۲۱آبان
جستارهایی در جستوجوی جایگاه
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۱۰:۱۹ ق.ظ
پرسشهایی از نسبت حوزه و دانشگاه با مردمسالاری دینی و نحوهی صدور آن؛
یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:
«هدف نهایی نمیتواند چیزی کمتر از ایجاد تمدن درخشان اسلامی باشد. امت اسلامی با همهی ابعاض خود در قالب ملتها و کشورها، باید به جایگاه تمدنی مطلوب قرآن دست یابد.»1 همان گونه که از این بیان رهبر فرزانهی انقلاب، آیتالله خامنهای (مد ظله العالی)، در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی برمیآید، هدف نهایی انقلاب اسلامی تحقق تمدن درخشان اسلامی است. از فحوای این سخن این حقیقت را به وضوح میتوان دریافت که صرف خواست جمهوری اسلامی ایران برای تحقق تمدن نوین اسلامی شاید به جد لازم باشد، اما به هیچ وجه کافی نیست؛ چرا که لوازم تحقق تمدن درخشان اسلامی بهکارگیری همهی منابع انسانی، طبیعی، علمی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و... مجموعهی متحدی از کشورهای جهان اسلام است. کشورهایی که به جای اصطکاک و اتلاف نیروی هم (شرایطی که هماکنون در بخشهایی از جهان اسلام حاکم است)باید با همافزایی تواناییها و داناییها به عنوان شرط لازم، بستر شکلگیری این تمدن را فراهم نمایند.
با توجه به این مقدمه، سؤالی اساسی که شکل میگیرد این است که حال در این شرایط، کشورهای اسلامی به چه نحو باید وارد فرآیند تمدنزایی اسلامی شوند؟ الزامات این ورود چیست؟ در پاسخ به این سؤال است که وارد بحث لزوم صدور انقلاب اسلامی میشویم که هزار نکتهی باریکتر از مو اینجاست. در اینجاست که تأملات و جستارهای فکری جدی و متشتتی دربارهی نحوهی صدور انقلاب اسلامی وجود دارد.
برخی صدور انقلاب اسلامی را به مثابهی فراگیر کردن بعضی ارزشهای انقلاب اسلامی در منطقه و جهان میدانند. در توضیح اینکه این گروه از افراد، فراگیر شدن ارزشهایی چون ظلمستیزی، اسلامخواهی و مقاومت در برابر جبههی استکبار را در میان مردم کشورهای منطقه، مصداق صدور انقلاب اسلامی میدانند. برخی دیگر نیز صدور انقلاب اسلامی را صدور بعضی برجستگیهای نقطهای نظام جمهوری اسلامی میدانند. به این معنی که صدور برخی توانمندیهای جمهوری اسلامی، نظیر توان نظامی، علمی، صنعتی و... را به معنای صدور انقلاب اسلامی میدانند. برخی هم صدور انقلاب اسلامی را به معنی تبدیل جمهوری اسلامی به مثابهی یک الگوی موفق میدانند. اینان بر این باورند که «فقط» با تحکیم ساخت درونی قدرت میتوان یک الگوی حکمرانی موفق را به مردم منطقه ارائه نمود و این همان صدور انقلاب است.
و بسیارند این برخیها که با مورد توجه قرار دادن بعضی جنبههای دیگر انقلاب اسلامی، تعریفی متفاوت از صدور انقلاب ارائه میدهند. اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که این کارها به مثابهی صدور انقلاب، آیا کشورهای منطقه را وارد فرآیند تمدنزایی اسلامی به عنوان هدف نهایی صدور انقلاب میکند یا نه؟ قدر مسلم پاسخ منفی است؛ چرا که این تفسیرها شاید مرحلهای از مراحل ابتدایی صدور انقلاب را مورد توجه قرار میدهد، اما به هیچ وجه همهی مراحل را جهت تحقق تمدن اسلامی مد نظر ندارد؛ چرا که این تعاریف، مردم کشورهای اسلامی منطقه را به عنوان یک نظام و نه مجموعهی افراد در قالب زیرسیستم وارد کلانسیستم تمدنزایی اسلامی نمیکند.
به سخن دیگر، صرف ترغیب و خواست مردم مسلمان کشورهای اسلامی برای ورود به فرآیند تمدنزایی اسلامی کافی نیست. نمیشود با مردمی مشتاق اما دولتهایی غیرمردمی و غیراسلامی به فکر تمدنزایی اسلامی بود. این سخن مؤید این امر است که مهمترین الزام تحقق تمدن اسلامی، تشکیل دولتهای مردمسالار دینی است تا بتوانند به عنوان یک خردهسیستم، در کلانسیستم تمدن اسلامی توانمندیها و داناییهای مردم کشورهایشان را در اختیار فرآیند تمدنزایی اسلامی قرار دهند.
