سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین بشیریه» ثبت شده است

۱۷دی

بررسی چرایی طرح کلیدواژه «ایدئولوژی‌‌سازی» در طرح تحول علوم سیاسی؛ 

ایدئولوژی سیاسی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

ایدئولوژی چیست؟
ایدئولوژی «مجموعه‌ی کما‌بیش همبسته‌ای از اندیشه‌هایی است که پایه‌ای برای کنش سیاسی سازمان‌یافته به وجود می‌آورد؛ چه این کنش برای حفظ روابط قدرت نظام موجود باشد، چه برای اصلاح یا بر‌انداختن آن».[1] مبتنی‌بر این تعریف از ایدئولوژی و در تکمله‌ی آن می‌توان برای همه ایدئولوژی‌ها سه ویژگی مهم بر شمرد:
 
الف) شرحی از نظم موجود ارائه می‌دهند.
ب) الگویی از آینده مطلوب و تصوری از جامعه خوب ایجاد می‌کنند.
ج) تعیین می‌کنند که دگرگونی سیاسی را چگونه می‌توان و باید به وجود آورد‌.
آنچه خواندید تقریباً همه‌ی آن چیزی است که به صورت خلاصه در تعریف ایدئولوژی می‌توان بیان نمود. البته برای فهم بهتر و تفصیل بیشتر می‌توان به کارکرد‌هایی که «مایکل راش» در فصل دهم کتاب «جامعه و سیاست» برای ایدئولوژی مورد دقت قرارداده است، اشاره نمود که البته با ویژگی‌های پیش گفته‌ برای ایدئولوژی هم‌پوشانی دارد. راش معتقد است که ایدئولوژی یک رشته کارکردهای مرتبط با یکدیگر را به شرح زیر انجام می‌دهد:
 
1-    فراهم کردن تصویری از جهان برای فرد (فرد چگونه به جهان می نگرد.)
2-    فراهم کردن تصویری «مرجح» از جهان به طور ضمنی یا آشکار (فرد ترجیح می‌دهد که جهان چگونه باشد)
3-    فراهم کردن یک وسیله‌ی هویت در جهان برای فرد (اجازه دادن به فرد برای اینکه جایگاه مناسب خود را در جامعه بیابد.)
4-    فراهم کردن وسیله‌ای برای واکنش نشان دادن نسبت به پدیده‌ها (امکان دادن به فرد برای اینکه به آنچه رخ می‌دهد و آنچه گفته می‌شود پاسخ دهد.)
5-    فراهم کردن یک راهنمای عمل برای فرد، به ویژه اینکه چگونه وضعیت را به همان حالت حفظ کند یا به حالتی مرجح تغییر دهد.[2]
با توجه به آنچه گفته شد به طور خلاصه می‌توان اشاره داشت که ایدئولوژی وسیله‌ای است که به کمک آن افراد می‌توانند با جهان و جایگاه خود در آن کنار بیایند یا از طرف دیگر وسیله‌ای برای تغییر آن است. اساساً ایدئولوژی مجموعه‌ای است از اندیشه‌های به هم پیوسته که عمل سیاسی را به طریقی هدایت می‌کند یا به آن الهام می‌بخشد.
 
کدام ایدئولوژی ایدئولوژی نیست!؟
اصطلاح «ایدئولوژی» را «دستوت دو تراسی»، فیلسوف فرانسوی وضع کرد. او این واژه را برای اشاره به علم اندیشه‌ها به کار برد. از نظر وی ایدئولوژی به معنای اندیشه‌شناسی بود.
کارل مارکس نفر بعدی بود که از این واژه استفاده کرد. او ایدئولوژی را به معنای اندیشه‌های طبقه حاکم تعریف نمود. اندیشه‌هایی که از نظام طبقاتی حمایت و آن را توجیه می‌کرد و ادامه‌ی استثمار طبقات زیردست را ممکن می‌ساخت. مارکس اندیشه‌های طبقه حاکم را ایدئولوژی بورژوایی می‌دانست و آن را «آگاهی کاذب» می‌نامید. از نظر او بین راست و دروغ و بین اندیشه‌های او و اندیشه‌های طبقه‌ی حاکم تمایز آشکاری وجود داشت. از نظر وی اولی علم و دیگری ایدئولوژی بود.
 
در این میان سوالاتی مطرح می‌شود که آیا دوگانه‌ی علم و ایدئولوژی مارکس درست بود؟ آیا اندیشه‌هایی که مارکس به عنوان علم، صورتبندی می‌کرد خود یک ایدئولوژی نبود؟ پاسخ روشن است؛ به قدری روشن که مارکسیست‌های بعدی هم نتوانستند به آن پاسخ ندهند. مارکسیسم هم همچون بورژوایی یک ایدئولوژی بود. مارکسیست‌های بعدی در تأیید این موضوع در کنار «ایدئولوژی بورژوایی» به «ایدئولوژی سوسیالیستی» و «ایدئولوژی پرولتاریا» هم اشاره کردند. اصطلاحاتی که کارل مارکس احتمالاً آن‌ها را بی‌معنی می‌دانست.
 
لازم به ذکر است این کارل مانهایم بود که بر ایدئولوژی بودن مارکسیسم تاکید نمود. کارل مانهایم در کتاب «ایدئولوژی و اتوپیا» نظریه‌هایش را درباره‌ی جامعه‌شناسی معرفت -‌یعنی اندیشه‌هایی درباره‌ی اندیشه‌ها و نظام‌های فکری‌– مطرح نمود. او ایدئولوژی را «سبک‌های اندیشه» درباره‌ی پدیده‌های اجتماعی تعریف کرد .
 
با آغاز جنگ سرد این‌بار لیبرال‌ها بودند که از واژه ایدئولوژی استفاده کردند. نظریه پردازانی نظیر کارل پوپر، جی.ال.تالمن و هانا آرنت برای نظریات رقیب یعنی فاشیسم و کمونیسم از واژه ایدئولوژی استفاده کردند و نظام‌های فاشیستی و کمونیستی را نظام‌های ایدئولوژیک نامیدند و در‌عین‌حال امتناع از این داشتند که لیبرالسم یک ایدئولوژی است. اما پر واضح بود سوالی که برای مارکسیسم مطرح شد برای لیبرالیسم هم مطرح است. آیا لیبرالیسم با تعریف‌ها، ارزش‌ها و آموزه‌های خاصی همراه نبود؟ آیا لیبرالسم را می‌توان علم دانست؟ در اینجا نیز پاسخ روشن است؛ به‌قدری روشن که اندرو هیوود در پاسخ به آن اینگونه می‌گوید: «هر شرحی درباره ایدئولوژی‌های سیاسی را باید از لیبرالیسم آغاز کرد؛ بدان سبب که لیبرالیسم در واقع، ایدئولوژی غرب صنعتی است.»[3]
 
با کمی تدقیق در تاریخ اندیشه‌ی غرب می‌توان این را به وضوح دید که ایدئولوژی‌های مطرح بر‌آن بوده‌اند که صورتبندی سازمان مفاهیم خود را تولید علم بدانند و صورتبندی سازمان مفاهیم رقیب را ایدئولوژی‌سازی بنامند و این موضوع داستان پرتکرار تاریخ اندیشه است. آنچه امروز تحت عنوان علم و علوم انسانی در حوزه‌های مختلف چون جامعه‌شناسی، علوم‌سیاسی، روان‌شانسی و ... طرح می‌شود، همه ایدئولوژیک هستند و البته طبعاً گریزی از آن نیست.
ایدئولوژی سیاسی
چرا ما ایدئولوژی‌سازی می‌کنیم و آن‌ها تولید علم!؟
داستان پر تکرار تاریخ اندیشه در زمانه‌ی ما نیز در حال تکرار است. امروز شاهد آنیم که لیبرال‌های وطنی متأثر از تفوق لیبرال دموکراسی بر جهان مومنانه بر این امر تأکید دارند که کار ایشان در نقل و بسط لیبرالیسم و بازنمایی آن در جامعه‌ی ایرانی تولید علم بوده و کار دیگرانی که مشغول تبیین زوایای پیدا و پنهان اسلام برای مدیریت جامعه‌اند، ایدئولوژی‌سازی می‌باشد. این جریان که عقلانیت نقلی را وجه‌ همت خود نموده‌اند، سعی دارند با این‌همانیِ تاریخِ اندیشه‌ی این مرز و بوم با غرب و اسلام با مسیحیت پولسی، دوگانه‌ی علم و دین را نظیر آنچه که در غرب شکل گرفت، در ایران نیز بازنمایی کنند. حال فارغ از اینکه آیا این کار علمی است یا نه، در پاسخ به این پرسش که چرا در ساحت علم و اندیشه‌ورزی برخی متهم به ایدئولوژی‌سازی می‌شوند، می‌توان به سخن اندرو هیوود رجوع نمود. هیوود با صراحت تمام در این‌باره می‌گوید:
 
«مفهوم ایدئولوژی در گذر دورانِ گاه پر پیچ و خم خود، عموما به صورت سلاحی سیاسی برای محکوم کردن یا انتقاد از اعتقادات یا آموزه‌های رقیب به کار رفته است.»[4]
 
شاید اصلی‌‌ترین دلیل اینکه در فضای رسانه‌ای کشور، وارثان ایدئولوژی لیبرالیسم را به اینجا رسانده که کوشش‌های علمی صاحبان ایدئولوژی دیگر را متهم به ایدئولوژی‌سازی‌ کنند، در همین جمله صریح هیوود مشخص باشد.
مصاحبه دکتر مجتبی مقصودی
هدف آنها چیست؟
طرح تحول و ارتقاء رشته‌ی علوم سیاسی چندی است از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی کلید خورده است. البته این طرح در مسیر خود ضعف‌هایی دارد اما آنچه مسلم می‌باشد این است که این طرح در مسیر شدن قرار دارد . اهداف آن نیز از سوی دکتر منوچهر محمدی، ریاست کارگروه تحول و ارتقاء رشته علوم سیاسی، چنین عنوان شده است: 1. اسلامی‌سازی 2. بومی‌سازی 3. کاربردی سازی4. مفهوم‌پردازی.[5]
 
اما در این میان دکتر مجتبی مقصودی رئیس انجمن علوم سیاسی با نگارش نامه خطاب به ریاست محترم جمهور و جمع‌آوری امضا از اساتید رشته علوم سیاسی، در جهت مقابله با این طرح اقدام نموده است. با مد نظر قرار دادن اینکه بسیاری از اساتیدی که امضای ایشان ذیل نامه قرار دارد، افراد دغدغه‌مند نسبت به رشته‌ی علوم سیاسی و آینده‌ی کشور بوده و هدف ایشان چیزی جز بهبود طرح و رفع نواقص آن نیست، این پرسش به میان می آید که آیا هدف دکتر مقصودی نیز چنین است؟
 
وی در مصاحبه‌ای آنچه که از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی صورت پذیرفته را دولتی‌سازی، حکومتی‌سازی و ایدئولوژیک‌‌‌سازی رشته علوم سیاسی دانسته که منجر به آسیبی بزرگ برای کشور، جامعه‌ی دانشگاهی و رشته‌ی علوم سیاسی خواهد شد.[6] وی که از ایدئولوژی‌سازی جریان رقیب سخن به میان می‌‌آورد، در مصاحبه‌ای با ماهنامه‌ی مهرنامه، هدف خود از مقابله با این طرح را عنوان کرده و الگوی جایگزین خود را ارائه می‌دهد. ایشان در این مصاحبه الگوی مطلوب برای آنچه که تحت عنوان بومی‌سازی، درونی‌سازی و کاربردی‌سازی یاد می‌کند را حسین بشیریه معرفی می‌نماید. دکتر مقصودی در این‌باره می‌گوید: «بشیریه تجسم تمام‌نمای جامعه‌شناسی سیاسی مدرن در ایران است. مانایی، پایایی و تأثیر سنت فکری و مطالعاتی بشیریه در حوزه‌ی جامعه‌شناسی سیاسی در ایران و در سطح کشور ، همچون اندیشه‌های مارکس در سطح جهان است... قطعاً بومی‌سازی، غنی‌سازی، کاربردی‌سازی و درونی‌سازی از طریق فهم و کاربست انتقادی حاصل خواهد شد و سهم بشیریه در این عرصه ارج نهادنی است.»[7]
 
صرف نظر از اینکه از این سخن بر می‌آید بومی‌سازی از منظر گوینده‌ی آن ارائه الگوی گذار خطی برای تکرار تمدن غرب در ایران است و فارغ از سوالی که در پی این پرسش پدیدار می‌شود که آیا این امر یعنی تکرار تمدن غرب در ایران شدنی است یا نه و اینکه آیا می‌توان این سخن را علمی دانست یا نه؛ آنچه بیش از پیش رخ می‌نماید علامت سوال بزرگی است که در پی این جمله می‌آید: آیا سخن مقصودی و پروژ‌ه‌ی بشیریه در جهت گذار خطی به دموکراسی ایدئولوژیک نیست؟
واقع امر این است که تمام ویژگی‌های یک گفتار ایدئولوژیک در متن مصاحبه‌ی این استاد دانشگاه، نمودِ آشکاری دارد. شرحی از نظم موجود، الگویی از آینده مطلوب و تعیین چگونگی دگرگونی که ویژگی‌های اصلی ایدئولوژی هستند را می‌توان در جای‌جای متن مصاحبه مشاهده نمود. در همین مصاحبه خواست دکتر مقصودی از جامعه‌شناسی سیاسی که وی آن‌را مدرن می‌خواند، به قدری ایدئولوژیک است که در تبیین نحوه‌ی دگرگونی اجتماعی جهت تحقق دموکراسی این‌گونه سخن به میان می‌آورد: «جامعه‌شناسی مدرن با تکیه بر نهاد‌سازی نوین، راه میان‌بر را ترویج و توصیه می‌نماید. روایتی که در افغانستان و عراق در حال تجربه شدن است و ارزیابی توفیق و یا عدم‌توفیق آن نیازمند زمان بیشتری است»[8]– شود.. راه میان‌بری که ایشان آن را مسئله‌ی جامعه‌شناسی سیاسی مدرن می‌داند، یعنی ایجاد دموکراسی با حمله‌ی نظامی و کشتار مردم جوامع دیگری نظیر آنچه که در افغانستان و عراق تجربه شده، نه تنها به شدت ایدئولوژیک است بلکه این ایدئولوژی در خدمت توجیه رفتار نظام سرمایه‌داری جهانی است. حال با طرح این‌گونه بیانات آیا نباید نگران بود که تسری این رویکرد به مثابه علم در رشته‌ی علوم سیاسی کار را به جایی رساند که کارویژه‌ی اصلی علوم سیاسی توجیه و مشروعیت‌یابی برای رفتار لیبرال دموکراسی غربی -که در فضای بین‌المللی، واحد‌های سیاسی به شدت مهاجمی را شکل داده است و این تجربه زیسته چندصد ساله اخیر جهان می‌باشد-شود.
 
با توجه به اینکه متون نگارش‌یافته‌ی جریان‌های متعبدِ مدرنیته که عقلانیتی نقلی از آن را به کار می‌بندند اساساً متونی ایدئولوژیک است تاجایی که رشته‌ی علوم سیاسی حاضر را می‌توان رشته‌ی ایدئولوژی‌های سیاسی نامید، با مد نظر قرار دادن اینکه متعبدان این عقلانیت حتی در گفتار خود نیز به‌شدت ایدئولوژیک هستند و با توجه به اینکه با کمی دقت نیز می‌توان رفتار ایشان نظیر جمع‌آوری امضا را هم یک رفتار ایدئولوژیک دانست، آیا بهتر نیست ایشان عنوان دیگری به جای « ایدئولوژی‌سازی» برای ایجاد مانع و تحقق امتناع تفکر بومی و اسلامی بیابند؟ آیا بهتر نیست به جای برچسب‌زنی جهت طرد‌سازی، دلایل ارجحیت ایدئولوژی‌ای که خود را در آن چهارچوب تعریف می کنند را در چهارچوبی عقلانی و منطقی به محاجه‌ی علمی با ایدئولوژی رقیب بگذارند؟
 
 
تجربه تاریخی
در میانه دهه 20 وقتی تقی ارانی با نشریه دنیا و گروه 53 نفر، مسلک اشتراکی را ترویج می‌کرد کسی فکر نمی‌کرد که در دهه های 40 و 50 شمسی میل بهبود‌خواهی دانشگاهیان حول اندیشه‌های چپ و مارکسیستی صورتبندی گردد و اندیشه و ایدئولوژی مارکسیسم به مثابه علم، اندیشه‌ی حاکم بر فضای عمومی دانشگاهیان و کسانی که به دنبال بهبود و اصلاح شرایط بودند، شود. البته این شرایط متاثر از شرایط جهانی تفوق مارکسیسم در شیوه‌های مبارزاتی بود. در آن مقطع مارکسیست‌هایی که به دنبال اصلاح و بهبود شرایط بودند از «علم مبارزه‌ی طبقاتی» سخن می‌گفتند و نیروهای معتقد به اسلام را به دلیل آنکه علم مبارزه طبقاتی یا همان ایدئولوژی مارکسیستی را نداشتند، مورد سرزنش و شماتت قرار می‌دادند. با وجود تفوق ایدئولوژی مارکسیسم به عنوان جریان غالب در آن برهه و دقیقه‌ی تاریخی، آنچه اتفاق افتاد این بود که درست در نقطه‌ی ‌مقابل این ایدئولوژیِ خود علم خوانده افق تاریخ گشوده شد و انقلاب اسلامی به وقوع پیوست.
 
«درست در زمانی که رادیکال‌ها به فکر برنامه‌ریزی‌های دراز مدت بودند، مبارزه از جای دیگر شروع شده بود. عده‌ای در‌صدد برنامه‌ریزی دراز مدت برای آموزش سیاسی در میان طبقه کارگر، عده‌ای دیگر در اندیشه‌ی احیای حزب طبقه‌ی کارگر، عده‌ای در اندیشه شروع انقلاب از روستا همچون انقلاب چین، برخی دیگر مصر بر مشی آمریکای لاتین و تجربه انقلاب کوبا، شماری معتقد به شروع دیگری از جنگل‌های شمال و جمعی نیز معتقد به حرکت از کوهای جنوب بودند... انقلاب از جای دیگری که نه جنگل‌های شمال بود و نه ارتفاعات جنوب، نه روستا، نه شهر، نه جنگ چریکی شهری بود و نه احیای طبقه کارگر، راه افتاده بود. انقلاب از مساجد آغاز شده بود و نه شکل آن، نه مشی آن، نه شیوه آن، نه رهبری آن، نه تاکتیک‌ها و استراتژی آن و نه هیچ چیز دیگر آن ارتباط و تشابهی با تفکرات، قالب‌ها و مدل‌های ذهنی نیروهای رادیکال نداشت. رهبری آن را نیز نه «پیش‌آهنگ انقلاب»، نه حزب طبقه کارگر، نه پروتالیا، نه نیروهای پیشتاز خلق و نه «سازمان‌های انقلابی» در دست نداشتند. رهبری آن را کسانی در دست داشتند که موفق شده بودند از «الله اکبر» بر بالای پشت‌بام‌ها یک شعار سیاسی بسازند. واقعیت این شد که تا «پیش‌آهنگ» خواست به خود آید رادیو اعلام کرد: «این صدای انقلاب ملت ایران است»، رژیم شاه و نظام 2500 ساله شاهنشاهی سقوط کرد.»[9]
 
اگر کسی در آن برهه می‌زیست تصور می‌کرد برای بهبود شرایط راهی جز «علم مبارزه مارکسیستی» نیست؛ اما امروز با گذر از آن دقایق تاریخی شاهد آن هستیم سازمان مفاهیمی که روزگاری بسیاری برای تحقق ایدئولوژی‌اش قانع و بسیج شده بودند، اثر خود را از دست داده و باید در تاریخ و موزه‌ها به دنبال آن گشت. شرایط حاضر نیز همچون آن مقاطع است. امروز ما در دل یک دقیقه تاریخی با ایدئولوژی‌هایی مواجهیم که خود را علم می‌نامند و برای بهبود شرایط نسخه‌هایی تجویز می‌کنند. حال در این شرایط بهتر آن است که از منظری فارغ از این دقایق تاریخی، مسحور این ایدئولوژی‌ها که خود را علم می‌خوانند، نشویم و افق تاریخ را در سپهر خواست خود جستجو کنیم.
 
پی نوشت ها :
[1]. اندرو هیوود، سیاست، نشر نی، تهران 1392 ، ص 65
[2]. مایکل راش، جامعه و سیاست، انشارات سمت،
[3]. اندرو هیوود، سیاست، نشر نی، تهران 1392 ، ص 67
[4]. همان، صفحه 65
[5]. مصاحبه با اندیشکده برهان http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8039
[6]. مهرنامه. مهر 93 . شماره 38 . صفحه 12
[7]. همان صفحه 50 و 51
[8]. همان 50 و 51
[9]. صادق زیبا کلام، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، انتشارات روزنه، تهران 1384 ، ص  277

انعکاس این یادداشت در:
جعفر حسن خانی
۱۱مهر

خوانش راهبرد های بازگشت و سناریو های انتخاباتی اصلاح طلبان

یاداشت پیش رو مقاله ایی است که برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

زمان به سرعت سپری می‌شود و کمتر از یک سال به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم باقی است. اصلاح‌طلبان پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری دهم و تحریم انتخابات مجلس نهم، امروز به این نتیجه رسیده‌اند که راهی جز بازگشت به نظام و قانون اساسی برایشان نمانده است.

اینکه آنان راهی جز بازگشت به نظام ندارند، مسئله‌ای ‌است که حتی افراطی‌ترین طیف‌های این جریان با عناوین مختلف بدان اذعان دارند. البته طیف خارج‌نشین را باید از این امر مستثنی دانست، چرا که در فضای سیاسی و اجتماعی کشور زیست نمی‌کنند و فهم واقع‌بینانه‌ای نسبت به افکار عمومی داخل ندارند.

اصل آمدن یا نیامدن در مباحث این روزهای اصلاح‌طلبان داخل‌نشین محلی از اعراب ندارند، این جریان خوب می‌دانند تحریم انتخابات و دوری از نظام به معنای حرکت در پرتگاه تاریخی‌ای است که ملی – مذهبی‌ها و نهضت آزادی در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 64ه.ش. در آن فرو غلطیدند.[1]

اما بازگشت، مستلزم نکاتی از جمله اعتراف به اقدام‌های ساختارشکنانه و عذرخواهی از نظام می باشد. این در حالی است که اصلاح‌طلبان با راهبرد «ورود به انتخابات ریاست جمهوری با کمترین هزینه‌ی ممکن» به‌دنبال راهی هستند که  از مردم و نظام عذرخواهی نکرد و از آن عبور نمایند.

