سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم سالاری دینی» ثبت شده است

۰۴ارديبهشت

تحلیل محتوای ادعای هاشمی مبنی بر تقلب در انتخابات سال 1384 ؛

هاشمی رفسنجانی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

«اینکه گاهی شنفته بشود که انتخابات کشور را به عدم سلامت نسبت می‌دهند (یعنی تکرار حرف دشمنان ملت ایران) این هم ناسپاسی است»[1] این بیانی بود که در روز اول فروردین در شبستان امام خمینی (ره) حرم مطهر امام رضا (ع) از سوی رهبر فرزانه‌ی انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، مطرح شد.مرجع ضمیر این سخن را می توان در سخنرانی ها و مصاحبه های چندی قبل از این بیانات یافت. 

درست در میانه‌ی اسفندماه گذشته بود که آقای هاشمی رفسنجانی، در دیدار با حزب اراده‌ی ملت، به نحو بی‌سابقه‌ای به صورت رسا، بی‌مهابا، ادعای تقلب در انتخابات ریاست‌جمهوری را مطرح کرد؛ البته این بار تقلب از دیدگاه او نه در انتخابات 1388 بلکه در دور دوم انتخابات 1384 صورت پذیرفته بود.
 
نکته‌ی قابل تأمل آن است که این سخن نه در خفا و پستو، بلکه در فضای عمومی به نحوی که از سوی رسانه‌ی شخصی ایشان نیز انتشار یافت، مطرح شد.[2] وی در جمع اعضای حزب اراده‌ی ملت، درباره‌ی دور دوم انتخابات نهم ریاست‌جمهوری، اظهار می‌دارد‌: «حتی مرحله‌ی دوم، استاندارها کار را به کلی رها کردند، اصلاً کاری نداشتند به انتخابات؛ هر چه خواستند در صندوق ریختند و هر چه خواستند خواندند.» همچنان که از فحوای این سخن بر می‌آید، هاشمی رفسنجانی برای توجیه شکست خود در انتخابات 1384 و عدم اقبال مردم به خود، وزارت کشور و استانداران اصلاح‌طلب را متهم به اهمال در مسئولیت و تقلب در انتخابات نموده است.
 
گفتنی است هاشمی رفسنجانی به یک بار گفتن این ادعای گزاف بسنده نکرد. وی این سخن را یک بار دیگر نیز تکرار می‌کند. او در مصاحبه‌ی اختصاصی با ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی اعتماد وقتی ساسان آقایی، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، از ایشان می‌پرسد «‌چندین بار به سال 84، به‌عنوان مقطع سرنوشت‌ساز در تاریخ ایران، اشاره کردید. همان‌گونه که شما سال 76 پای سلامت انتخابات ایستادید، انتظار نداشتید، آقای خاتمی هم پای رأی مردم بایستد؟» برای آنکه شکست انتخابات ریاست‌جمهوری نهم را توجیه کند با زیر سؤال بردن وزارت کشور اصلاحات می‌گوید: «نه تنها من بلکه همه‌ی جامعه از رئیس‌جمهور انتظار دارند که به‌عنوان مجری قانون اساسی مواظب سلامت انتخابات باشد. متأسفانه، عملکرد دولت آقای خاتمی مخصوصاً در مرحله‌ی دوم در حد انتظار نبود. استاندارها و مدیران وزارت کشور در مرحله‌ی دوم همه چیز را به امان خدا رها کرده بودند.»[3]
 
آنچه از تحلیل محتوای سخنان آقای هاشمی رفسنجانی بر می‌آید، نشان از این دارد که از نظر وی مردم در همیشه تاریخ سی‌وچند ساله‌ی انقلاب اسلامی مدافع و پشتیبان وی بوده‌اند و زمانی نبوده است که مردم از ایشان روی‌گردان باشند. جدایی از بحث درباره‌ی اینکه دال مردم در زنجیره‌ی گفتمانی هاشمی رفسنجانی چه مدلولی را اقامه می‌کند و چه معنایی را می‌دهد و کدامین بخش و رفتار جامعه را شامل می‌شود و دربر‌می‌گیرد و کدامین بخش و رفتار جامعه را نادیده می‌گیرد، ایشان این رضایت عمومی مردم از خود را به آینده هم نسبت داده است.
 
ایشان نه مانند میرحسین موسوی، که در شب انتخابات خود را برنده‌ی قطعی انتخابات دانست بلکه فراتر از آن، معتقد است که وی پیروز و برنده‌ی قطعی همه‌ی انتخاباتی است که خود در آن شرکت می‌‌کند و نتیجه‌ی غیر از آن نشانه‌ی تقلب در انتخابات است؛ حتی اگر این انتخابات را اصلاح‌طلبان و آقای محمد خاتمی برگزار کرده باشد.
 
او درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری 1392، در مصاحبه‌ی اختصاصی با ویژه‌نامه نوروزی روزنامه‌ی شرق، می‌گوید: «من تردیدی نداشتم که اگر بیایم؛ رأی دارم. البته تردید داشتم که در مراحل مختلف بگذارند همه چیز به صورت طبیعی پیش برود.»[4] این سخن بدان معناست که اگر وی توسط شورای محترم نگهبان رد صلاحیت نمی‌شد و به هر دلیلی از جمله نمود ضعف جسمی و اثبات فرتوت بودن در طول جریان چند ساعت مناظرات مورد اقبال مردم قرار نمی‌گرفت و پیروز انتخابات نمی‌شد، از نظر ایشان حتماً این به معنای تقلب در انتخابات می‌بود. احتمالاً وی نیز چون سلف خود، بدون طی راهکار قانونی و بدون ارائه‌ی اسناد قابل استناد در دادگاه، ادعای تقلب گسترده در انتخابات می‌نمود.
 
شاید بتوان همین گزاره‌ی مورد اقبال مردم بودن همیشگی هاشمی رفسنجانی در اندیشه‌ی خود ایشان و برخی از نزدیکانشان را دلیل درخواست کارگزارانی‌ها، از جمله حسین مرعشی و عطاالله مهاجرانی، در سال 1375 برای ریاست‌جمهوری مادام‌العمر ایشان دانست.
 
با توجه به این تصریحات آشکار هاشمی رفسنجانی بر زیر سؤال بردن مکانیزم انتخابات در ایران، باید از او پرسید چرا کاندیدای انتخابات در همچنین مکانیزمی می‌شود؟ البته تناقضات رفتاری هاشمی رفسنجانی به همین سؤال ختم نمی‌شود؛ از نظر وی، از آنجایی که در سال 1384 در انتخابات شکست خورده است، وزارت کشور دولت اصلاحات متهم به تقلب و اهمال در مسئولیت است و از آنجایی که فرزند معنوی‌اش پیروز انتخابات 1392 شده است، وزارت کشور دولت احمدی‌نژاد دموکراتیک‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری در دنیا را برگزار کرده است؛[5] وزارت کشوری که در سال 1388 متهم به تقلب 11میلیونی در انتخابات شد.
 
در همین گیرودار اظهار نظر بود که مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، اولین نکته‌ی خود در بیاناتشان در حرم رضوی را به انتخابات و روند مردم‌سالاری دینی در جمهوری اسلامی اختصاص دادند و از آن به‌عنوان نعمت بزرگ یاد کردند و اظهار داشتند «این نعمت بزرگ را ناسپاسی نکنیم؛ همچنان که در سال 88 این نعمت الهی را عده‌ای ناسپاسی کردند. همچنین اینکه گاهی شنفته بشود که انتخابات کشور را به عدم سلامت نسبت می‌دهند (یعنی تکرار حرف دشمنان ملت ایران) این هم ناسپاسی است. مردم‌سالاری در کشور به یک جریان عادی تبدیل شده است.» حال در این شرایط باید از آقای هاشمی پرسید چرا مشروعیت روندی که خود مسئولیت‌‌هایش را در چارچوب آن به دست آورده است، زیر سؤال می‌برد؟ با این ناسپاسی او چه باید کرد؟
 
منابع:

[1] بیانات در حرم مطهر امام رضا، 1 فروردین 1393.
[2]http://www.hashemirafsanjani.ir/content/%D9%86%D8%A7%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DB%B8%DB%B4-0
[3]  مصاحبه‌ی هاشمی رفسنجانی با سالنامه‌ی روزنامه‌ی اعتماد، نوروز 1393، ص 21.
[4] مصاحبه‌ی هاشمی رفسنجانی با سالنامه‌ی روزنامه‌ی شرق، نوروز 1393، ص 15.
[5] هاشمی رفسنجانی، در اولین اظهار نظر خود درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم، در جلسه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام، اظهار داشت: «اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذره‌ای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران، ‌دموکرات‌ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبهه‌ای نمی‌توانند به آن وارد کنند.»


جعفر حسن خانی
۲۱آبان

پرسش‌هایی از نسبت حوزه و دانشگاه با مردم‌سالاری دینی و نحوه‌ی صدور آن؛ 


جنبش نرم افزاری

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


«هدف نهایی نمی‌تواند چیزی کمتر از ایجاد تمدن درخشان اسلامی باشد. امت اسلامی با همه‌ی ابعاض خود در قالب ملت‌ها و کشورها، باید به جایگاه تمدنی مطلوب قرآن دست یابد.»1 همان گونه که از این بیان رهبر فرزانه‌ی انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی برمی‌آید، هدف نهایی انقلاب اسلامی تحقق تمدن درخشان اسلامی است. از فحوای این سخن این حقیقت را به وضوح می‌توان دریافت که صرف خواست جمهوری اسلامی ایران برای تحقق تمدن نوین اسلامی شاید به جد لازم باشد، اما به هیچ وجه کافی نیست؛ چرا که لوازم تحقق تمدن درخشان اسلامی به‌کارگیری همه‌ی منابع انسانی، طبیعی، علمی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و... مجموعه‌ی متحدی از کشورهای جهان اسلام است. کشورهایی که به جای اصطکاک و اتلاف نیروی هم (شرایطی که هم‌اکنون در بخش‌هایی از جهان اسلام حاکم است)باید با هم‌افزایی توانایی‌ها و دانایی‌ها به عنوان شرط لازم، بستر شکل‌گیری این تمدن را فراهم نمایند.
 
با توجه به این مقدمه، سؤالی اساسی که شکل می‌گیرد این است که حال در این شرایط، کشورهای اسلامی به چه نحو باید وارد فرآیند تمدن‌زایی اسلامی شوند؟ الزامات این ورود چیست؟ در پاسخ به این سؤال است که وارد بحث لزوم صدور انقلاب اسلامی می‌شویم که هزار نکته‌ی باریک‌تر از مو اینجاست. در اینجاست که تأملات و جستارهای فکری جدی و متشتتی درباره‌ی نحوه‌ی صدور انقلاب اسلامی وجود دارد.
 
برخی صدور انقلاب اسلامی را به مثابه‌ی فراگیر کردن بعضی ارزش‌های انقلاب اسلامی در منطقه و جهان می‌دانند. در توضیح اینکه این گروه از افراد، فراگیر شدن ارزش‌هایی چون ظلم‌ستیزی، اسلام‌خواهی و مقاومت در برابر جبهه‌ی استکبار را در میان مردم کشورهای منطقه، مصداق صدور انقلاب اسلامی می‌دانند. برخی دیگر نیز صدور انقلاب اسلامی را صدور بعضی برجستگی‌های نقطه‌ای نظام جمهوری اسلامی می‌دانند. به این معنی که صدور برخی توانمندی‌های جمهوری اسلامی، نظیر توان نظامی، علمی، صنعتی و... را به معنای صدور انقلاب اسلامی می‌دانند. برخی هم صدور انقلاب اسلامی را به معنی تبدیل جمهوری اسلامی به مثابه‌ی یک الگوی موفق می‌دانند. اینان بر این باورند که «فقط» با تحکیم ساخت درونی قدرت می‌توان یک الگوی حکمرانی موفق را به مردم منطقه ارائه نمود و این همان صدور انقلاب است.
 