در همین باره، رهبر معظم انقلاب، آیتالله خامنهای (مد ظله العالی)، اشارهی ظریفی بدین موضوع داشته و میفرمایند: «آرایش ظاهری این تمدن [درخشان اسلامی] را در حکومت مردمی، در قوانین برگرفته از قرآن، در جهاد و پاسخگویی به نیازهای نوبهنوی بشر، در پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، در ایجاد رفاه و ثروت عمومی، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژهخواری و ربا و تکاثر، در گسترش اخلاق انسانی، در دفاع از مظلومان عالم و در تلاش و کار و ابتکار میتوان و باید مشاهده کرد.»2
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان مدعی بود که صدور انقلاب اسلامی باید در جهت تکثیر مردمسالاری دینی در کشورهای منطقه باشد. البته این بدان معنا نیست که جمهوری اسلامی عیناً به دنبال تکثر شکل تام شیعی مردمسالاری دینی است. در این باره، ولی امر مسلمین، آیتالله خامنهای، خطاب به مردم مسلمان منطقه میفرمایند: «از امپریالیسم ایرانی یا شیعی میگویند؛ حال آنکه همه بدانند ما هرگز انقلاب اسلامی را انقلابی صرفاً شیعی یا ملیگرا و ایرانی ندانسته و نخواندهایم و در این سی سال، هر چه هزینه داده و تهدید شدهایم به علت اسلامگرایی و امتگرایی و شعار وحدت و تقرب مذاهب و آزادی و عزت برادران مسلمان، از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپا، بوده است... ایران به دنبال ایرانی کردن اعراب یا شیعی کردن سایر مسلمین نیست؛ ایران به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) و احیای امت اسلامی است.»3
در ادامهی آنچه پیشتر گفته شد، تأملات و جستارهای دیگری نیز دربارهی نحوهی صدور انقلاب وجود دارد. برخی بر این باورند که صدور انقلاب اسلامی به مثابهی صدور فرآیند نظامسازی اسلامی جهت تحقق نظامهای مردمسالار دینی مبتنی بر مؤلفه های بومی کشورهای اسلامی است. بدان معنا که صدور انقلاب به معنای صدور روش نظامسازی اسلامی تحت عنوان مردمسالاری دینی است، نه صدور اجزا یا کل نظام جمهوری اسلامی. برخی هم بر این برآورند که صدور عقلانیت تمدنزای اسلامی، که توسط جمهوری اسلامی ساطع میشود و موجب شکلگیری انسانهای تراز تمدنزایی میگردد، به مثابهی صدور انقلاب اسلامی است. اینان بر این باورند که اولین گام مدرنیته، تولید انسان مدرن بوده و هست و این انسان مدرن است که جامعه را به سمت مدرنیته سوق میدهد. لذا اولین گام تمدنزایی اسلامی را نیز اینان تولید انسان تراز تمدن اسلامی میدانند؛ انسانی که جامعهی خود را در جهت تحقق تمدن اسلامی به پیش میبرد.
دیدگاهها و جستارهای دیگری نیز دربارهی نحوه صدور انقلاب اسلامی وجود دارد که بیان آن در این وجیزه نمیگنجد. اما آنچه در میان این نظریات، تأملات و جستارهای فکری قابل توجه به نظر میرسد این است که این دیدگاهها محصول فرآیند نظاممند مطالعاتی دانشگاه و حوزه نیستند، بلکه محصول دغدغههای فردی برخی نیروهای فکری انقلاب اسلامی است. این امر نشان از این واقعیت دارد که موضوع مردمسالاری دینی یا نحوهی صدور انقلاب اسلامی به عنوان یک «مسئله»، به هیچ وجه در دانشگاهها و حوزههای علمیهی ما به صورت رسمی نه تنها مطرح نشده است، بلکه الزام توجه بدان هنوز درک هم نشده است.
این در شرایطی است که غرب برای همگانی و جهانی کردن و بهبود «دولت مدرن» خود، به عنوان نسخهی نجاتبخش بشریت، نه تنها منظومهای از معارف را تحت عنوان مقولاتی چون مدرنیزاسیون، نوسازی، توسعه و جهانی شدن، در دانشگاههای خود تدوین نموده و تدریس میکند، بلکه همین معارف را به عنوان تجربهی جهانی به دانشگاههای دنیا تسری داده تا روند تحقق دولت مدرن و لیبرالدموکراسی را در کشورهای دیگر، با نیروی انسانی خود آن کشورها، تسهیل نماید!
آری دانشگاهها و حوزههای علمیه ما از دیرباز دچار سندروم عقبماندگی از مراحل انقلاب اسلامی هستند. امروزه هیچ دانشگاهی در جمهوری اسلامی رشتهای به عنوان مردمسالاری دینی یا رشتهای دربارهی نحوهی بازتولید مردمسالاری دینی در دیگر کشورها تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی، نه تنها ندارد، بلکه الزام آن را به عنوان یک نیاز نیز درک ننموده است. درست در همین شرایط، در جامعهی ما نیز چون دیگر جوامع، مباحث توسعه، مدرنیزاسیون و نوسازی برای تحقق و بهبود دولت مدرن، به جد و جهد در دانشگاهها تدریس و دنبال میگردد و به آن به عنوان یک نیاز نگریسته میشود! حوزههای علمیه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این نهاد ارزشمند نیز هنوز به الزام پرداختن به این قبیل موضوعات توجه جدی و نظاممند ندارد. این در شرایطی است که انتظارها از حوزههای علمیه بسیار بالاست.
همهی آنچه گفته شد بدان معناست که جستارها و تأملات فکری دربارهی کموکیف مردمسالاری دینی، نحوهی بهبود و تعالی آن و نحوهی صدور و بازتولید آن در دیگر کشورها، هنوز هیچ جایگاه نظاممندی برای تبدیل شدن به یک منظومهی فکری و علمی در جمهوری اسلامی پیدا نکرده و در جستوجوی جایگاهی برای خود است؛ جایگاهی که به نظر باید از نو به وجود آید.
پینوشتها:
1. بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی، 9 اردیبهشت 1392.
2. همان.
3. ترجمهی خطبهی عربی نمازجمعه، 14 بهمن 1390.
انعکاس ای یادداشت: