌آورده است که نیم‌نگاهی به آن می‌تواند زاویه دید بهتری از نشریه و جریان رسانه‌ای که این هفته‌نامه بدان تعلق دارد، در پیش چشم خوانندگان بگشاید. آنچه در ادامه می‌خوانید مداقهای است بر این یادداشت.
 
شهروندان گوسفندند
از منظر اندیشمندان غربی از دیرباز توجیه حکمرانی و استبداد در شرق با منطق شبان و رمه و گرگ درنده بوده است. منطق ساده‌ای که شبان را با همه رفتارها و نا‌ملایمتی‌هایش برای گوسفندان به دلیل وجود گرگ درنده توجیه می‌کند. طی سالیان گذشته در فضای سیاسی رسانه‌ای کشور هر بار که از این منطق به مثابه یک مثال برای توجیه حکمرانی استفاده می شد‌، جریان رسانه‌ای شبه روشنفکر جیغ بنفش سر می داد که: «چه نشسته‌اید که مردم را گوسفند می‌خوانند، مردم رشیدند و نه محجور و گوسفند؛ نیاز به قیم هم ندارند.» اما امروز همان جریان شبه روشنفکر با تکیه گزینه هم نظرشان بر اریکه قدرت، خود مستمسک منطق شبان و رمه و گرگ درنده شده‌اند، آن‌هم برای توجیه ناملایمتی‌ها و استبداد‌ورزی‌های حکمران هم نظر. سر دبیر صدا سر‌مقاله خود را با شعر منتشر شده در صفحه اینستاگرام روحانی که در توجیه حمله روحانی به منتقدانش درج شده آغاز می‌کند:
 
شبانی با پدر گفت ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا «نیک‌مردی» کن نه چندان
که گردد چیره گرگ تیز دندان
 
آنچه در این شعر نمود دارد تلاش برای توجیه رفتار رئیس‌جمهور در قبال منتقدان، آن هم با منطق ساده شبان و رمه و گرگ درنده است. نویسنده مقاله‌ی مورد مداقه، بخش اعظمی از یادداشت خود را صرف گرگ‌تراشی برای توجیه استبدادورزی شبان می‌نماید. صغری کبری چینی برای گرگ‌نمایی و بنیادگرا معرفی کردن بخش مهمی از جریان‌های سیاسی منتقد دولت در این متن به‌همین جهت از سوی نویسنده دنبال می شود.
 
با دقت بیشتر می‌توان دانست که در فحوای این منطقِ مورد تایید نویسنده، مردم محجور و رمه فرض می‌شوند که نیاز است شبانی مراقب ایشان باشد. نویسنده این یادداشت در بخشی از نوشته خود پس از گرگ‌نمایی جریان رقیب بی‌محابا و با صراحت چنین می‌نگارد: «ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر شهروندان» این منطق از سوی حرفه‌ای‌ترین روزنامه‌نگار حامی دولت اعتدال به روشنی در توجیه شبانی رئیس دولت اعتدال دو گزاره را مطرح می کند:
1- منتقدان دولت پلنگ تیز دندانند
2- شهروندان گوسفندان
این منطقِ حرفه‌ای‌ترین روزنامه‌نگار حامیِ دولت اعتدال در دفاع از رفتار رئیس دولت اعتدال است.

نقطه عطفی که تاریخ را به دو نیم کرد
تا دیروز از جمله خصیصه‌ها و رسالت‌های روشنفکری نقادی قدرت و شوریدن بر قدرت مستقر بود و این شورش و بر قدرت‌بودگی، مدالی بود که روشنفکران با افتخار آن را بر سینه سنجاق می‌کردند؛ اما امروز این مدال رنگ باخته و جریان رسانه‌ایِ خود روشنفکر خوانده، نه تنها بر قدرت نیستند بلکه مبدل به توجیه‌گران رفتار قدرت شده تا آنجا که مستمسک به منطق شبانی و رمه و گرگ درنده می‌شود و این تناقض، طنز تلخ روزگار ما است.
 
کار این جریان رسانه‌ایِ خود روشنفکر خوانده در توجیه رفتار قدرت تا جایی پیش رفته است که نویسنده مقاله مورد نظر، رفتار رئیس جمهور در توهین به منتقدان را نه تنها توجیه که آن‌را نقطه عطف تاریخ قلمداد نموده است. سر‌دبیر صدا در مقاله یاد شده در این‌باره می‌نویسد: «ایران امروز اما رئیس جمهوری دارد که چون سید محمد خاتمی تحول‌خواه و به اندازه محمود احمدی‌نژاد بی‌پروا است . روحانی یک سیاستمدار حرفه‌ای است؛ نه همیشه لبخند می‌زند و نه همواره اخم در چنته دارد. مطمئن باشید بی‌دلیل عصبانی نمی‌شود و شاید اصولا هیچ عصبانیتی از او بی‌حکمت و خارج از کنترل نباشد... رسیدن به چنین ترکیبی از تحول‌خواهی در بینش و بی‌پروایی در روش یک اتفاق نادر تاریخ سیاسی معاصر ایران است... »[1]
 
این سخنان به قدری صریح و روشن موضع این جریان در قبال قدرت را بیان می کند که نیاز به هیچ نتیجه‌گیری و توضیح بیشتر نیست.
 
مفتخر به لیبرالیسم
«احمدی‌نژاد و روحانی، این دو شمایل جدید عصر ما هستند که یکی (احمدی نژاد) از منتهی الیه چپ جناح راست، آن‌را رادیکالیزه کرده و دیگری (روحانی) از منتهی الیه راست جناح چپ، آن را لیبرالیزه می‌کند. محمود احمدی نژاد محافظه‌کاران کهن را به اصول‌گرایان نوین بدل کرد و حسن روحانی سوسیالیست‌های سابق را به لیبرال‌های جدید مبدل خواهد کرد.»[2] آنچه خواندید بخش دیگری از مقاله مورد اشاره است. مقاله‌ای که نویسنده‌ی آن در قامت مهم‌ترین مدافع رسانه‌ای دولت بیش از آنکه اعتراف کند، افتخار دارد به این‌که رئیس دولت اعتدال در جهت لیبرالیزه نمودن جامعه گام می نهد. البته این موضوع طی یک سال گذشته بالاخص در حوزه اقتصاد بروز جدی داشته تا آن‌جا که صدای اعتراض بسیاری از اقتصاد‌دانان از جمله نهادگرایانی که در ابتدای دولت مدافع آن بودند را نیز درباره سیاست‌های اقتصادی دولت بلند نموده است. گفتنی است در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز نگرانی‌هایی در مشی دولت وجود دارد؛ نگرانی‌هایی که با بروز رگه‌هایی از مشی لیبرالی در دولت بیش از پیش اهمیت می‌یابد.
 
در مجموع در تحلیل نظری دولت اعتدال در این موضوع می توان با نویسنده مقاله هم نظر بود و در تکمله‌ی آن اضافه داشت که اعتدال برخلاف اصلاحات که به دنبال پروژه‌ی «پروتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» بود، پروژه‌ی «آشتی اسلام و سرمایه‌داری» را پیگیری خواهد نمود؛ پروژه‌ای که از خاستگاه پراگماتیستی (عمل‌گرایانه) این دولت نشات می گیرد و نتیجه آن چیزی جز پیمایش مسیر لیبرال سرمایه داری نیست.
 
تراژدی چپ‌های جوان و کمدی اعتدال
با دقت نظر در یادداشت سر دبیر نشریه صدا می‌توان ماکیاولیسم مضاعفی را در توجیهات وی یافت. وی عاداتی که خود معترف می‌باشد که از عادات جریان روشنفکری است به مردم تعمیم داده و می نویسد: 
«برخی از ما مردمان ایران به خصوص در لایه‌های روشنفکری خود به بحران اخلاقی عمیقی مبتلا هستیم که ریاکاری یکی از نمادهای آن است. در حوزه خصوصی به صریح‌ترین و حتی رکیک‌ترین صورت‌ها از یکدیگر یاد می‌کنیم و در حوزه عمومی به مداهنه‌‌آمیزترین روش با هم سخن می‌گوییم.»[3] نویسنده، این بند از نوشته خود را مقدمه‌ای برای رسیدن به این نتایج قرار می دهد: «‌از سوی دیگر درک درستی از سیاست هم نداریم. با همان اخلاق ریاکارانه می‌گوییم سیاست جز خدمت خلق نیست و سعی می‌کنیم این واقعیت را که سیاست علمِ قدرت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که سیاستمدار معلم اخلاق نیست... سیاست همواره علم کسب، حفظ و گسترش قدرت بوده است اما در سده‌ی اخیر به علمِ «مهار قدرت» هم تأویل شده است و تنها قدرت است که قدرت را محدود می‌کند. تقویت قوه تقوا کار بسیار خوبی است اما وظیفه سیاستمدار نیست... رویای «صلح کل»، اسطوره‌ی «گاندی» و پندار نهضت‌های «مخملی» نقش بر آب است... سیاست اخلاق اختصاصی خویش را دارد و به اخلاق عمومی هم پای‌بند است اما ارزش‌های اخلاقی همان‌گونه که در عرصه‌ی عمومی صدق می‌کنند در عرصه سیاسی صادق نیستند... هر دو [احمدی نژاد و روحانی] می‌دانستند که «بهترین دفاع، حمله است» نسل سیاستمداران ایرانی عوض شده است. اصول‌گرایان چه بخواهند و چه نخواهند محمود احمدی‌نژاد شمایل آنان است و اصلاح‌طلبان چه بخواهند و چه نخواهند حسن روحانی شمایل ایشان است. سیاستمدارانی که سیاست؛ حرفه‌ی آنان است نه فراغت آنان.» [4]
 
سیاست حرفه‌ای که نویسنده یادداشت مورد نظر«بی‌پروایی» را یکی از اصول آن می‌داند و به‌‌مثابه یک ارزش بدان می‌نگرد را می‌توان ترجمان بومی شده از ماکیاولیسم دانست.
پدر خوانده و چپ های جوان
شاید همین رویکرد در سیاست‌ورزی نویسنده بوده که موجب شده او بتواند فردی را که روزگاری در ابتدای دهه 80 مدیریت وقت همشهری را بر عهده داشت و او را به سردبیری مجله همشهری ماه، ضمیمه فرهنگی روزنامه همشهری و همشهری جهان گمارده بود کنار زند و در ابتدای دهه 90 به جای وی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گردد.
 
شاید همین رویکرد بوده که روزنامه‌نگار چپ جوانی را که روزگاری از منتقدین جدی هاشمی رفسنجانی بوده و در روزنامه‌ها ‌علیه او مطلب می‌نوشت - که مجموع آن نوشته ها بعدها در کتاب‌هایی نظیر «پدرخوانده و چپ‌های جوان»، «یقه‌سفیدها» و ... منتشر شده است- را مجاب نمود که امروز نقش سرباز را در حزب کارگزاران سازندگی برای هاشمی بازی کند.

حال در روزگاری که چپ جوان دیروز در میان سالی امروز به مهم‌ترین مدافع ایده کمیک هاشمی مبدل شده، می‌توان منطق مقاله «تراژدی توسعه، کمدی اعتدال» را درباره نویسنده و هم نسل‌های هم فکر او نیز صادق دانست. چپ‌های جوانی که روزگاری متاثر از پیروزی پرفروغ لیبرال سرمایه‌داری بر کمونیسم، در ساحت سیاست ورزی ایران اسب خود را چهارنعل به سمت دموکراسی خواهی لیبرال می راندند -که با مخالفت اجتماعی فراگیر رو به رو شده و سرنوشتی تراژیک یافتند- امروز در قامت اعتدال‌خواهی و در معیت هاشمی و وفاداران قدیمی‌اش، به نام دموکراسی‌خواهی و به کام محافظه‌کاری قدرت را جستجو می‌کنند و به چیزی شبیه کمدین‌های صحنه سیاست ایران مبدل شده‌اند. چپ جوان دیروز درباره کمیک بودن اعتدال چنین می نویسد: « اعتدال، زمانی از معنای بر جای نهادن هر چیز در جای خود فرو می آید که مفهوم آن خط کشیدن بر نام میهمانان تازه قدرت و اصرار بر تکرار نام‌های عهد عتیق یا وفاداران به آنها باشد و برای فروپاشی معنوی یک واژه هنگامی بار سنگین محافظه‌کاری آویخته می شود که برای عقیم کردن دموکراسی و فرو کاستن آن به سطح رقابت های درون خانواده‌ای به کار آید.»[5] و حال باید او و همراهانش از خود بپرسند آیا اعتدال امروز چیزی فراتر از این نوشته است؟ چپ‌های جوان دیروز که در صحنه سیاست سرنوشتی تراژیک یافتند باید از خود بپرسند آیا امروز در حال خلق یک کمدی‌اند؟
 
پی نوشت ها:
[1]. نشریه صدا. دوره جدید .شماره یک . یادداشت سر دبیر
[2]. همان
[3].همان
[4].همان
[5].روزنامه عصر آزادگان.6 بهمن. 1378 یا کتاب «پدرخوانده و چپهای جوان». نوشته محمد قوچانی . ص 128

جعفر حسن خانی
۰۳شهریور

چرایی و چیستی خرد اعتدال

خردنامه همشهری

یادداشت پیش رو برای خردنامه همشهری نگاشته شده است:

هر یک از دو سوی ساحت سیاست‌ورزی جمهوری اسلامی، در گفتار خود، تعریفی از خرد بیان می‌کنند. در یک سوی این ساحت، خردی است که جریان موسوم به اصلاحات از آن سخن می‌گوید و می‌توان آن را خرد رفرمیست نامید و در سوی دیگر این ساحت، خردی است که اصول‌گرایان آن را بیان می‌کنند. در این یادداشت، نویسنده برآن است که ضمن توصیف این خردها، چگونگی مواجهه‌ی سیاست‌ورزانه‌ی نیروهای سیاسی در ساحت سیاست ایران را، مبتنی بر خردهای رفرمیست و اصول‌گرا، تحلیل نماید و در پایان، پاسخی به چرایی و چیستی خردی که تحت عنوان اعتدال به تازگی ظهور یافته بیان کند. 

جعفر حسن خانی
۰۴ارديبهشت

تحلیل محتوای ادعای هاشمی مبنی بر تقلب در انتخابات سال 1384 ؛

هاشمی رفسنجانی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

«اینکه گاهی شنفته بشود که انتخابات کشور را به عدم سلامت نسبت می‌دهند (یعنی تکرار حرف دشمنان ملت ایران) این هم ناسپاسی است»[1] این بیانی بود که در روز اول فروردین در شبستان امام خمینی (ره) حرم مطهر امام رضا (ع) از سوی رهبر فرزانه‌ی انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، مطرح شد.مرجع ضمیر این سخن را می توان در سخنرانی ها و مصاحبه های چندی قبل از این بیانات یافت. 

درست در میانه‌ی اسفندماه گذشته بود که آقای هاشمی رفسنجانی، در دیدار با حزب اراده‌ی ملت، به نحو بی‌سابقه‌ای به صورت رسا، بی‌مهابا، ادعای تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری را مطرح کرد؛ البته این بار تقلب از دیدگاه او نه در انتخابات 1388 بلکه در دور دوم انتخابات 1384 صورت پذیرفته بود.
 
نکته‌ی قابل تأمل آن است که این سخن نه در خفا و پستو، بلکه در فضای عمومی به نحوی که از سوی رسانه‌ی شخصی ایشان نیز انتشار یافت، مطرح شد.[2] وی در جمع اعضای حزب اراده‌ی ملت، درباره‌ی دور دوم انتخابات نهم ریاست‌جمهوری، اظهار می‌دارد‌: «حتی مرحله‌ی دوم، استاندارها کار را به کلی رها کردند، اصلاً کاری نداشتند به انتخابات؛ هر چه خواستند در صندوق ریختند و هر چه خواستند خواندند.» همچنان که از فحوای این سخن بر می‌آید، هاشمی رفسنجانی برای توجیه شکست خود در انتخابات 1384 و عدم اقبال مردم به خود، وزارت کشور و استانداران اصلاح‌طلب را متهم به اهمال در مسئولیت و تقلب در انتخابات نموده است.
 
گفتنی است هاشمی رفسنجانی به یک بار گفتن این ادعای گزاف بسنده نکرد. وی این سخن را یک بار دیگر نیز تکرار می‌کند. او در مصاحبه‌ی اختصاصی با ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی اعتماد وقتی ساسان آقایی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، از ایشان می‌پرسد «‌چندین بار به سال 84، به‌عنوان مقطع سرنوشت‌ساز در تاریخ ایران، اشاره کردید. همان‌گونه که شما سال 76 پای سلامت انتخابات ایستادید، انتظار نداشتید، آقای خاتمی هم پای رأی مردم بایستد؟» برای آنکه شکست انتخابات ریاست‌جمهوری نهم را توجیه کند با زیر سؤال بردن وزارت کشور اصلاحات می‌گوید: «نه تنها من بلکه همه‌ی جامعه از رئیس‌جمهور انتظار دارند که به‌عنوان مجری قانون اساسی مواظب سلامت انتخابات باشد. متأسفانه، عملکرد دولت آقای خاتمی مخصوصاً در مرحله‌ی دوم در حد انتظار نبود. استاندارها و مدیران وزارت کشور در مرحله‌ی دوم همه چیز را به امان خدا رها کرده بودند.»[3]
 
آنچه از تحلیل محتوای سخنان آقای هاشمی رفسنجانی بر می‌آید، نشان از این دارد که از نظر وی مردم در همیشه تاریخ سی‌وچند ساله‌ی انقلاب اسلامی مدافع و پشتیبان وی بوده‌اند و زمانی نبوده است که مردم از ایشان روی‌گردان باشند. جدایی از بحث درباره‌ی اینکه دال مردم در زنجیره‌ی گفتمانی هاشمی رفسنجانی چه مدلولی را اقامه می‌کند و چه معنایی را می‌دهد و کدامین بخش و رفتار جامعه را شامل می‌شود و دربر‌می‌گیرد و کدامین بخش و رفتار جامعه را نادیده می‌گیرد، ایشان این رضایت عمومی مردم از خود را به آینده هم نسبت داده است.
 
ایشان نه مانند میرحسین موسوی، که در شب انتخابات خود را برنده‌ی قطعی انتخابات دانست بلکه فراتر از آن، معتقد است که وی پیروز و برنده‌ی قطعی همه‌ی انتخاباتی است که خود در آن شرکت می‌‌کند و نتیجه‌ی غیر از آن نشانه‌ی تقلب در انتخابات است؛ حتی اگر این انتخابات را اصلاح‌طلبان و آقای محمد خاتمی برگزار کرده باشد.
 
او درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری 1392، در مصاحبه‌ی اختصاصی با ویژه‌نامه نوروزی روزنامه‌ی شرق، می‌گوید: «من تردیدی نداشتم که اگر بیایم؛ رأی دارم. البته تردید داشتم که در مراحل مختلف بگذارند همه چیز به صورت طبیعی پیش برود.»[4] این سخن بدان معناست که اگر وی توسط شورای محترم نگهبان رد صلاحیت نمی‌شد و به هر دلیلی از جمله نمود ضعف جسمی و اثبات فرتوت بودن در طول جریان چند ساعت مناظرات مورد اقبال مردم قرار نمی‌گرفت و پیروز انتخابات نمی‌شد، از نظر ایشان حتماً این به معنای تقلب در انتخابات می‌بود. احتمالاً وی نیز چون سلف خود، بدون طی راهکار قانونی و بدون ارائه‌ی اسناد قابل استناد در دادگاه، ادعای تقلب گسترده در انتخابات می‌نمود.
 
شاید بتوان همین گزاره‌ی مورد اقبال مردم بودن همیشگی هاشمی رفسنجانی در اندیشه‌ی خود ایشان و برخی از نزدیکانشان را دلیل درخواست کارگزارانی‌ها، از جمله حسین مرعشی و عطاالله مهاجرانی، در سال 1375 برای ریاست‌جمهوری مادام‌العمر ایشان دانست.
 
با توجه به این تصریحات آشکار هاشمی رفسنجانی بر زیر سؤال بردن مکانیزم انتخابات در ایران، باید از او پرسید چرا کاندیدای انتخابات در همچنین مکانیزمی می‌شود؟ البته تناقضات رفتاری هاشمی رفسنجانی به همین سؤال ختم نمی‌شود؛ از نظر وی، از آنجایی که در سال 1384 در انتخابات شکست خورده است، وزارت کشور دولت اصلاحات متهم به تقلب و اهمال در مسئولیت است و از آنجایی که فرزند معنوی‌اش پیروز انتخابات 1392 شده است، وزارت کشور دولت احمدی‌نژاد دموکراتیک‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری در دنیا را برگزار کرده است؛[5] وزارت کشوری که در سال 1388 متهم به تقلب 11میلیونی در انتخابات شد.
 
در همین گیرودار اظهار نظر بود که مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، اولین نکته‌ی خود در بیاناتشان در حرم رضوی را به انتخابات و روند مردم‌سالاری دینی در جمهوری اسلامی اختصاص دادند و از آن به‌عنوان نعمت بزرگ یاد کردند و اظهار داشتند «این نعمت بزرگ را ناسپاسی نکنیم؛ همچنان که در سال 88 این نعمت الهی را عده‌ای ناسپاسی کردند. همچنین اینکه گاهی شنفته بشود که انتخابات کشور را به عدم سلامت نسبت می‌دهند (یعنی تکرار حرف دشمنان ملت ایران) این هم ناسپاسی است. مردم‌سالاری در کشور به یک جریان عادی تبدیل شده است.» حال در این شرایط باید از آقای هاشمی پرسید چرا مشروعیت روندی که خود مسئولیت‌‌هایش را در چارچوب آن به دست آورده است، زیر سؤال می‌برد؟ با این ناسپاسی او چه باید کرد؟
 
منابع:

[1] بیانات در حرم مطهر امام رضا، 1 فروردین 1393.
[2]http://www.hashemirafsanjani.ir/content/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DB%B8%DB%B4-0
[3]  مصاحبه‌ی هاشمی رفسنجانی با سالنامه‌ی روزنامه‌ی اعتماد، نوروز 1393، ص 21.
[4] مصاحبه‌ی هاشمی رفسنجانی با سالنامه‌ی روزنامه‌ی شرق، نوروز 1393، ص 15.
[5] هاشمی رفسنجانی، در اولین اظهار نظر خود درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم، در جلسه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهار داشت: «اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره‌ای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران، ‌دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه‌ای نمی‌توانند به آن وارد کنند.»


جعفر حسن خانی
۲۹اسفند

نبض‌سنجی برای هجمه‌ی دوباره

مطبوعات زنجیره ای

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


«امیدواریم بتوانیم در وزارت ارشاد ادامه‌دهنده‌ی راهی باشیم که سید محمد خاتمی آغاز کرد.» آنچه خواندید بیانی بود که عصر چهارشنبه، ششم شهریور سال 1392، در استودیو موزه‌ی موسیقی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت تدبیر و امید، آقای علی جنتی، مطرح شد.
 
شاید بتوان سخن مذبور را نشان از راهبرد آتی وزارت تحت زعامت گوینده‌ی آن دانست. این سخن به همراه برخی موضع‌گیری‌ها و واکنش‌ها از سوی صاحب آن، طی مدت زمان گذشته، کافی بود تا جریانی که خاتمی آن را در دوران وزارت و ریاست خود قوام داده بود، برای شروع دوباره‌ی کار پیش‌تر کرده، اقدام به نبض‌سنجی شرایط موجود به‌منظور ورود دوباره‌ی خود به عرصه‌ی عمومی نماید.
 
پیش‌تر جریان مورد اشاره در دولت خاتمی در زمان وزارت عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، با حمایت مادی و معنوی جنابشان حرکت بهمن‌واری را آغاز کردند تا بنا به نیت‌شان ارزش‌های جامعه را دچار دگردیسی کنند. این جریان در آن مقطع، به صورت گسترده، عرصه‌ی عمومی جامعه را محلی برای شبهه‌افکنی و هجمه به تمام مقدسات نمودند. از اهانت به اهل‌بیت گرفته تا هجمه به وحی و دستورات الهی، به صورت روزانه در روزنامه‌های آن دوره به‌وفور یافت می‌شد:
 
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همه‌ی مسئولین را به سؤال کشیده و از آن‌ها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد، بلکه به خود خدا هم می‌توان اعتراض کرد و او را فتنه‌گر نامید.» (روزنامه‌ی ایران، تیرماه 1377)
 
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقب‌افتادگی است.» (ماهنامه‌ی جامعه‌ی سالم، تیر 1377)
 
«ارزش‌های دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سلام الله علیها) می‌گفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی‌تواند این را بپذیرد.» (ماهنامه‌ی زنان، دی 1378)
 
«اعتقاد به عصمت، ادعایی معیوب و مخدوش است.» (نشریه‌ی توانا، 22 شهریور 1377)
 
این قبیل هجمه‌ها مشتی از خروار اهانت این جریان به مقدسات اسلامی و دینی یک ملت است؛ اهانت‌هایی که با هدایت و حمایت و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت خاتمی و شخص آقای مهاجرانی، که ایشان نیز مورد حمایت شخص رئیس‌جمهور وقت بودند، صورت می‌پذیرفت.
 
حال با توجه به این سابقه‌ی فرهنگی دولت اصلاحات، به نظر سخن جناب آقای علی جنتی که سیاست فرهنگی خود را ادامه‌ی سیاست فرهنگی خاتمی دانسته‌اند، شرایطی را فراهم آورده تا آن جریان خزیده در پستو، تصور حضور دوباره در عرصه‌ی عمومی و تاخت‌وتاز را بیابد.
 
اما با توجه به اینکه این جریان در تجربه‌ی خود، پس‌زدگی عمومی را تجربه نموده بود، به نظر می‌رسد این‌بار احتیاط را شرط رفتار خود قرار داده است. لذا این روزها شاهد هستیم از سوی نیروهای رسانه‌ای این جریان، تکرار آنچه در دهه‌ی هفتاد اتفاق افتاد، به صورت رقیق‌تر و با گام‌های کوتاه و زمانبر دنبال می‌شود. نیروهای رسانه‌ای این جریان با نبض‌سنجی گه‌گاه عرصه‌ی عمومی جامعه، به دنبال این است تا اگر بازخورد را مناسب یافت، بهمن خود را آغاز کنند.
 
اولین نبض‌سنجی را می‌توان در روزنامه‌ی توقیف‌شده‌ی «آسمان» دید. انتشار سخن هرمیداس باوند در قالب سوتیتر و نه بیشتر، که در آن حق الهی قصاص غیرانسانی خوانده شده بود، نه از باب خودزنی «آسمان» بود و نه از باب اهمال. بلکه انتشار این سخن را می‌توان در راستای نبض‌سنجی این روزنامه برای ورود دوباره جهت زیر سؤال بردن هرچه بیشتر ارزش‌های اسلامی تحلیل کرد که البته با هوشیاری بیش از پیش قوه‌ی قضائیه، قاطعیت نظام در مواجهه با این قبیل اقدامات، بیش از پیش برای جریان مذکور ثابت شد. قاطعیتی که مسئولین دست‌اندرکار نشریه‌ی مذکور انتظار آن را نداشتند. ایشان انتظار تحمیل هزینه را داشتند، اما نه در این سطح که با آن مواجه شدند.
 
انتشار سخنان مصطفی ملکیان را نیز می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد. او که در مراسم سالگرد درگذشت دکتر محمدحسین تمدن جهرمی، درباره‌ی «ابعاد اهمیت روش‌شناسی علوم انسانی» سخنرانی نموده بود، با کنایه‌های تلویحی به برخی ارزش‌ها، که خنده‌ی حضار را هم به همراه داشت، از منظر فلسفه‌‌ی جامعه‌شناسی ادعا نمود: «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبه‌واقعیت است.» انتشار این سخنان را، که البته مسبوق به سابقه است، در این شرایط، آن هم نه به صورت متن (که اگر این اتفاق می‌افتاد، زهر سخن گرفته می‌شد)، بلکه به صورت فایل صوتی، می‌توان در راستای نبض‌سنجی و برآورد میزان هوشیاری و سطح واکنش‌های اجتماعی به این قبیل سخنان ارزیابی نمود.
 
حتی به صورت رقیق‌تر می‌توان مصاحبه‌ی اخیر محمد مجتهد شبستری در ماهنامه‌ی «اندیشه‌ پویا» را تکرار ظریف سخنانش دانست که پیش‌تر در سایت جرس منتشر شده بود و وحی را رؤیای رسولانه دانسته بود.

انعکاس این یادداشت در :

جعفر حسن خانی
۱۴اسفند

رادیکالیسم واپس‌گرا و دولت اعتدال:

واپسگرایی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


یکی از نگرانی‌هایی که با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید در فضای سیاسی کشور به وجود آمد و روز‌به‌روز به دامنه‌ی آن افزوده شد، نگرانی از رویکرد «واپس‌گرایی» در اقدامات دولت محافظه‌کار تدبیر و امید بوده است. آنچه در ادامه مورد دقت و بررسی قرار می‌گیرد، تبیین این رویکرد و چرایی وقوع آن در دولت اعتدال‌گراست؛ دولتی که تصور شده بود در نقطه‌ی مقابل وضع موجود و برای تغییر آن به صحنه آمده است!
 
چیستی واپس‌گرایی؟
 
شاید در نگاه اول تصور بر این باشد که از آنجایی که از یک‌سو این دولت با شعار تغییر وضع موجود و مخالفت با آن به اریکه‌ی قدرت رسیده و از دیگر سو با روی کار آمدن این دولت در عمل شاهد تغییرات گسترده در رویکردها، خط‌مشی‌ها و حتی نیروی انسانی بودیم، نمی‌توان این دولت را واپس‌گرا دانست و این وصله‌ای است ناچسب بر این دولت. برای بررسی این موضوع، کمی باید مداقه‌ی بیشتری بر آن ادعا و این توجیه داشت.
 
 در سیاست، واپس‌گرایی را اغلب سیمای شاخص اندیشه‌ی محافظه‌کاری می‌دانند که تمایل به حفظ وضع موجود دارد و نگرشی منفی نسبت به تغییر را دنبال می‌کند؛ اما نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که واپس‌گرایی ممکن است دست‌کم سه شکل متفاوت به خود بگیرد:
 
نخست اینکه، واپس‌گرایی می‌تواند خواهان استمرار گذشته باشد، به سخن دیگر واپس‌گرایی می‌کوشد تغییر را به طور معمول به اتکای عرف و سنت، ریشه‌کن سازد.
 
دوم اینکه، واپس‌گرایی می‌تواند متضمن کوشش در راه بازآفرینی گذشته باشد، در واقع «ساعت را به عقب بر می‌گرداند.» این موضع، از تغییری که گذشته نگر یا پسرفت باشد، جانب‌داری می‌کند؛ هدفی که اغلب از عقیده‌ی «دوران طلایی» الهام می‌گیرد.
 
سوم اینکه، واپس‌گرایی با قبول فلسفه‌ی «تغییر با هدف حفظ وضع موجود» لزوم تغییر به عنوان ابزار حفظ وضع موجود را می‌پذیرد.[1]
 
 در میان این سه شکل واپس‌گرایی، می‌توان دولت تدبیر و امید را ذیل شکل دوم از واپس‌گرایی تحلیل نمود. کوشش برای بازآفرینی گذشته‌ی نزدیک، تغییر گذشته‌نگر ‌ـ‌که به برشی از گذشته به عنوان «دوران طلایی» توجه جدی دارد‌ـ‌ آن چیزی بوده که طی مدت گذشته به کرّات از سوی دولتمردان دیده شده است. با کمی غلو و تساهل می‌توان گفت این دولت به دوران سازندگی در مرحله‌ی اول و دوران اصلاحات در مرحله‌ی بعد نگاه هانا آرنتی دارد. هانا آرنت همیشه از یونان باستان به عنوان عصر طلایی یاد می‌کرد و تمنای آن گذشته‌ی نوستالژیک و اسطوره‌ای را داشت. دولتمردان تدبیر و امید نیز با ارائه‌ی تصویری گزینشی از دو دولت پیش از احمدی‌نژاد دوران طلایی را به نمایش گذاشته و تغییرات را برای تحقق دوباره‌ی آن دوران و شرایط، آغاز نموده‌اند؛ تغییرات قهقرایی که می‌توان آن را ذیل عنوان واپس‌گرایی تندرو جا داد.
 
از آن جهت می‌توان این نوع از واپس‌گرایی را واپس‌گرایی رادیکال و تندرو دانست که این نوع از واپس‌گرایی به دنبال استمرار و حفظ وضع موجود نیست، بلکه تغییرات قهقرایی را پی می‌گیرد. حرکت قهقرایی به حالتی می‌گویند که انسانی رو به جلو عقب، عقب حرکت کند. این همان چیزی است که این روزها شاهد آن هستیم.

چرایی شکل‌گیری واپس‌گرایی؟
 
واپس‌گرایی تندرو و رادیکال، که گاه در برخی جوامع خصلت انقلابی به خود می‌گیرد، در شرایطی بروز می‌کند که نابسامانی، زوال و فساد یا حداقل احساس آن در جامعه نمود یابد. پرداختن به این موضوع، که این احساس نابسامانی و زوال و فساد چقدرش واقعی است و چقدر آن محصول واقع‌نمایی رسانه‌هاست و مورد توجه قرار دادن اینکه چقدر از این نابسامانی‌ها محصول شرایط داخلی و بین‌المللی است که فتنه‌ی 88 به وجود آورده است یا چقدر آن محصول سوءمدیریت‌ها یا چه میزان از آن محصول تحریم‌های ظالمانه یا حتی چقدرش نتیجه‌ی سنگ‌اندازهای رقیب سیاسی دولت گذشته می‌باشد، موضوع این مقاله نیست. آنچه مهم است و موضوعیت دارد احساس نابسامانی، زوال، فساد یا حتی احساس امکان بروز فاجعه در جامعه است. احساسی که واپس‌گرایی تندرو را در جامعه‌ی ایران 92 به صحنه آورد.
 
واپس‌گرایی تندرو در انتخابات 92 با فراخوانی به تغییر قهقرایی، که بازتاب ناخشنودی از حال و همین‌طور بی‌اعتمادی به آینده بود، اقدام به برشی اساسی از گذشته‌ی نزدیک نموده است و با ارائه‌ی تصویری گزینشی از آن به عنوان عصر طلایی، راه را برای استقرار دوباره‌ی اصول و شرایط قدیمی‌تر هموار کرد.
 
یکی از کسانی که محافظه‌کاری، دفاع از شرایط موجود و واپس‌گرایی را نظریه‌پردازی نموده و مورد دقت قرار داده است، مایکل اوکشات می‌باشد. اوکشات در تحلیل شکل‌گیری این شرایط، که عمیقاً ریشه در روان‌شناسی انسان دارد، در مقاله‌ای تحت عنوان «عقل‌گرایی در سیاست» گفت که محافظه‌کار بودن یعنی «ترجیح دادن معلوم بر مجهول، ترجیح دادن آزموده بر ناآزموده، عینیت بر ذهنیت، واقع بر امکان، محدود بر نامحدود، نزدیک بر دور، کفایت بر فراوانی زیاد، مناسب بودن بر کمال، شادمانی حاضر بر سعادت خیالی.»[2] در توضیح سخنان اوکشات، باید بیان داشت این سخنان به این معنی نیست که حال یا برشی از گذشته نزدیک به هر صورت کمال است یا حتی نمی‌گفت که حال بهتر از هر شرایط احتمالی است؛ بلکه او می‌گفت حال یا برشی از گذشته نزدیک بر حسب شناخته بودن، شناختی که معنایی از اطمینان دوباره، ثبات و امنیت را افاده می‌کند، ارزش دارد و همین مقدار از ارزشمندی آن را توجیه می‌کند.
 
برای اینکه بتوان قرابت سخنان اوکشات و دولت تدبیر و امید را نشان داد، کافی است بین سخنان اوکشات و سخنان مطرح‌شده در دفاع از دولتمردان اعتدال در مراسم رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی دولت تدبیر و امید مقایسه‌ای صورت پذیرد. تأکید بر سوابق معلوم و نه توانمندی‌های مجهول، تأکید بر تجربه‌ی آزموده و واقع‌شده، نه امکان ناآزموده و ذهنی و... کلیدواژه‌های پر تکرار رئیس‌جمهور، وزرای پیشنهادی و نمایندگان مدافع در مراسم رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی بوده است و این همان صورت روتوش‌شده‌ی واپس‌گرایی است. صورت روتوش‌شده‌ای که بازگرداندن وزیران مسن به کابینه، تغییر هزاران مدیر سطح بالا و میانی و... را توجیه می‌کند.
در همین راستا و در تأیید همین ادعا، می‌توان به یادداشت دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد اصلاح‌طلب دانشگاه علامه طباطبایی، تحت عنوان «خرد اعتدالی و احساس جمعی یک فاجعه» اشاره نمود که خرد دولت اعتدال را در اندیشه‌ی اوکشات جست‌وجو می‌کند. او می‌گوید: «نماینده‌ی قرن بیستمی اعتدال نیز اوکشات است. او سیاست‌ورزی را به آشپزی یا کشتیرانی تشبیه می‌کند. سیاستمدار کسی است که سکانداری یک کشتی را در اختیار دارد. این کشتی نه از جایی آمده نه قصد دارد به جایی برود. تنها قرار است کشتی‌بان، اعتدال کشتی را در دریای پرتلاطم حفظ کند... خرد اعتدالی در احساس جمعی یک فاجعه ظهور کرد.»[3]
 
با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان اظهار داشت آنچه امروز به عنوان امید از سوی منتخبان انتخابات 92 پیش و پس از انتخابات در جامعه مطرح شده، چیزی جز امید به تصویر برساخته و گزینشی از گذشته، از دولت‌های پیش از دولت نهم نبوده است و تدبیر آن نیز چیزی جز حرکت در پارادایم واپس‌گرایی نیست؛ پارادایمی که تدبیرش این است که ساعت را به پیش از دولت نهم برگرداند.
 
پی‌نوشت‌ها:


[1] اندرو هیوود، ترجمه‌ی عبد الرحمن عالم، مقدمه‌ی نظریه‌ی سیاسی، تهران، نشر قومس، 1389، ص 520.

[2] همان، ص 521.
[3] نشریه‌ی اندیشه‌ی پویا، شماره‌ی یازدهم، مهر و آبان 1392، ص 93.

انعکاس این یادداشت در :

جعفر حسن خانی
۰۱مرداد

برداشتی سیاسی از درس اخلاق علامه مصباح یزدی:
علامه مصباح یزدی


پس از انتخابات ریاست جمهوری واکنش‌ها به نتیجه انتخابات در میان نیروها و گروههای جریان اصولگرایی بسیار متفاوت و متنوع بوده است. برخی به تحلیل "چرایی" حاصل از نتیجه انتخابات مشغول شدند و برخی دست به کار شدند تا در کابینه بعدی سهمی هر چند ناچیز به دست آورند و گروهی هر چند اندک اما با رسانه‌های بسیار هم مشغول به تخریب علامه مصباح یزدی شدند که چرا در مقطع انتخابات با ایشان و کاندیدای مورد نظرشان همراهی نکرده و قس علی هذا...

اما در میان این تخریب‌ها و بی مهری‌های بخشی از جریان اصولگرایی که پیشتر خود علامه آن را پیش بینی کرده بود، واکنش علامه بزرگوار مصباح یزدی به این فضا بسیار جای تامل دارد.

علامه این روزها با آغاز ماه مبارک رمضان در درس اخلاق خود به مبحث «صبر» پرداخته و «صبر» را از زوایای مختلف مورد کنکاش قرار داده است. این که ایشان در این مقطع مفهوم شناسی و تئوریزه کردن «صبر» را وجهه همت خود قرار داده اند، بدان معناست که علامه نسخه این روزهای رفتار سیاسی اصولگرایی را در عمل به این مفهوم جستجو می‌کنند. ایشان در درس اخلاق خود «صبر» را اینگونه تعریف می‌کنند: 

"با توجه به کاربردهای «صبر» در قرآن کریم، روایات شریفه و کتب اخلاقی می‌توانیم آن را به مقاومت در مقابل عامل درونی مثل شهوت یا غضب، یا بیرونی مثل مصیبت‌ها و بلایا که انسان را به راه نادرستی سوق می‌دهد،‌ تفسیر کنیم. بر این اساس نزدیک‌ترین مفهوم به «صبر» مفهوم مقاومت و پایداری است."

و درادامه درباره «صبر» نکته مهمی را مورد اشاره قرار داده و می‌فرمایند:
 
"متأسفانه در اثر القائات شیطانی، بعضی از ما برداشت صحیحی که اولیای خدا از بعضی عناوین دارند، نداریم. مثلاً تلقی ما از صبر، توقف و دست کشیدن از کار و سکون است؛‌ در حالی‌که در منابع دینی صبر، یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خیلی بیشتر از فعالیت‌های سنگین جسمی، انرژی و توان روحی لازم دارد و ارزش آن فراتر از تصور ما است. چون صبر به معنای توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نیست؛ بلکه خویشتن‌داری و مقاومت و پایداری کردن انسان در برابر عامل مخالف است."

علامه  اینگونه با تئوریزه کردن مفهوم «صبر» بر آن است تا با این تلقی از واژه «صبر» رفتاری صابرانه را بین نیروهای انقلاب توصیه کند. چرا که ایشان مبتنی بر ژرف اندیشی قرآنی خود معتقدند یکی از عوامل اصلاح اجتماع «صبر» است، ایشان در این باره می‌گویند:

 "در سوره عصر هم دو چیز را عامل اصلاح اجتماع معرفی می‌کند و آن این‌که مومنان یکدیگر را سفارش کنند به این‌که ملازم حق و اهل صبر باشند. خداوند می‌توانست در این سوره کوچک که می‌خواهد در آن ابتدا عصاره تعالیم اسلام برای رشد و کمال انسان و وظیفه عمومی هر فرد، و در مرحله بعد، عامل مهم همبستگی اجتماعی و تأثیر و تأثرات بین افراد را بیان کند، امور دیگری مثل توکل، اخلاص و یا تقوا را به عنوان ارزش‌های معنوی معرفی کند؛ اما به جای همه آنها «صبر» را عنوان کرده است."

علامه مصباح یزدی با بیان این مسئله، سخن خود را در توصیه به «صبر» اینگونه کامل می‌کنند که:

"«وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا (آل‌عمران، 120)؛ اگر صبر داشته باشید و تقوا پیشه‌کنید، توطئه‌های دشمنان به شما ضرری نمی‌زند.» یعنی توطئه‌های دشمنان زمانی مؤثر واقع می‌شود که شما دست از مقاومت بردارید، تسلیم شوید و به دنبال راحت‌‌طلبی باشید؛ تا زمانی که روحیه مقاومت در شما وجود دارد و همه سختی‌ها را تحمل می‌کنید، توطئه‌های دشمن در برابر شما کارساز نیست."

گفتنی است علامه بزرگوار در میان تبیین نسخه خود برای این روزهای عالم سیاست، گاهی هم به بعضی شبهاتی که برخی جریانات متوجه ایشان می‌کنند نیز پاسخ می‌گوید. به تازگی برخی این شبهه را مطرح می‌کنند که علامه به قدری تکلیف مدار است که از مصلحت چشم پوشی کرده و به نتیجه کار نمی‌اندیشد و در نتیجه همان می‌شود که در انتخابات شد. ایشان در پاسخ به این شبهه به شبهه آفرینان می‌فرماید:

" حضرت امام رحمت الله علیه فرمود: ما موظف به تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم. یکی دیگر از شبهاتی که در این‌جا مطرح است و سوء استفاده فراونی از آن می‌شود، مربوط به همین فرمایش امام راحل است. شبهه‌افکنان می‌گویند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است، پس هر حکمی برای تحقق مصلحتی است و اگر بدانیم مصلحت مورد نظر تأمین نمی‌شود، آن حکم هم نباید اجرا شود.

پس ‌این‌که می‌گویید ما کار به نتیجه نداریم، به این معنی است که به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب می‌شود، کاری نداریم، و این یعنی تحجر و ظاهرگرایی! شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این!

اما اگر کسی فهمید تکلیفی که حکم به انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پی ندارد، و در عین حال نسبت به آن اقدام کند، کار احمقانه‌ای را انجام داده است. این، همان کاری است که از آن به دگم‌اندیشی و تحجر تعبیر می‌کنند!

بر اساس مدعای این شبهه، فرمایش حضرت امام سخن عوامانه‌ای بود! جواب این شبهه همین است که گرچه احکام تابع مصالح و مفاسد است؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم.

ما مکلف نیستیم و نمی‌توانیم فرمولی برای کشف همه مصالح و مفاسد احکام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس متد فقاهتی حکم را از آیات و روایات به دست آوریم و به آن عمل کنیم. البته شک نداریم که احکام مصالحی دارد؛ اما ممکن است مصلحت‌‌هایی بر یک حکم مترتب باشد که ما از آن آگاه نیستیم.

خداوند در قرآن می‌فرماید تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلکه یکی از مصالح آن آزمایش مسلمانان است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»آل‌عمران، 154. اما زمانی که دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز و برگ کامل جنگی و افرادی سه برابر مسلمانان و از این سو، مسلمین بدون تجهیزات جنگی لازم، با عده‌ای اندک که بسیاری از آنها آموزش کافی هم ندیده بودند،‌رو در رو قرار گرفتند.

در چنین شرایطی شیاطین برای سست کردن مسلمانان شروع به القاء شبهه کردند؛ نظیر این‌که: مگر جنگ برای پیروزی بر دشمن و احقاق حقوقتان نیست؟ شما با این تعداد اندک و تجهیزات کم در مقابل سه هزار نفر پیروز نمی‌شوید؛ پس، برای چه می‌جنگید؟ پیغمبر ـ‌نعوذ بالله‌ـ‌ حرفی زده، ولی شما با عقل خودتان حساب کنید: نسبت 1 به 3 یعنی چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت می‌کرد، این مشکلات و شکست پیش نمی‌آمد»!"


به عنوان حسن ختام باید به این موضوع اشاره کرد که این رفتار علامه در تئوریزه کردن مفهوم «صبر» در این مقطع زمانی و سیاسی را باید در جهت توجه دادن همگان به نکته مغفول مانده بیان مشهور حضرت امیر (علیه السلام) که توسط امام خامنه ای در فتنه 88 از زبان ایشان بیان شد، دانست. آنجا که حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند:


" الا ولا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛ این پرچم را تنها کسانی می‌توانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، صبر و آگاه به مواضع حق باشند"

علامه بصیر، که خود و نیروهای سیاسی و شبکه اجتماعی تحت پوشش او در فتنه 88 در بصیرت افزایی اجتماعی سنگ تمام گذاشت، حال در مقطع حاضر برای ادامه مسیر انقلاب اسلامی با تئوریزه کردن صبر، پایداری و مقاومت درصدد تجهیز نیروهای انقلابی به بصیرت و صبر توامان است.
 علامه در این مسیر محکم و با صلابت گام می‌نهد و می‌گوید:

" بعد از تشخیص وظیفه هم باید به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیع‌‌ها و مرعوب تهدیدها نشویم، با تمسخر و توهین دیگران و برخورد با تعابیری مثل «کار عوامانه»، «تحجر» و «دگم‌‌اندیشی» هم از خط خارج نشویم. چرا که بدتر از این توهین‌ها نسبت به پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تکلیف خود دست برنداشتند."



پی نوشت:

1.یک روز پس از نگارش این متن مقام عظمای امامت در دیدار خود با کارگزاران نظام  در بیاناتی قابل تامل بر صبر اشاره کرده و فرموده اند:

"لازمه‌ى عمل هم «صبر» و «توکل» است. شماها مسئولان کشور هستید در بخشهاى مختلف؛ کارهاى زیادى برعهده‌ى شما است؛ کارهاى شما، هم کار دنیا است، هم کار آخرت؛ یعنى وقتى به انجام وظیفه‌ى خود میپردازید، هم دارید دنیا را آباد میکنید، زندگى را آباد میکنید، هم دارید باطن و درون خودتان را آباد میکنید. این عمل - که هم عمل دنیائى است، هم عمل اخروى است - احتیاج دارد به دو عنصر: صبر و توکل. آیه‌ى شریفه‌ى قرآن میفرماید: «نعم اجر العاملین. الّذین صبروا و على ربّهم یتوکّلون». صبر یعنى پافشارى، پایدارى، مقاومت، ایستادگى، هدف را فراموش نکردن. فرمود: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین»؛ در میدان نبرد، در میدان رویاروئى با دشمن، اگر صبر داشته باشید، میتوانید با این نسبت بر دشمن غلبه پیدا کنید. مکرر عرض کرده‌ایم؛ در عرصه‌هاى گوناگون جهانى، درگیرى‌ها غالباً جنگ اراده‌ها است؛ هر طرفى که اراده‌اش زودتر ضعیف شود، شکست خواهد خورد. صبر یعنى این عزم را، این اراده را نگه داشتن، حفظ کردن. توکل هم یعنى کار را انجام دادن و نتیجه را از خدا خواستن."

معظم له با بیان این مطلب عناصر اصلی که باید در صبر و توکل به کار گرفته شود را به تفضیل نام برده و تبیین نموده اند که عناوین آن به شرح زیر است:

اول، انتخاب جهت درست است. جهتگیرى را باید درست انتخاب کنیم.
دوم، بهکارگیرى همهى ابزارهائى که در اختیار است. همهى ابزارها را، همهى نیرو را باید پاى کار آورد.

سوم، نگاه به اولویتها است.

2.این روز ها بخشی از بدنه اصولگرایی بنا به دلایلی زبان به نقد علامه مصباح گشوده اند. حقیر به این دوستان توصیه می کنم که  کلان نگرانه و از موضع نگاه تمدنی به این قبیل موضوعات بنگرند. وقتی با این نگاه به علامه نگریسته شود جدای از عملکردهای خوب و بد جبهه پایداری در مسائل سیاسی که البته جای نقد هم دارد، متوجه می شوند که حضرت علامه از معدود افرادی است که در ایران امروز مانع توسعه مرزهای دانش غربی که نرم افزار تاسیس عالم سکولار است شده اند. و این نقش بی بدیل علامه چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا

پایگاه خبری تحلیلی رجانیوز

پایگاه خبری تحلیلی 598

پایگاه خبری تحلیلی بی باک

پایگاه خبری تحلیلی صابرنیوز


جعفر حسن خانی
۱۱تیر

تحلیلی بر فیلمی که به دنبال کار ناتمام انگلیسی‌هاست

پس از صد سال

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


«اصولتان را روی کاغذ بنویسید؛ اصالت‌های خود را با حساسیت بالا حفظ کنید؛ نگذارید اصول نظام آینده‌ی شما را دشمنان شما بنویسند. نگذارید اصول اسلامی در پای منافع زودگذر قربانی شود. انحراف در انقلاب‌ها، از انحراف در شعارها و هدف‌ها آغاز می‌شود.»1

 
این از اولین توصیه‌های مقام عظمای امامت، به بزرگان، علما و اندیشمندانی بود که در فرآیند بیداری اسلامی، دست به سری انقلاب‌هایی در کشورهای خود زده بودند. دلیل این توصیه از سوی رهبر فرزانه‌ی انقلاب این بود که ایشان در تجربه‌ی تاریخی ایرانیان، خوب به خاطر داشته و دارند که به همان میزان که این توصیه در جریان انقلاب مشروطه مورد غفلت قرار گرفت و این انقلاب را از مسیر خود منحرف کرد، به همان اندازه، عمل به این توصیه، در فرآیند انقلاب اسلامی، در طی سالیان متمادی گذشته، چراغ راهی در جهت تحقق آرمان‌ها و خواسته‌ها و موفقیت این انقلاب بوده است.
 
حال در این شرایط که بیگانگان و دشمنان، از جمله انگلیسی‌ها نتوانستند در جریان انقلاب اسلامی، اصول نظام برآمده از انقلاب را همچون انقلاب مشروطه، متناسب خواست خود و اعوان و انصارشان تعریف کنند، در طی سال‌های پس از انقلاب، سعی نموده‌اند با پروپاگاندا و جوسازی رسانه‌ای و با کمک همان اعوان و انصار روشن‌فکر خود، قرائت و تعریفی مجعول از گذشته و خواسته‌های تاریخی ملت ایران، به خصوص در میان نسل‌های پس از انقلاب، ارائه نمایند تا با تحریف اصول و خواسته‌های ملت، انقلاب اسلامی را از ادامه‌ی سیر پیش‌رونده‌ی خود بازدارند. در همین راستا، به تازگی شبکه‌ی سلطنتی بی‌بی‌سی فارسی انگلیس، با تولید و پخش سری فیلم‌هایی، سعی در ارائه‌ی قرائت خاص خود از شرایط گذشته و حال جمهوری اسلامی ایران دارد. فیلم «پس از صد سال» این شبکه را نیز در همین راستا باید تحلیل کرد.
 
تمام تحلیل‌های که در این فیلم توسط عناصر دست‌چندم اپوزیسیون خارج‌نشین روایت می‌شود مبتنی بر یک صغری و کبری ساده است:
 
- مردم ایران طی صد سال گذشته صرفاً به دنبال «حق تعیین سرنوشت» بودند.
 
- حاکمان هم، از جمله حاکمان جمهوری اسلامی، طی این سالیان استبداد ورزیده‌اند و آزادی‌ها را سلب کرده‌اند.
 
لذا پس از صد سال، باید مبارزه را ادامه داد.
 
این تعریف و صغری و کبری که شبکه‌ی دولتی انگلیس به همراه اعوان و انصار روشن‌فکر از ما و تاریخ ما ارائه می‌دهد و مبتنی بر آن، تحلیل‌هایی را در نفی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه اقامه می‌کنند با اندک ارجاع تاریخی قابل نقض است. ارجاعی که این فیلم هیچ وقت قصد پرداختن بدان را ندارد.
 
مشروطه و اصولی که نوشته نشد
 
این فیلم بر آن است بدون آنکه به مکانیسم‌های مبارزه و جنبه‌های ایجابی خواست مردم مسلمان ایران کمترین اشاره‌ای کند، خواست مردم از مشروطه تا کنون را صرفاً استبدادستیزی، تلاش برای رسیدن به دمکراسی و حق تعیین سرنوشت معرفی نماید. اما آن چیزی که عموم مردم مسلمان ایران طی سده‌ی گذشته به دنبال آن بودند، حرکت در منظومه‌ای از مفاهیم و اصول اسلامی و درانداختن تمدنی نوین مبتنی بر همین اصول و مبانی بوده است؛ اصولی که البته استبدادستیز است و حق تعیین سرنوشت را برای مؤمنین محفوظ می‌دارد.
 
با مرور سیر وقایعی که به جنبش مشروطه‌خواهی انجامید، این ادعا به وضوح قابل مشاهده است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
 
1.      آغاز و زمزمه‌های نهضت مشروطه را باید از محرم سال 1323 هـ.ق (اسفند 1283) جست‌وجو کرد. ماه محرم که یادآور قیام سرور شهیدان عالم است، در سامان‌دهی تحولات اجتماعی ایران در طی صد سال گذشته، نقش بی‌بدیلی داشته است. آغاز ماجراهایی که منجر به نهضت مشروطه شد به ماجرای مسیو نوز بلژیکی برمی‌گردد. وی در ایام محرم سال 1323 هـ.ق در یک مجلس رقص، با لباس روحانیت ظاهر می‌شود. از این مجلس عکس‌های یادگاری بسیاری تهیه می‌گردد که یکی از آن‌ها در میان مردم پخش می‌شود که این امر موجب جریحه‌دار شدن احساسات دینی مردم می‌گردد و محرم آن سال، سر آغازی می‌شود بر مخالفت‌های علنی مردم علیه حکومت.
 
2.      در ادامه حادثه‌ای که به روند نهضت مشروطه سرعت بخشید ماجرای تخریب بانک استقراضی روس بود که آن هم زمینه‌های مذهبی داشت. دست‌اندرکاران این بانک با خرید یک قبرستان متروکه و تخریب قبور و هتک حرمت اجساد مسلمین، موجب جریحه‌دار شدن احساسات دینی مردم می‌شود که باعث می‌گردد مردم در مخالفت با این عمل قیامی در تهران علیه آن به راه بیفتد.
 
3.      ماجرای مهمی که به صورت مستقیم به نهضت مشروطه انجامید، ماجرای گران شدن قند در اواخر ماه رمضان 1323 هـ.ق و چوب خوردن تجار خوش‌نام بازار توسط علاء‌الدوله، حاکم تهران، بود که متعاقب آن، پس از واقعه‌ی مسجدشاه، علما در نقش رهبری مردم، در اعتراض به این اقدامات حکومت، از تهران مهاجرت کردند و به سمت حرم عبدالعظیم روانه شدند. این ماجرا که از آن به عنوان مهاجرت صغری و جنبش عدالتخانه یاد می‌شود، با پذیرش خواست مردم و علما از سوی شاه در هشت بند به پایان رسید که اهم خواسته‌‌ی مردم، به رهبری روحانیت، دو مورد مهم بود:
 
الف) تأسیس عدالتخانه در تمام شهرهای ایران برای جلوگیری از ستمگری‌های حاکم.
 
ب) اجرای قوانین اسلام درباره‌ی مردم به طور یکسان.
 
4.      مهم‌ترین ماجرا که به پیروزی مشروطیت انجامید، مهاجرت کبرای علما و سه هزار نفر از متدین شهر به شهر قم و سکنی گزیدن آن‌ها در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود که متعاقب آن، وقایعی به وقوع پیوست که با پشتیبانی علمای نجف، موجب پیروزی نهضت مشروطیت شد.
 
با توجه به همه‌ی این موارد، آنچه در همه‌ی این وقایع عیان است، نقش پُررنگ مناسک مذهبی و رهبری علما و روحانیت (که در صدر آن، حضرات آیات شیخ فضل‌الله نوری، سید محمد طباطبایی و بهبهانی حضور داشتند) در این تحولات است. اما با توجه به همه‌ی این موارد، آن چیزی که در پایان مشروطه محقق شد و اصولی که برای نظام برآمده از مشروطه به نگارش درآمد، با خواست مردم بسیار متفاوت بود.

با مهاجرت علما و متدینین از تهران به قم، که البته در تحکیم پیروزی نهایی نهضت بسیار مؤثر بود، خلأ جدی در رهبری تهران ایجاد شد. در این خلأ رهبری، از یک سو با بزرگ جلوه داده شدن احتمال حمله‌ی حکومت، مردم احساس کردند اگر مورد تعرض قرار گیرند، هیچ مرجع و پشت‌وپناهی نخواهند داشت و از سویی دیگر، زمزمه‌ی پناهنده شدن به سفارت انگلیس برای حفظ امنیت توسط طرفداران انگلیس، در میان مردم تبلیغ شد. همه‌ی این‌ها دست‌ به دست هم داد تا با تحصن مردم در سفارت انگلیس، اصول انقلاب مشروطه با به حاشیه رفتن روحانیت، توسط روشن‌فکران، غرب‌رفتگان و رجل انگلفیلد به نگارش درآید.
 
و این گونه بود که دیدگاهی که در نوشته‌های خود، مشروطه را این گونه تعریف می‌کرد: «مجلس دارالشورای کبرای اسلامی است و به مساعی مشکوره حجج اسلام و نواب عام امام زمان قائم شده... ممکن نیست که آثار پارلمان پاریس و انگلیس بر آن مترتب گردد. بدانید طبع مملکت ما را مشروطه‌ی اروپا دردی است بی‌دوا و جراحتی است فوق جراحت... من آن مجلس ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان مجلس می‌خواهند که اساسش بر الهیت باشد و بر خلاف قرآن و شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانون نگذارد.»2 به حاشیه رفت و به جای آن، قانون اساسی مشروطه و اصول نظام برآمده از نهضت مشروطه را جریانی به نگارش درآورد که در نوشته‌های خود معتقد بود:
 
«مشروطیت را در جاهای دیگر دنیا با زحمات چندین‌ساله اختراع کردند و چون هر چیز اختراعی را بخواهیم از مأخذش برداریم، باید با تمام جزئیات و آلات آن برداریم و اگر ما ساعت را بخواهیم برای تعیین وقت قول کنیم، ولکن یکی از چرخ‌های آن را بگذاریم، کار نخواهد کرد. مشروطیت فرزند روحانی انگلستان است... و چشم مردم به جزیره‌ی بریتانیای کبیر دوخته و به یاد آن مهربانی‌های سابق، منتظر معونت آن ملت نجیب و آن دولت لیبرال‌اند.»3
 
و این شد که دشمنان و بیگانگان و اعوان و انصارشان در جریان مشروطه، اصول انقلاب را به نگارش درآوردند و در نتیجه‌ی آن، روشن‌فکران و بیگانگان راهی را پیش روی ملت نهادند و ایران را به سمتی سوق دادند که به دیکتاتوری رضاخانی منجر شد.
 
انقلاب اسلامی و کار نکرده‌ی انگلیسی‌ها
 
اما در جریان انقلاب اسلامی، با درایت و هوشمندی از سوی امام خمینی (رحمت الله علیه)، به مردمی‌ترین و دمکراتیک‌ترین شیوه، اصولی که مردم برای آن انقلاب کرده بودند، توسط خود مردم روی کاغذ آمد. ابتدا شکل نظام آینده، یعنی جمهوری اسلامی، به همه‌پرسی عمومی گذاشته شد که اکثریت قاطع ملت آن را پذیرفت.
 
سپس نمایندگانی که قرار شده بود اصول قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی را بنویسند، توسط مردم انتخاب شدند و پس از نگارش اصول قانون اساسی، دوباره درباره‌ی پذیرش آن، از مردم پرسیده شد و مردم به آن رأی دادند و آن را پذیرفتند و در طول سی‌وچند سال گذشته، با حضور در دوره‌های مختلف انتخابات و مناسبات گوناگون، عملاً التزام و بیعت خود را با این اصول اساسی و نظام برآمده از آن نشان داده و می‌دهند. این به زبان ساده، یعنی اینکه مردم همچنان به اصولی که خود برگزیده‌اند پایبندند.
 
در مقدمه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی، که تبلوری است از خواست یکصدساله‌ی مردم ایران، چنین آمده است: «ماهیت انقلاب عظیم اسلامی ایران و روند مبارزه‌ی مردم مسلمان از ابتدا تا پیروزی، که در شعارهای قاطع و کوبنده‌ی همه‌ی قشرهای مردم تبلور می‌یافت، این خواست اساسی را مشخص کرده و اکنون در طلیعه‌ی این پیروزی، ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد. ویژگی بنیادی این انقلاب نسبت به دیگر نهضت‌های ایران در سده‌ی اخیر، مکتبی و اسلامی بودن آن است. ملت مسلمان ایران، پس از گذر از نهضت ضداستبدادی مشروطه و نهضت ضداستعماری ملی شدن نفت، به این تجربه‌ی گرانبار دست یافت که علت اساسی و مشخص عدم موفقیت این نهضت‌ها مکتبی نبودن مبارزات بوده است. گرچه در نهضت‌های اخیر، خط فکری اسلامی و رهبری روحانیت مبارز، سهم اصلی و اساسی را بر عهده داشت... طرح حکومت اسلامی بر پایه‌ی ولایت فقیه، که در اوج خفقان و اختناق رژیم استبدادی از سوی امام خمینی ارائه شد، انگیزه‌ی مشخص و منسجم نوینی را در مردم مسلمان ایجاد نمود و راه اصیل مبارزه‌ی مکتبی اسلام را گشود...»4
 
و این گونه بود که خودمان اصول و خواسته‌های عمومی خودمان را به نگارش درآوردیم و بیگانگان، دشمنان و عقبه‌ی آن‌ها در کشور، هیچ وقت فرصت آن را نیافتند اصول انقلاب اسلامی ما را به قرائت خود به نگارش درآورند.
 
لذا از همین روست که انگلیسی‌ها، پس از صد سال، همچنان بر طینت خود می‌تنند و در جهت جبران کار نکرده‌شان در فرآیند انقلاب اسلامی، که در جریان مشروطه مسبوق به سابقه بوده است، یعنی جایگزین کردن خواست خود با خواست عمومی ملت ایران، دست به مجموعه اقداماتی می‌زنند؛ اقداماتی که بخش عمده‌ای از آن‌ها را این روزها تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی فارسی به عهده گرفته است.
 
این رسانه این روزها با پخش سری فیلم‌هایی از جمله «پس از صد سال»، بر آن است که در میان نسل‌های پس از انقلاب، قرائت خود را از تاریخ و خواست عمومی ملت و شرایط حاضر، جایگزین واقعیت‌ها کند تا شاید کار عقیم‌مانده‌ی خود در انقلاب اسلامی را به سرانجامی برساند و شرایط خود را به پس از نهضت مشروطه تغییر دهد.
 
لازم است در این بخش، به عنوان نکته‌ی پایانی، به این موضوع اشاره شود که نزدیک‌ترین گروه‌های سیاسی به قرائتی که فیلم «پس از صد سال» از انقلاب اسلامی ارائه می‌دهد، یعنی توده‌ای‌ها و نهضت آزادی‌ها و جبهه‌ی ملی‌ها، در اواخر دهه‌ی 40 تا انقلاب اسلامی، روی‌هم‌رفته زندانیان سیاسی‌شان به زحمت به یکصد نفر می‌رسید5 و همین یک فاکتور، کافی است تا وزن این قرائت در جریان انقلاب اسلامی به خوبی نشان داده شود.

شرایط حاضر و تعمیم یک دروغ بزرگ
 
اساساً خط مشی تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی در نشان دادن شرایط حاضر، که در این فیلم هم دنبال می‌شود، این است که با چند تعمیم سعی می‌کند این انگاره را در ذهن مخاطب جا بیندازد که جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، بازتولید روابط استبدادی پیش از خود است.
 
اول آنکه سعی می‌کند جمعیت راهپیمایی 25 خرداد 1388 را بر کل هشت ماه فتنه تعمیم دهد تا بگوید آنچه در تجمعات روزهای پس از 25 خرداد اتفاق افتاد، از جمله روز عاشورا، یک خواست فراگیر و عمومی بوده است؛ در حالی که واقعیت آن بود که هر چه از روز انتخابات دورتر می‌شدیم از میزان جمعیت تجمعات کاسته می‌شد و در نبود مردم، فضای افراط‌گری افزون‌تر می‌گردید.
 
دوم آنکه فتنه‌ی 88 را سعی می‌کنند در دو سطح و گستره‌، تعمیم دهند. در سطح اول، فتنه‌ی 88 را تعمیم جغرافیایی می‌دهند؛ یعنی مخالفت با جمهوری اسلامی و وقایع اتفاق‌افتاده در چند خیابان تهران را بر کل ایران تعمیم می‌دهند و در سطح دوم، فتنه‌ی 88 را تعمیم زمانی می‌دهند؛ یعنی اینکه سعی می‌کنند به نحوی جلوه دهند که انگار این ماجرا (یعنی فتنه‌ی 88 به انضمام ماجرای 18 تیر) در کل تاریخ جمهوری اسلامی جریان داشته است و همیشه مردم (یعنی همان اقلیت تعمیم‌یافته) با جمهوری اسلامی در حال معارضه بوده‌اند.
 
اما واقعیت این است آن چیزی که در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران جریان داشته راهپیمایی‌های مردمی در 22 بهمن و مناسبت‌های ملی و انقلابی دیگر بوده است. آن چیزی که جریان داشته مشارکت‌های حداکثری مردم در سازوکار انتخاباتی نظام جمهوری اسلامی بوده است. آن چیزی که جریان داشته 23 تیرها و 9 دی‌ها بوده است و همه‌ی این‌ها اتفاقاتی بوده‌اند که در گستره‌ی مکانی همه‌ی ایران و در گستره‌ی زمانی 33ساله‌ی جمهوری اسلامی، بارها و بارها تکرار شده است؛ اتفاقاتی که انگلیس و بی‌بی‌سی فارسی‌اش علاقه‌ای به دیدن و انعکاس آن‌ها ندارند.(*)
 
پی‌نوشت‌ها:
1.      بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی، 26 شهریور 1390.
 
2.      دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ ششم، 1388، ص 255.
 
3.      تقی‌زاده، روزنامه‌ی مجلس، دوشنبه، 24 ربیع‌الثانی 1326، شماره‌ی 131.
 
4.      قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
 
5.      دکتر صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، چاپ هفتم، 1387، ص 139.


انعکاس این یادداشت در :
پایگاه تحلیلی تبینی برهان

پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا

جعفر حسن خانی
۰۱ارديبهشت

تحلیلی بر گزاره‌ی «لزوم بازگشت به قبل از 84»

ارتجاع

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

گفته می‌شود به «صورت معمول حافظه‌ی سیاسی جامعه تقریباً پنج سال است.» لذا در شرایط حاضر با گذشت قریب به هشت سال از حاکمیت جریان موسوم به اصلاحات، این جریان مبتنی بر همین گزاره، از یک سو با سوءاستفاده از برخی نارسایی‌های شرایط حاضر، سیاست بزرگ‌نمایی ضعف‌ها و سیاه‌نمایی وضعیت موجود را در پیش گرفته است و از دیگر سو، با اختفا و بعضاً تحریف تاریخ، بر ضعف‌ها و بحران‌های دوران حاکمیت خود سرپوش می‌نهد و از «لزوم بازگشت به قبل از 84» سخن به میان می‌آورد.

 
این متن بر آن است ضمن تحلیل گفتمان دوران اصلاحات و تبیین نتایج عملی این گفتمان، کمی موشکافانه‌تر گزاره‌ی مورد اشاره‌ی این روزهای اصلاح‌طلبان، یعنی «لزوم بازگشت به قبل از 84» را تشریح نماید.
 
در تحلیل گفتمان جریان اصلاحات باید اشاره کرد که در سال 1376، جریان اصلاحات با شعار تحقق گفتمان‌هایی نظیر «توسعه‌ی سیاسی»، «جامعه مدنی» و... بر سریر قدرت تکیه زد. گفتمان‌هایی که عملاً با آرمان‌های انقلاب اسلامی و امام خمینی (رحمت الله علیه) فاصله داشت و به معنای انحراف از جریان اصیل انقلاب اسلامی محسوب می‌شد؛ چرا که در مباحث مربوط به گفتمان‌شناسی، نمی‌توان اثرات دال‌های مرکزی یک گفتمان را بر دال‌های فرعی آن نادیده گرفت. لذا وقتی اصلاح‌طلبان دال مرکزی گفتمانشان را «توسعه‌ی سیاسی» در نظر گرفتند، لاجرم در راستای تحقق دال‌های فرعی آن، مانند «ترویج سکولاریسم»، «عرفی شدن دین»، «نقض و نفی عدالت»، «تساهل و غیرت‌زدایی دینی» و... نیز گام نهادند.
 
این بدان معنا بود که اصلاح‌طلبان، جمهوری اسلامی را در فرآیند مدرنیزاسیون و حرکت در جهت تحقق ارزش‌های تمدن لیبرال‌دمکراسی قرار داده بودند و در راستای هضم جمهوری اسلامی در جامعه‌ی جهانی مورد نظر تمدن غرب تلاش می‌کردند. این در حالی بود که اساساً انقلاب اسلامی، فارغ از مدل‌های مدرنیزاسیون، عزیمت و نقطه‌ی آغازش در نفی اندیشه‌ی غرب بود و پیشرفت را نه در تحقق ارزش‌های لیبرال‌دمکراسی، بلکه مبتنی بر چارچوب تمدن‌سازی اسلامی در راستای اندیشه‌ی مهدویت تعریف می‌کند و به دنبال جهانی‌سازی اسلام است. لذا به ضرس قاطع می‌توان گفتمان اصلاح‌طلبان را، که به صورت یک جریان سیاسی و فرهنگی ظهور کرده و مدیریت اجرایی کشور را در دست گرفته بود، گفتمانی انحرافی در انقلاب اسلامی دانست. جریانی که در راستای تحقق دال‌های مرکزی و پیرامونی گفتمان انحرافی‌اش تلاش‌های بی‌شائبه‌ای نمود؛ تلاش‌هایی که نتایج عملی فاجعه‌باری را به دنبال داشت.
 
این نتایج فاجعه‌بار ابتدا در حوزه‌ی فرهنگ با تکیه‌ی عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات نمایان شد. مهاجرانی با اعطای وام‌های بلاعوض 3 تا 4 میلیاردی از بیت‌المال مسلمین، موجب قوام فعالیت مجموعه‌ای از روزنامه‌های زنجیره‌ای را فراهم نمود که در هجمه به هیچ یک از آرمان‌ها و ارزش‌ها اسلامی و نهادهای انقلابی مضایقه نکردند.
 
در ادامه به بخشی از مطالب و مشتی از خروارها اهانت روزنامه‌های زنجیره‌ای اشاره می‌شود تا مشخص شود چه چیز در راستای هدایت، حمایت و نظارت جریان اصلاحات و شخص رئیس‌جمهور آن، یعنی آقای خاتمی و در دوران هشت‌ساله‌ی اصلاحات به وقع می‌پیوسته است:
 
«سپاه امام حسین (علیه السلام) نیز اهل خشونت بود!» (روزنامه همشهری، 31 فروردین 1378)
 
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همه‌ی مسئولین را به سؤال کشیده و از آن‌ها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد. بلکه به خود خدا هم می‌توان اعتراض کرد و او را فتنه‌گر نامید.» (روزنامه‌ی ایران، تیرماه 1377)
 
«عقیده به فطری بودن دین منشأ خشونت است.» (روزنامه‌ی ایران، 1 مهر 1377)
 
«پیامبر و ائمه فقط در برهه‌ای از زمان صلاحیت مرجعیت را داشته‌اند.» (هفته‌نامه‌ی راه نو، مرداد 1377)
 
«اعتقاد به عصمت، مدعایی معیوب و مخدوش است.» (هفته‌‌نامه‌ی توانا، شماره‌ی 28)
 
«دین را باید عرفی کرد. هر عرفی یک برداشتی از دین دارد و مجاز است به همان شیوه عمل کند. روحانیون هم اگر این شیوه‌ها را نمی‌پسندند، مثل غرب که واتیکان تشکیل داده‌اند، قم را تبدیل به واتیکان کنند و در آنجا خود حکومت کنند.» (روزنامه‌ی ایران، شهریور 1377)
 
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقب‌افتادگی است.» (ماهنامه جامعه‌ی سالم، تیر 1377)
 
«ارزش‌های دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سیلم الله علیها) می‌گفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی‌تواند این را بپذیرد.» (ماهنامه‌ی زنان، دی 1378)
 
«گفتار فاطمه (سلام الله علیها) نمی‌تواند الگوی زنان امروز باشد.» (ماهنامه‌ی زن، شماره‌ی 59، ص 35)
 
«برخی متکلمین... خاتمیت را به معنای پایان یافتن حجت بودن شخصیت دانسته‌اند. از این رو، با ختم نبوت، دیگر شخصیت هیچ کس حجت نیست.» (روزنامه‌ی صبح امروز، 8 اردیبهشت 1378)
 
«زیارت‌نامه‌‌های امام حسین (علیه السلام) وسیله‌ی انتقال کینه‌توزی شیعیان است... زیارت‌نامه‌های امام حسین (علیه السلام) عامیانه و شامل انتقام‌گیری و اختلاف‌انگیزی است... ترویج روحیه‌ی شهادت‌طلبی، ترویج خشونت و خون‌ریزی است.» (روزنامه‌ی نشاط، 30 فروردین 1378)
 
«آدم‌ها و حتی معصومین، خود‌به‌خود، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند.» (روزنامه‌ی عصر آزادگان، 16 دی 1378)
 
«انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.» (روزنامه‌ی توس، مرداد 1377)
 
«انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آن‌ها هم یکسان خواهد بود... جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است و با قانون‌گرایی نمی‌سازد.» (هفته‌نامه راه نو، شهریور 1377)
 
«جامعه‌ی ولایی، انحصارگر و مستبد است.» (نشریه‌ی پیام هاجر، شماره‌ی 233)
 
«تأسی به امام حسین (علیه السلام) در شهادت‌طلبی، نوعی نگرش خشونت‌گرایانه است.» (روزنامه‌ی صبح امروز، 5 اردیبهشت 1378)
 
«عوامل خشونت در ایران سه دسته‌اند: 1. رزمندگان جبهه‌ها 2. گروهی از روحانیان 3. بعضی مسئولین مملکتی.» (هفته‌نامه مبین، 10 مهر 1378)
این نتایج فاجعه‌بار گفتمان اصلاحات در حوزه‌ی فرهنگ، متوقف به روزنامه‌ها نماند، بلکه همین سیاست در حوزه‌ی بازار نشر کتب و سینما نیز پیگیری شد. در همین راستا، در آن دوره، یک روز هاشم آغاجری که خاتمی او را استاد تاریخ خود می‌دانست، دین را افیون توده‌ها و دولت‌ها می‌نامید و مراجع معظم تقلید و مقلدین را به میمون شبیه می‌کرد و روز دیگر مجتهد شبستری می‌گفت: «زندگی اجتماعی جدید... با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» (نقدی بر قرائت رسمی از دین، محمد مجتهد شبستری، ص 18) و مانند سروش‌ها و کدیورها و گنجی‌ها بسیار بودند که با حمایت جریان اصلاحات، کشور را محل جولان اندیشه‌های منحرف خود کرده بودند.
 
در حوزه‌ی سیاست خارجی هم همین شرایط حاکم بود. در واقع مبتنی بر همان دال مرکزی اصلاحات، یعنی «توسعه‌ی سیاسی»، دال‌های فرعی آن در حوزه‌ی سیاست خارجی نظیر «لزوم تبعیت از تمدن توسعه‌یافته‌ی غرب»، «وجوب پیروی از کشورهای مدرنیست»، «عدم اهمیت حمایت از مستضعفین عالم» و... مبنای عمل دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار گرفت. نتیجه‌ی این سیاست‌ها، که در قالب عبارت موجز «تنش‌زدایی» خلاصه می‌شد، این بود که با تمام امتیازاتی که به غرب داده بودیم، نه تنها از تمام حقوق هسته‌ایمان منع شده بودیم، بلکه به عنوان محور شرارت، در معرض تهدید نظامی غرب نیز قرار داشتیم.
 
در حوزه‌ی اقتصادی نیز شرایط بهتر از دو حوزه‌ی دیگر نبود. دولت اصلاحات مبتنی بر همان گفتمانش، نگاه سرمایه‌سالاری را در اقتصاد دنبال می‌کرد. البته در سطح کلان، دولت اصلاحات هیچ پروژه‌ی عظیم و جدی اقتصادی در کارنامه‌ی خود ثبت نکرد. این امر چند دلیل داشت:
 
1. اساساً دولت اصلاحات با ژست «توسعه‌ی سیاسی» و تحقق «جامعه‌ی مدنی» بر روی کار آمده بود. لذا هیچ گاه خود را ملزم به تأمین مطالبات اقتصادی مردم نمی‌دانست. در تأیید این مدعا در آن دوره، این جمله از سوی اردوگاه اصلاح‌طلبان بسیار شنیده می‌شد که «مگر ما شعار اقتصادی دادیم که بخواهیم به مشکلات اقتصادی بپردازیم.» بهزاد نبوی نیز پیش از آغاز چهار سال دوم ریاست‌جمهوری خاتمی، در اعترافی اذعان می‌دارد که «ما از قبل دوم خرداد اعلام کردیم که خاتمی مرد اقتصاد نیست.» (مصاحبه با ایسنا، 16 خرداد 80)
 
2. یکی از دلایلی که در دوره‌ی اصلاحات، هیچ گونه پروژه‌ی بزرگ اقتصادی اتفاق نیفتاد، شکنندگی و تردید تیم و تصمیم اقتصادی آقای خاتمی بود. درباره‌ی شکنندگی و ناهماهنگی تیم اقتصادی دولت خاتمی، روزنامه‌ی کارگزاران، طی مقاله‌ای با عنوان «سه دهه سرشکستگی تئوریک» می‌نویسد: «خاتمی آن کرد و همان نکرد. دکتر نمازی، وزیر اقتصاد میرحسین موسوی، به کابینه دعوت شد تا در کنار مرحوم دکتر نوربخش و دکتر محمدعلی نجفی، سه ضلع اقتصادی دولت خاتمی را تشکیل دهند. نتیجه‌ی این ترکیب معلوم بود. دولت خاتمی اگر حاشیه‌ای داشت، اختلاف نظر در میان افراد تیم اقتصادی او بود... که هیچ گاه پایان نیافت.»
 