راهبردهای اصلاح‌طلبان برای عدم عذرخواهی و نپرداخت هزینه بازگشت

در ادامه، ضمن تبیین و خوانش استراتژهای اصلاح‌طلبان به منظور عدم عذرخواهی، سناریو‌های انتخاباتی این جریان نیز مورد کنکاش قرار می‌گیرد:

1. اولین استراتژی با رأی خاتمی (در منطقه‌ای دور افتاده و به دور از رسانه‌ها) کلید خورد و سعی شد به گونه‌ای القا شود که خاتمی گام بزرگی را برای بازگشت برداشته و حالا نوبت نظام است که حُسن برخورد از خود نشان دهد.

در همین راستا «عباس عبدی» با نگارش چند یادداشت در تعمیق این تلقی تلاش نمود. وی در مصاحبه با «مشرق» اظهار داشت: «در انتخابات 12 اسفند 90، شرکت در انتخابات اهمیت چند برابری داشت زیرا این انتخابات نقطه‌ی عطفی بود که یا باید به روند گذشته مهر تأیید زده می‌شد یا اینکه باید مسیر دیگری انتخاب می‌شد. بنابراین رأی دادن خاتمی فقط در این چارچوب قابل فهم و تحلیل است.»[2]

همچنین «خباز» از نمایندگان مجلس هشتم در مصاحبه با «مهر» گفت: «حضور خاتمی در انتخابات باب جدیدی را در جریان اصلاحات برای بازگشت به صحنه‌ی سیاست بازکرد؛ بنابراین اگر نظام کمک کند یک بازی و رقابت جدّی در جامعه برای انتخابات ریاست جمهوری شکل خواهد گرفت.»[3]

البته تمامی افرادی که در این راستا اظهاراتی داشتند، هیچ‌گاه پاسخ ندادند که چرا در طول مدتی که فعالیت‌های ساختارشکنانه صورت می‌گرفت، این گام بزرگ برداشته نشد و بازگشتی اتفاق نیفتاد و حالا که تیری در تیردان اصلاحات باقی نمانده، آقای خاتمی ساز بازگشت را کوک می‌کند و صد البته شرکت در انتخابات بیش از آنکه حق باشد، تکلیف است و از آن نمی‌توان به عنوان گام سازنده یاد کرد.

2. یکی دیگر از راهبردهای اصلاح‌طلبان برای گریز از عذرخواهی و پیاده‌سازی بازگشت قهرمانانه و طلب‌کارانه، القای شکاف بین نظام و مردم است. ملتهب نشان دادن فضای جامعه و بزرگ‌نمایی خطر مخالفان و براندازی نظام، اقدامی در همین جهت می‌باشد.

در تبیین بهتر این راهبرد به جملاتی از مصاحبه‌ی «محمدعلی نجفی» با مهرنامه اشاره می‌شود، این جملات به قدری واضح است که نیازی به تبیین این راهبرد ندارد: «آنچه ما قبل از دوم خرداد و نیز مقطع انتخابات پنجم زیر پوست جامعه احساس می‌کردیم؛ الان با شدت بیشتری وجود دارد. منتها تفاوت اینجاست که الان بخشی از مطالبات اجتماعی دارد به سمت خروج از نظام جهت‌گیری می‌کند... خودمان را باید برای تحولات و مطالبات پیش‌بینی نشده آماده کنیم. چراکه اگر فضا باز شود، من مطمئن نیستم که خواست غالب حرکت اصلاحی به معنایی که تا کنون می‌شناختیم باشد. البته، این جای نگرانی دارد و آن را به عنوان هشدار به کسانی که قدرت دارند، عرض می‌کنم که خیلی به دو سال اخیر خود نگاه نکند. هنوز مسائل خیلی پیچیده‌تری وجود دارد که ما فکر می‌کنیم الان می‌توان آن را تعدیل کرد.»[4]

در همین راستا به جمله‌ی «اعلمی» نماینده‌ی مجلس ششم باید اشاره کرد که در مصاحبه با «فارس» گفته بود: «در واقع حضور شخصیت‌هایی مانند عبدالله نوری در آرامگاه کنونی سیاست در داخل کشور تا حدودی می‌تواند سبب کند شدن شمشیرهای تیز اشخاصی شود که انقلاب را تنها چاره‌ی نجات کشور می‌دانند و به کمتر از براندازی و تغییر بنیادی ساختارها نمی‌دهند.»[5]

3. یکی دیگر از راهبردهای این جریان برای عبور از عذرخواهی، تمسک به کاندیدای هم مسلکی است که ضمن اصلاح‌طلبی، رفتار ساختارشکنانه‌ای هم در طول این سه سال از خود بروز نداده باشد تا افکار عمومی حساسیت کمتری نسبت به کاندیدای یاد شده از خود نشان دهند و با پذیرش فرد یاد شده ساختارشکنان دیروز در ذیل آن کاندیدا حیات سیاسی را برای خود تعریف کنند و از مانع بزرگ عذرخواهی و اعلام موضع نسبت به گذشته عبور کنند.