و بسیارند این برخی‌ها که با مورد توجه قرار دادن بعضی جنبه‌های دیگر انقلاب اسلامی، تعریفی متفاوت از صدور انقلاب ارائه می‌دهند. اما سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این کارها به مثابه‌ی صدور انقلاب، آیا کشورهای منطقه را وارد فرآیند تمدن‌زایی اسلامی به عنوان هدف نهایی صدور انقلاب می‌کند یا نه؟ قدر مسلم پاسخ منفی است؛ چرا که این تفسیرها شاید مرحله‌ای از مراحل ابتدایی صدور انقلاب را مورد توجه قرار می‌دهد، اما به هیچ وجه همه‌ی مراحل را جهت تحقق تمدن اسلامی مد نظر ندارد؛ چرا که این تعاریف، مردم کشورهای اسلامی منطقه را به عنوان یک نظام و نه مجموعه‌ی افراد در قالب زیرسیستم وارد کلان‌سیستم تمدن‌زایی اسلامی نمی‌کند.
 
به سخن دیگر، صرف ترغیب و خواست مردم مسلمان کشورهای اسلامی برای ورود به فرآیند تمدن‌زایی اسلامی کافی نیست. نمی‌شود با مردمی مشتاق اما دولت‌هایی غیرمردمی و غیراسلامی به فکر تمدن‌زایی اسلامی بود. این سخن مؤید این امر است که مهم‌ترین الزام تحقق تمدن اسلامی، تشکیل دولت‌های مردم‌سالار دینی است تا بتوانند به عنوان یک خرده‌سیستم، در کلان‌سیستم تمدن اسلامی توانمندی‌ها و دانایی‌های مردم کشورهایشان را در اختیار فرآیند تمدن‌زایی اسلامی قرار دهند.
 
در همین باره، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، اشاره‌ی ظریفی بدین موضوع داشته و می‌فرمایند: «آرایش ظاهری این تمدن [درخشان اسلامی] را در حکومت مردمی، در قوانین برگرفته از قرآن، در جهاد و پاسخ‌گویی به نیازهای نوبه‌نوی بشر، در پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، در ایجاد رفاه و ثروت عمومی، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژه‌خواری و ربا و تکاثر، در گسترش اخلاق انسانی، در دفاع از مظلومان عالم و در تلاش و کار و ابتکار می‌توان و باید مشاهده کرد.»2

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان مدعی بود که صدور انقلاب اسلامی باید در جهت تکثیر مردم‌سالاری دینی در کشورهای منطقه باشد. البته این بدان معنا نیست که جمهوری اسلامی عیناً به دنبال تکثر شکل تام شیعی مردم‌سالاری دینی است. در این باره، ولی امر مسلمین، آیت‌الله خامنه‌ای، خطاب به مردم مسلمان منطقه می‌فرمایند: «از امپریالیسم ایرانی یا شیعی می‌گویند؛ حال آنکه همه بدانند ما هرگز انقلاب اسلامی را انقلابی صرفاً شیعی یا ملی‌گرا و ایرانی ندانسته و نخوانده‌ایم و در این سی سال، هر چه هزینه داده و تهدید شده‌ایم به علت اسلام‌گرایی و امت‌گرایی و شعار وحدت و تقرب مذاهب و آزادی و عزت برادران مسلمان، از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپا، بوده است... ایران به دنبال ایرانی کردن اعراب یا شیعی کردن سایر مسلمین نیست؛ ایران به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) و احیای امت اسلامی است.»3
 
در ادامه‌ی آنچه پیش‌تر گفته شد، تأملات و جستارهای دیگری نیز درباره‌ی نحوه‌ی صدور انقلاب وجود دارد. برخی بر این باورند که صدور انقلاب اسلامی به مثابه‌ی صدور فرآیند نظام‌سازی اسلامی جهت تحقق نظام‌های مردم‌سالار دینی مبتنی بر مؤلفه های بومی کشورهای اسلامی است. بدان معنا که صدور انقلاب به معنای صدور روش نظام‌سازی اسلامی تحت عنوان مردم‌سالاری دینی است، نه صدور اجزا یا کل نظام جمهوری اسلامی. برخی هم بر این برآورند که صدور عقلانیت تمدن‌زای اسلامی، که توسط جمهوری اسلامی ساطع می‌شود و موجب شکل‌گیری انسان‌های تراز تمدن‌زایی می‌گردد، به مثابه‌ی صدور انقلاب اسلامی است. اینان بر این باورند که اولین گام مدرنیته، تولید انسان مدرن بوده و هست و این انسان مدرن است که جامعه را به سمت مدرنیته سوق می‌دهد. لذا اولین گام تمدن‌زایی اسلامی را نیز اینان تولید انسان تراز تمدن اسلامی می‌دانند؛ انسانی که جامعه‌ی خود را در جهت تحقق تمدن اسلامی به پیش می‌برد.
 