در همین باره عطریان‌فر هم اظهار می‌دارد: «رک بگویم قابل قبول نیست که بعد از گذشت سه‌ونیم سال، تازه شاهد بروز اختلاف میان دو نظریه‌ی اقتصادی یک کابینه‌ی مشترک باشیم. به عقیده‌ی من، تیم اقتصادی آقای خاتمی آلیاژی است و آزمون‌خطاهای بسیاری در این دوره‌ی سه‌و‌نیم‌ساله داشته است. اما چون آلیاژها ذاتاً ناهمگون‌اند، نمی‌توان کاری کرد.» (روزنامه‌ی کیهان، 31 تیر 1380)
 
جدا از شکنندگی تیم اقتصادی دولت اصلاحات، تردید شخص خاتمی هم مزید بر علت بود. محمدعلی نجفی در این باره می‌گوید: «آقای خاتمی بعضی اوقات حتی در مورد این برنامه‌ها (برنامه سوم)، که در سطح دولت توافق بر روی آن شده بود، دچار تردید می‌شد... ایشان هیچ گاه اطمینان صد درصد نسبت به برخی مواردی که در دولت تصویب می‌شد نداشتند.» (بهمن احمدی امویی، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 423)
 
3. دولت اصلاحات در سیاست خارجی، با دشمنان انقلاب اسلامی به دنبال سیاست «تنش‌زدایی» بود و در داخل با دوستان، سیاست «تنش‌زایی» و بحران‌آفرینی و برخورد سیاسی و خطی را دنبال می‌کرد. به نحوی که خاتمی در پایان عمر دولتش، از آن به عنوان دولتی با «هر نه روز یک بحران» یاد می‌کند. پرداختن اصلاح‌طلبان به این قبیل موضوعات، آن‌ها را از عرصه‌ی کارآمدی و پرداختن به موضوعات و برنامه‌های کلان اقتصادی و خدمت‌رسانی به مردم دور کرد. این نگاه خطی و سیاسی به موضوعات، از سطح کلان مدیریت‌های اجرایی تا سطوح خردتر، نظیر شورای شهر، امتداد داشت؛ به نحوی که به انحلال شورای شهر تهران انجامید.
 
در مجموع گفتمان دولت اصلاحات و نتایج آن، بیش از آنکه در خدمت انقلاب اسلامی باشد، در تضاد و معارضه با آن بود و عملاً انحراف از خط امام (رحمت الله علیه) و انقلاب اسلامی را نه در سطح یک «حلقه‌ی بسته‌ی مدیریتی»، بلکه در سطح یک جریان و پیوستار اجتماعی به وجود آورد. حال پس از گذشت چند سال از این دوران، با کم‌رنگ شدن حافظه‌ی تاریخی مردم نسبت به ایشان، این جریان سخن از«لزوم بازگشت به قبل از 84» را مطرح می‌کند. این در شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) با هدایت‌های خود، قطار انقلاب را در ریل خود به پیش می‌رانند و سخن از الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت به میان می‌آورند و از نخبگان و دانشگاهیان، پیشرفتی غیر از مدل توسعه‌ی غرب را مطالبه می‌کنند و گفتمان پیشرفت و عدالت را به سکه‌ی رایج مطالبات مردمی بدل نموده‌اند.
 
حال باید از خود پرسید انحراف یک حلقه‌‌ی بسته‌ی مدیریتی، دلیل خوبی است برای فضا دادن به یک جریان فکری‌فرهنگی انحرافی؟ آیا بازگشت و ارتجاع به گفتمانی انحرافی لزومی دارد؟ باید از خود پرسید آیا رواست فرآیند تمدن‌سازی خود را رها کنیم و فرصت را به سیاست‌پیشگانی دهیم که غیر از غرب امروز تصوری از تمدن ندارند و در گذشته، یک بار در آزمون مدیریت مردود شده‌اند؟

جعفر حسن خانی
۱۱مهر

هشدار به اصولگرایان درباره‌ی خطر « نو‌پراگماتیسم ایرانی»

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

 با پایان جنگ تحمیلی و با احساس نیازی که در فضای عمومی جامعه برای بازسازی خرابی‌ها و جبران عقب‌ماندگی‌ها می‌شد، به نام سازندگی بخشی از نیروهای انقلابی و خط امامی که بیشترشان یا انقلاب اسلامی و آرمان‌هایش را فهم نکرده بودند و یا درک درستی از تکنوکراتیسم نداشتند، با شعار فن سالاری و شایسته سالاری خود را تکنوکرات نامیدند.

 این نیروها که در انتخابات پنجم ریاست جمهوری سکان مدیریت اجرایی کشور را به دست گرفته بودند؛ به نام سازندگی، در سیاست‌گذاری‌های خود لیبرالیسم اقتصادی را دنبال کردند. در نتیجه این سیاست‌گذاری‌ها 2 تحول مهم در فضای عمومی جامعه و همچنین در میان نخبگان و مدیران شکل گرفت.

تحول اول، آن بود که در بین سیاست‌مداران و مدیران یا به اصطلاح نخبگان سیاسی جامعه، لیبرال‌هایی ظهور کردند که در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری دولت تکنوکرات‌ها رشد و نمو یافته و به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بودند.

تحول دوم، آن بود که سیاست‌های دولت تکنوکرات موجب فاصله گرفتن بخشی از اقشار جامعه از فضای ایثارگری و شهادت‌طلبی دوران دفاع مقدس شد و در میان آن‌ها روابط سرمایه سالار را حاکم نمود و زمینه و مقدمات پذیرش اجتماعی لیبرال‌هایی که به دنبال دموکراسی خواهی الیتیستی بودند را در جامعه فراهم کرد.

ظهور جریان دموکراسی خواهی الیتیستی

جهت تبیین هرچه بهتر جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی ابتدا به تعریف الیت و دموکراسی الیتیستی و در ادامه به تحلیل این جریان در ایران خواهیم پرداخت.

الیت (elite) به معنای گروه سرآمد، گروه قدرت و اقلیت قدرت است. مبتنی بر نظریه‌ی پلورالیسم، دموکراسی به مفهوم رایج چیزی جز تعدد گروه‌های قدرت (elite) و احتمال دست به دست شدن قدرت سیاسی در میان آن‌ها نیست.1دموکراسی‌خواهی الیتیستی یا به بیان دیگر دموکراسی پولیارشی (polyarchy) همان گونه که «رابرت دال» می‌گوید به دنبال دست به دست شدن قدرت و حکومت میان چندین گروه اقلیت می‌باشد که در آن «اقلیت‌های قدرت» برای جلب حمایت مردم، رقابت آشکار و آزاد دارند 2 که البته نتیجه‌ی آن چیزی جز تحقق لیبرال دموکراسی نخواهد بود.

آنچه که پس از سیاست‌گذاری‌های تکنوکرات‌ها تحت عنوان جریان اصلاحات رخ داد را می‌توان در چارچوب دموکراسی‌خواهی الیتیستی تحلیل نمود. در تأیید این مدعا می‌توان بر دلایل زیر اشاره نمود:

با توجه به اینکه تکنوکرات‌ها به نام فن‌سالاری، شایسته سالاری و نخبه‌گرایی فعالیت‌های خود را در میان مدیران و سیاست‌ورزان دنبال می‌کردند؛ از این رو نتیجه‌ی طبیعی آن ظهور الیت‌های قدرت و در پی آن ظهور دموکراسی‌خواهی الیتیستی باید می‌بود؛ به همین دلیل جریان اصلاحات را می‌توان الیتی دانست که در نتیجه‌ی دولت تکنوکرات سازندگی و برای تحقق لیبرال دموکراسی به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بود.

پدرخوانده‌ها و تئوریسین‌های جریان اصلاحات روشنفکران بودند؛ از این رو مبتنی بر سنت روشنفکری که همیشه یک نگاه نخبگانی به خود و یک خود برتربینی نسبت به آحاد مردم داشته و توده‌گرایی را مذموم می‌دانسته، جریان اصلاحات هم متأثر از سنت پدرخوانده‌های روشنفکر خود بر همین منوال حرکت نموده است.

تأکید بر نظریه‌ی پلورالیسم یا تکثر الیت‌های قدرت در مباحث نظری و انتقاد از سیاسی کردن آحاد جامعه، با متهم نمودن نظام اسلامی به توتالیتاریسماز سوی اصلاح‌طلبان را می‌توان تأییدی بر این امر دانست.

مواجهه‌ی جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی با انقلاب اسلامی

جریان اصلاحات یا به عبارت بهتر جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی که در نتیجه‌ی عملکرد تکنوکرات‌ها شکل گرفته بود، پس از کسب قدرت در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در راستای تحقق لیبرال دموکراسی مواجهه جدّی خود را با جریان انقلاب اسلامی آغاز نمود اما از آن جایی که ماهیتاً به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بود، این مواجهه و نحوه‌ی آن را در فضای نخبگان سامان داد.

 

استعفای استانداران، تحصن نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعتراض‌های دانشجویی و ماجرای کوی دانشگاه و مواردی از این دست ضمن تأیید تحلیل یاد شده، نشان می‌دهد که گفتمان این جریان فقط در میان نخبگان و الیت‌ها فعال بوده است. البته این امر طبیعی است چرا که گفتمان الیت محوری که با لحن روشنفکری بسط می‌یابد نمی‌تواند برد اجتماعی‌اش از گروه‌های قدرت فراتر رود.

لازم به ذکر است حتی فتنه‌ی 88 و اردوکشی خیابانی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری را هم می‌توان در همین چارچوپ تبیین نمود؛ چرا که فتنه‌ی 88 مبتنی بر این پندار غلط:

«انقلاب اسلامی حاصل تجمع اقلیت‌های درگیر و اکثریت بی‌تفاوت بوده است»

و این جمع‌بندی غلط‌تر از آن:

«وقتی اکثریت کنونی جامعه بی‌تفاوت‌اند، می‌توان با اقلیت‌ها و الیت‌های معترض و مصر کنونی با یک انقلاب شهری گل‌خانه‌ای نظام موجود را همچون انقلاب قبلی برافکند.»4 از سوی اصلاح‌طلبان برنامه‌ریزی و اجرا شد، اما از آن جایی که اساساً دموکراسی‌خواهی الیتیستی توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی که دارای اکثریت فعال و مقبولیت فراگیر در میان آحاد جامعه است را نداشته و نخواهد داشت، در این فتنه شکست نهایی را متحمل شد؛ البته این شکست نه از منظر جامعه‌شناختی بلکه از منظر گفتمانی پیش‌تر پیش‌بینی شده بود.

در سال‌های پایانی دولت اصلاحات مثلث تئوریسین‌های شورای روابط خارجی آمریکا شامل «ولی‌رضا نصر»، «ری تکیه» و «فرید زکریا» به این نتیجه رسیدند که جریان اصلاحات در حوزه‌ی نظر (پرتستانتیسم اسلامی) توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی را نخواهد داشت. از این رو مدلی جدید از سوی ایشان برای دموکراتیزاسیون در ایران ارائه شد؛ و آن «پراگماتیسم» بود.

پراگماتیسم یا مکتب عمل‌گرایی و اصالت عمل بر این موضوع تأکید دارد که: «نتایج عملی معیار حقیقت است.»5 این بدان معناست که در این مکتب کارآمدی، سودمندی و نتیجه بخشی، این جهانی و مادی معیار صحت و درستی اعمال می‌باشد.

اساساً پراگماتیسم که در عمل می‌توان آن را ادامه‌ی مکتب اصالت فایده دانست؛ بر آن است تا فارغ از مباحث نظری، فلسفی و مبتنی بر فایده‌گرایی و اصالت سود، به نام کارآمدی رابط سرمایه سالار را بر جامعه حاکم کند؛ البته در ایران این امر مستلزم ارائه‌ی قرائتی از اسلام است که با تفکر لیبرال سرمایه‌داری هم‌خوانی داشته باشد.

در مجموع پراگماتیست‌ها در قالب نخبگان ابزاری جامعه، فارغ از نظریه‌ها و تئوری‌ها و همچنین فارغ از سیاست‌های ایده‌آلیستی و آرمان‌گرایانه و ارزش‌های سیاسی و اخلاقی، بر اقدام، عمل، کارآمدی و فایده‌مندی این جهانی و مادی تأکید می‌کنند.

هم‌زمان با تحلیلی که در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفته بود، اقدام‌هایی هم جهت سوق دادن ایران به سمت پراگماتیسم صورت گرفت، از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. حضور «ریچار رورتی» فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در خرداد 1384ه.ش. در ایران و شرکت در محافل روشنفکری جریان اصلاحات؛

2. ترجمه‌ی آثار ریچارد رورتی در ایران توسط «خشایار دیهیمی» برای فراگیر کردن گفتمان پراگماتیسم. گفتنی است دیهیمی در مقدمه‌ی خود بر کتاب «اولویت دموکراسی بر فلسفه» اثر ریچار رورتی، راهبردهای این رساله را به دلیل ارتباطش با ایران راهگشای موانع گذار به دموکراسی معرفی می‌کند.6

لازم به ذکر است که در ابتدای کار، از آنجایی که نسخه‌ی پراگماتیسم به جای پروژه‌ی «پرتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» از سوی اصلاح‌طلبان پیگیری می‌شد به دنبال پروژه‌ی «آشتی اسلام و سرمایه‌داری» بود؛ به مذاق بخش اعظمی از نیروهای اصلاح‌طلب خوش نیامد؛ چرا که این جماعت همچنان به نتیجه بخش بودن دموکراسی‌خواهی الیتیستی امیدوار بودند و نمی‌توانستند سنت روشنفکری و فلسفی خود را کنار بگذارند و عمل‌گرایی پیشه کنند.