البته پر واضح و مبرهن است که تمامی کاندیداهای انتخابات سال آینده برای آنکه مورد پذیرش نظام و افکار عمومی قرار بگیرند، مواضع خود را نسبت به افراد و عملکردها به صورت مصداقی و عینی باید اعلام نمایند و مطمئناً صرف کلی‌گویی کافی نخواهد بود.

4. راهبرد چهارم، تبیین این جمله‌ی «حسین بشیریه» است: «از نظر توانایی و امکان بسیج سیاسی معمولاً جذابیت گروه‌های خارج از دستگاه قدرت برای توده‌ها بیشتر از خود حکومت است، به ویژه اینکه گروه‌های معارض می‌توانند همه گونه وعده و وعید به توده‌های بسیج شده بدهند، بدون آنکه کسی از آن‌ها انتظار داشته باشد که در همان زمان به وعده‌های خود وفا کنند.»[6]

در توضیح اینکه با وجود تورم موجود، نارضایتی‌های اقتصادیی در بین مردم دیده می‌شود. اصلاح‌طلبان با نقد وضع موجود که در بسیاری مواقع جنبه‌ی سیاه‌نمایی به خود می‌گیرد، سعی می‌‌کنند با وعده و وعید بدون آنکه کسی از آ‌ن‌ها انتظار داشته باشد در همان زمان به وعده‌ های خود وفا کنند، یک چهره‌ی ناجی از خود جلوه دهند تا ضمن گریز از پوزش‌طلبی از گذشته‌ی خود، به دنبال آن باشند تا شاید مردم را جذب خود نمایند.

برای شکست این راهبرد ضمن آنکه مسئولین باید با مدیریت صحیح و نظارت کافی جلوی این تورم را گرفته و از آن بکاهند، لازم است برای مردم، دوران حاکمیت این جریان در ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بازخوانی شود. البته نباید از دیده‌ها پنهان داشت که این راهبرد اصلاح‌طلبان از یک سو موجب بالا رفتن انتظارات اجتماعی می‌شود و از سوی دیگر، موجب کوچک نشان دادن دستاوردها و در نتیجه در جامعه موجب بروز و افزایش شکاف انتظاری می‌گردد که این امر بسیار خطرناک است.

پیش از پایان این بخش لازم به ذکر است عذرخواهی برای بازگشت کافی نیست. چرا که یکی از الزامات اساسی برای حضور دوباره در فضای سیاسی، ارائه‌ی تعریف دقیق از «اصلاح‌طلبی» و «اصلاحات» است. برخلاف جریان اصول‌گرا، اصلاح‌طلبان برای آنکه فراگیر شده و افراد بیشتری را شامل شوند و هر کسی از ظن خود یار او شود، هیچ تعریف مشخصی از خود ارائه ننمودند. با توجه به وقایعی که پس از انتخابات ریاست جمهوری به وقوع پیوست. یکی از انتظارات جدّی برای حضور دوباره‌ی اصلاح‌طلبان در انتخابات، ارائه‌ی تعریف مشخص از اصلاحات است. تعریفی که مرزبندی‌های مشخصی داشته باشد. البته پر واضح است که در پس این سال‌ها جریان اصلاحات مواجه است با افرادی که با اهداف و سلایق نا‌متجانس که تفاوت آن‌ها از سمک تا ثریا است.

در نتیجه درخواست ارائه‌ی تعریف از این جریان به معنای سر باز کردن دوباره‌ی اختلاف‌ها است. اصلاحات بیش از آنکه بر اثبات‌ها شکل گرفته باشد مجموعه‌ای از نفی‌ها می‌باشد و افکار عمومی مردم می‌دانند و در گذشته خوب تجربه کرده‌اند که مجموعه‌ی بدون تعریف اگر به قدرت برسد اختلاف‌ها در نبود اشتراک‌های فراگیر آن‌چنان عمق پیدا می‌کند که دولت هر 9 روز دچار یک بحران خواهد بود.