دیدگاه‌ها و جستارهای دیگری نیز درباره‌ی نحوه صدور انقلاب اسلامی وجود دارد که بیان آن در این وجیزه نمی‌گنجد. اما آنچه در میان این نظریات، تأملات و جستارهای فکری قابل توجه به نظر می‌رسد این است که این دیدگاه‌ها محصول فرآیند نظام‌مند مطالعاتی دانشگاه و حوزه نیستند، بلکه محصول دغدغه‌های فردی برخی نیروهای فکری انقلاب اسلامی است. این امر نشان از این واقعیت دارد که موضوع مردم‌سالاری دینی یا نحوه‌ی صدور انقلاب اسلامی به عنوان یک «مسئله»، به هیچ وجه در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه‌ی ما به صورت رسمی نه تنها مطرح نشده است، بلکه الزام توجه بدان هنوز درک هم نشده است.
 
این در شرایطی است که غرب برای همگانی و جهانی کردن و بهبود «دولت مدرن» خود، به عنوان نسخه‌ی نجات‌بخش بشریت، نه تنها منظومه‌ای از معارف را تحت عنوان مقولاتی چون مدرنیزاسیون، نوسازی، توسعه و جهانی شدن، در دانشگاه‌های خود تدوین نموده و تدریس می‌کند، بلکه همین معارف را به عنوان تجربه‌ی جهانی به دانشگاه‌های دنیا تسری داده تا روند تحقق دولت مدرن و لیبرال‌دموکراسی را در کشورهای دیگر، با نیروی انسانی خود آن کشورها، تسهیل نماید!
 
آری دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه ما از دیرباز دچار سندروم عقب‌ماندگی از مراحل انقلاب اسلامی هستند. امروزه هیچ دانشگاهی در جمهوری اسلامی رشته‌ای به عنوان مردم‌سالاری دینی یا رشته‌ای درباره‌ی نحوه‌ی بازتولید مردم‌سالاری دینی در دیگر کشور‌ها تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی، نه تنها ندارد، بلکه الزام آن را به عنوان یک نیاز نیز درک ننموده است. درست در همین شرایط، در جامعه‌ی ما نیز چون دیگر جوامع، مباحث توسعه، مدرنیزاسیون و نوسازی برای تحقق و بهبود دولت مدرن، به جد و جهد در دانشگاه‌ها تدریس و دنبال می‌گردد و به آن به عنوان یک نیاز نگریسته می‌شود! حوزه‌های علمیه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این نهاد ارزشمند نیز هنوز به الزام پرداختن به این قبیل موضوعات توجه جدی و نظام‌مند ندارد. این در شرایطی است که انتظارها از حوزه‌های علمیه بسیار بالاست.
 
همه‌ی آنچه گفته شد بدان معناست که جستارها و تأملات فکری درباره‌ی کم‌وکیف مردم‌سالاری دینی، نحوه‌ی بهبود و تعالی آن و نحوه‌ی صدور و بازتولید آن در دیگر کشورها، هنوز هیچ جایگاه نظام‌مندی برای تبدیل شدن به یک منظومه‌ی فکری و علمی در جمهوری اسلامی پیدا نکرده و در جست‌وجوی جایگاهی برای خود است؛ جایگاهی که به نظر باید از نو به وجود آید.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی، 9 اردیبهشت 1392.
2. همان.
3. ترجمه‌ی خطبه‌ی عربی نمازجمعه، 14 بهمن 1390.
 
انعکاس ای یادداشت:
جعفر حسن خانی