از این رو در همان ابتدا مقاومت‌هایی صورت گرفت، از آن جمله می‌توان به واکنش روزنامه‌ی «شرق» به سفر ریچارد رورتی و سخنانش در میان روشنفکران ایرانی اشاره کرد که نوشته بود: «نتیجه‌گیری شخصی و تحلیل‌های فردی آقای رورتی به چنان ساده اندیشی و یک سونگری تأسف‌بار دچار می‌شد که ... این شبهه را پیش آورد که این جناب رورتی... ایرانی‌ها و سواد اجتماعی و فلسفی آن‌ها را بسیار دست کم گرفته و بحثی مقدماتی را برایشان تدارک دیده یا سطح سواد و توقع ما آن قدر بالا رفته که در پایان جلسه مبهوت بمانیم و بگوییم این صحبت‌ها چه دردی از حسرت انزوای فلسفی ما کم کرد.»7

اما در سال 1388ه.ش. با شکست پروژه‌ی عظیم اصلاح‌طلبان در قالب فتنه، در میان این جریان اندک امیدها به جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی اصلاحات به ناامیدی گروید و مقاومت در برابر پذیرش پراگماتیسم به عنوان نسخه‌ی جایگزین شکسته شد؛ چرا که خوب فهم کرده‌اند که تجمع اقلیت‌ها و الیت‌ها هر چقدر هم مصرانه باشد توان مواجهه با جریان اصیل و قدرتمند انقلاب اسلامی را نخواهد داشت.

شرایط کنونی و گذار به پراگماتیسم

در شرایط کنونی با نزدیک شدن به پایان کار دولت دهم و با حساسیت مردم به مسائل اقتصادی و احساس نیازی که در زمینه‌هایی چون کارآمدی، رفع مشکلات معیشتی و اقدام فعالانه در فضای جامعه می‌شود؛ باید مراقب بود که اتفاق و اشتباهی که در سال‌های پس از جنگ صورت پذیرفت دوباره تکرار نشود و همان‌گونه که تکنوکرات‌ها در غفلت همگان به نام سازندگی و شایسته سالاری بر اریکه‌ی قدرت تکیه زدند و نتیجه‌اش شد دموکراسی‌خواهی الیتیستی اصلاحات، پراگماتیست‌ها به نام کارآمدی و عمل‌گرایی بر مدیریت اجرایی کشور تفوق نیابند.

نکته‌ی ظریف در این شرایط و هزار نکته باریک‌تر از مو در اینجاست که دلیل موفقیت نسبی تکنوکرات‌ها در آن زمان این بود که:

1. از بین نیروهای انقلابی و خط امامی سابق سر بر آورده بود و 2. قرائتی التقاطی از فن سالاری ارائه نموده بود.

به همین دلایل بسیار از نیروهای انقلاب در آن شرایط خطر تکنوکرات‌ها را فهم نکردند و حتی در مسیر تحقق سیاست‌گذاری‌های این جریان گام نهادند اما با گذشت زمان و با روشن‌تر شدن کنه این جریان به مقابله با آن پرداختند اما دیگر کمی دیر شده بود و جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی در جامعه ظهور و بروز یافته بود.

در شرایط کنونی جامعه هم، پراگماتیسم موفقیتش منوط بر همین 2 علت می‌باشد و این همان نکته ظریف است یعنی پراگماتیسم زمانی موفق خواهد بود که:

1. از میان نیروهای اصول‌گرا سر بر آورد تا مقاومت‌ها در برابر آن کمتر باشد و 2. قرائتی التقاطی برای خود به وجود آورد تا نیروهای انقلاب شمایل اصلی این جریان را فهم نکند.

سخن گفتن از عمل‌گرایی، کارنامه‌ی موفق، مدیریت کار آمد و... که در ورایش می‌توان ریشه‌های پراگماتیسم را جست، از سوی برخی چهره‌های شاخص اصول‌گرایی و دفاع برخی اصلاح‌طلبان از جمله «صادق زیباکلام» از برخی چهره‌های شاخص اصول‌گرایی را می‌توان در همین چارچوب تحلیل و تفسیر نمود.

آینده و ظهور بنگاه‌های اقتصادی عظیم و جریان دموکراسی‌خواهی پوپولیستی

اگر در انتخابات آینده‌ی ریاست‌جمهوری پراگماتیست‌ها بتوانند پیروز انتخابات شده و بر مسند مدیریت اجرایی کشور تکیه زنند؛ جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدّی مواجه خواهد کرد. در دوران حاکمیت پراگماتیست‌ها بر خلاف دوران تکنوکرات‌ها، نه دموکراسی‌خواهی نخبه‌گرایانه بلکه دموکراسی‌خواهی پراگماتیستی و پوپولیستی ظهور خواهد کرد.

این بدان معناست که اگر دموکراسی‌خواهی الیتیستی برای مقابله با نظام، اقدام‌هایی از قبیل ایجاد تشنج در فضاهای دانشجویی و در میان سیاست‌مداران و مدیران را در دستور کار داشت و عقبه‌ی خود را در یارگیری از میان نخبگان و مدیران می‌دید؛ اما جریان دموکراسی‌خواهی پوپولیستی و عوام‌فریبانه برای مقابله با نظام به نام رضایت‌مندی مردم و رفاه بیشتر ایشان اقدام به بسیج سازماندهی شده‌ی توده‌ها از جمله طبقه‌ی کارگر خواهد نمود.

این یعنی عقبه‌ی اجتماعی نظام را در برابر نظام قرار دادن. مهم‌ترین عمل آنان برای تحقق این سناریو گذار دادن جامعه از آرمان‌گرایی و ارزش‌های اسلامی به رفاه‌طلبی و نگاه این جهانی به مسائلی نظیر کارآمدی، فایده‌مندی و... خواهد بود؛ البته محوری‌ترین و اصلی‌ترین کار پراگماتیست‌ها برای مقابله با نظام اسلامی تأسیس «کمپین»ها و «ان.جی.او»ها و راه‌اندازی نهادهای خیریه و در نهایت گسترش بنیادهای رفاهی و بنگاه‌های اقتصادی در موازات هم است، تا در این فرآیند عرصه‌ی عمومی و حوزه‌های اجتماعی کشور را در سیطره‌ی سرمایه‌داری قرار دهند تا جایی که قدرت نظام جمهوری اسلامی را تضعیف نمایند.8

این جملات «سعید حجاریان» که به تازگی گفته است: «تشکیلات که فقط حزب نیست. مگر کار تشکیلاتی فقط کار حزبی است؟ در کنار کار حزبی فعالیت «ان.جی.او»ها کارهای عام المنفعه و نظایر آن نیز می‌تواند بستری برای ایجاد سازمان و تشکیلات باشد... اصلاً نمی‌خواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، ولی کار خیریه که می‌توانیم بکنیم.»9 را می‌توان به منزله‌ی حرکت اصلاح‌طلبان در همین مسیر دانست.

چه باید کرد؟

برای مقابله با جریان پراگماتیست‌ها می‌توان اقدام‌هایی داشت از جمله‌ی آن می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. از آنجایی که نقد پراگماتیسم کار بسیار ظریفی است باید مراقب بود که در مسیر نقد آن وارد مسائل انتزاعی نشد، یعنی در صورت دفاع پراگماتیست‌ها از خود آن هم با شعار مدیریت کارآمد، نباید گفته شود کارآمدی مهم نیست و مهم صرفاً تعهد است بلکه باید قرائت مد نظر انقلاب اسلامی را از کارآمدی ارائه نمود. کارآمدی‌ای که در چارچوب مدل پیشرفت جمهوری اسلامی و در راستای مدیریت علمی و فقهی تبیین شده باشد.

2. در راستای مقابله با تبلیغات پوپولیستی پراگماتیست‌ها که با شعار رضایت‌مندی و فایده‌مندی عمومی صورت می‌پذیرد؛ می‌باید به تبیین گفتمان خدمت که از سوی امام عظیم الاشأن راحل و مقام معظم رهبری ارائه و تأکید شده، پرداخته شود. در تبیین این گفتمان مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «بزرگ‌ترین مبارزه با آمریکا، خدمت به این مردم است هر که می‌خواهد با آمریکا مبارزه‌ی اساسی کند باید به این مردم خدمت کند. هر که می‌خواهد با دشمنان مبارزه عملی کارآمد کند، با فساد مبارزه کند. ابزارهای دشمن در درون کشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعیض و فاصله‌ی طبقاتی، ما باید با این‌ها مبارزه کنیم.»10

البته باید توجه داشت که پراگماتیست‌ها هم بر این گفتمان بدل خواهند زد و آن را مصادره خواهند کرد همان‌گونه که در گذشته دموکراسی‌خواهان الیتیستی شعار «سه سید فاطمی خمینی، خامنه‌ای، خاتمی» را سر داده و ولایت را مصادره نمودند.

3. بسط فلسفه و مباحث نظری و گسترش کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاد اندیشی می‌تواند مانع جدّی گسترش پراگماتیسم در جامعه شود؛ چرا که اساساً پراگماتیسم در پی بحران معرفت شناسی اومانیستی در قلمرو مقوله‌ی حقیقت در اواخر قرن نوزدهم در آمریکا پدید آمده است11  و معتقد است که دیگر نباید به مباحث منطقی و فلسفی پرداخت و صرف سودمندی یک انگاره کافی است تا آن را برابر با حقیقت بدانیم.

مثلاً اگر انگاره‌ی «کره ماه از پنیر درست شده است» سودمند باشد، این یعنی حقیقت.12ریچارد رورتی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان پراگماتیسم، در تبیین مدل خود برای تحقق لیبرال دموکراسی می‌گوید: «روند سست کردن فلسفه برای استحکام بخشیدن به نهادهای لیبرالی است.»13 از این رو مباحث نظری درباره‌ی توسعه و مدل‌های اجتماعی، اقتصادی و... آن، چالشی جدّی برای پراگماتیست‌ها خواهد بود.

4. چشم اسفندیار همه‌ی مدل‌های توسعه‌ی لیبرال دموکراسی، بحث تحقق عدالت است. سیاست‌های لیبرالیستی و از آن جمله سیاست‌های پراگماتیستی به سرعت موجب افزایش شاخص ضریب جینی در جامعه شده و به فاصله‌ی طبقاتی بسیار فاحشی منجر می‌شود؛ از این رو پرداختن به عدالت و تبدیل آن به یک مطالبه و گفتمان همگانی، پراگماتیست‌ها را هم در حوزه‌ی جذب اجتماعی و هم در حوزه‌ی اِعمال سیاست‌ها با چالشی جدّی مواجه می‌نماید.

5. با مد نظر قرار دادن نحوه‌ی ظهور تکنوکرات‌ها که از دل نیروهای خط امامی سر برآوردند و سرانجام آن‌ها، جریان اصول‌گرایی باید با کسب تجربه از گذشته، خطر پراگماتیست‌ها را درک نماید و با جدا کردن خط خود از پراگماتیست‌ها و تقابل با آن‌ها مانع استفاده‌ی این جریان از عنوان اصول‌گرایی برای خود شود چراکه عنوان اصول‌گرایی در جامعه بسیار رأی آور است.

منابع:


1. بشریه، حسین، 1387، جامعه‌شناسی سیاسی (نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، نشر نی، ص 65

2. همان. ص76

3. نظام‌های توتالیتر نظام‌هایی هستند بر طبق ایدئولوژی فراگیری با سیاسی کردن جامعه در همه‌ی حوزه‌های زندگی فرد و جامعه دخالت می‌کنند و می‌کوشند آن ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل کنند. (بشریه، حسین، 1382، آموزش دانش سیاسی، نشر نگاه معاصر، ص 171)

4. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به «تحلیل جزوه‌ی نگاشته شده توسط محمدرضا تاجیک، روزنامه‌ی جوان، مورخ 13 دی ماه 88»

5. بیات، عبدالرسول، 1381، فرهنگ واژه‌ها، نشر مؤسسه‌ی اندیشه و فرهنگ دینی، فصل پراگماتیسم

6. فضلی‌نژاد، پیام، 1391، ارتش سری روشنفکران، دفتر پژوهش‌های مؤسسه‌ی کیهان، ص 100

7. روزنامه‌ی شرق، شماره‌ی 30، خرداد 1384

8. فضلی نژاد، پیام، 1391، ارتش سری روشنفکران، دفتر پژوهش‌های مؤسسه‌ی کیهان، ص64

9. مصاحبه با روزنامه‌ی آرمان، سه شنبه 31 مرداد 1391، ص6

10. بیانات در مراسم سالگرد امام خمینی(رحمت‌الله‌علیهه)، 14 خرداد 1382

11. زرشناس، شهریار، 1383، واژه نامه‌ی فرهنگی سیاسی، کتاب صبح، صص 78- 80

12. بیات، عبدالرسول، 1381، فرهنگ واژه‌ها، نشر مؤسسه‌ی اندیشه و فرهنگ دینی، ص 93

13. رورتی، ریچارد، 1385. پیشامد، بازی و همبستگی، ترجمه‌ی پیام یزدان‌جو، نشر مرکز، ص 125


انعکاس این یادداشت در:

پایگاه تحلیلی تبینی برهان

پایگاه خبری تحلیلی مشرق

خبرنامه دانشجویان ایران

خبرگزاری نسیم آنلاین

جعفر حسن خانی