سناریوهای انتخاباتی اصلاح‌طلبان

پیش از هر چیز باید مد نظر قرار داد که اگر امروز شاهد تغییر در برخی رفتار در بخشی از جریان موسوم به اصلاح‌طلبی هستیم، به معنای تغییر مشی سابق این جریان که منجر به فتنه شد، نیست. دلیل این تغییر رفتار اندک، بدان جهت است که این جریان تمامی راه‌های ممکن را طی نموده و بعد از آنکه به بن‌بست رسیده، آهنگ بازگشت به نظام اسلامی را می‌زند.

ضمن تأکید بر مطالبی که پیش‌تر بدان اشاره شد، به عنوان شاهد مثال به ورود زودهنگام و رسانه‌ای اصلاح‌طلبان به موضوع انتخابات ریاست جمهوری می‌پردازیم.اتفاقی که در انتخابات سال 88 نیز شاهد آن بودیم.

 از منظر منافع ملی این جریان بدون توجه به اثرات سوء انتخاباتی‌کردن زودهنگام فضای کشور در حوزه‌های اقتصادی، مدیریتی و اجتماعی و بدون توجه به تأکیدهای چندین و چند باره‌ی مقام معظم رهبری در انتخابات گذشته مبنی بر انتخاباتی نکردن زود هنگام فضای کشور، همچون گذشته همچنان بر طینت خود می‌تنند.

حال به برخی از سناریوهای احتمالی اصلاح‌طلبان پرداخته می‌شود:

1. یکی از سناریوهای پیش روی اصلاح‌طلبان، حمایت از اجماع افراد موسوم به معتدلین دو جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب است که در قالب طرح‌های وحدت ملی، تفاهم ملی و اجماع ملی مطرح می‌شود. طرحی که به نحوی مدل جبهه‌ی «صدای ملت» را در قالب وسیع ‌تر تداعی می‌کند.

در این سناریو اصلاح‌طلبان با حمایت از کاندیدایی اصول‌گرا انتظار دارند کاندیدای مورد نظر در صورت پیروزی بخشی از بدنه‌ی مدیریتی کشور را بدان‌ها بسپارد و این به معنای بازگشت به بدنه‌ی نظام و تلاش دوباره جهت سازمان‌دهی تشکیلاتی برای انتخابات‌های بعدی جهت بازگشت به رأس امور اجرایی است. اشکال این سناریور بسیار زمان بر بودن آن است. یعنی اصلاح‌طلبان باید 8 سال دیگر صبر کنند تا شاید و نه حتماً توسط مردم به مدیریت کلان کشور بازگردند، این یعنی 16 سال فراموشی و دوری از قدرت.

این سخن «زیباکلام» که: «در بلند مدت اتفاقاً رئیس‌جمهوری مثل قالیباف خیلی بیشتر می‌تواند در جهت توسعه‌ی سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات، انتخابات آزاد، حاکمیت قانون و سایر خواسته‌های جامعه گام بردارد تا خود اصلاح‌طلبان در قدرت»[7] را می‌توان در همین چارچوب تحلیل کرد. البته یک نگاه حداکثری هم به سناریو وجود دارد، یعنی همین مکانیزم با کاندیداتوری یک اصلاح‌طلب.

2. سناریوی دوم توسط بخش تندروی اصلاح‌طلبان دنبال می‌شود و آن حضور یک عنصر تندرو و اجماع فراگیر اصلاح‌طلبان بر کاندیداتوری اوست. بهترین گزینه برای این نقش عبد‌الله نوری است. فردی که در دادگاه روزنامه خرداد به دفاع جانانه از نهضت آزادی، تشکیک در نامه‌ی امام خمینی(رحمت‌الله‌علیه) در خصوص عدم مشروعیت این نهضت، حمایت قاطع از منتظری و تشکیک در نامه‌ی 6 فروردین 1368 امام(رحمت‌الله‌علیه) پرداخت و ضمن دست کشیدن از آرمان فلسطین از رژیم اشغالگر قدس نیز حمایت کرده است.[8]

در همین راستا وی به تازگی با فراخوان نیروهای اصلاح‌طلب در قاموس رهبر جریان اصلاحات، سناریوی کاندیداتوری خود را کلید زده است. اما اجماع فراگیر آن هم روی گزینه‌ی تندرو ممکن نیست. این را می‌توان از عدم حضور اعضای حزب کارگزاران سازندگی در فراخوان عبدالله نوری برای جبهه‌ی فراگیر اصلاحات حدس زد.

خاتمی نیز مخالف حضور عبدالله نوری در قاموس رهبری جریان اصلاحات است چرا که این جایگاه را از آن خود می‌داند. البته با مد نظر قرار دادن سوابق سوء عبدالله نوری و اظهارنظرهای اخیرش در جمع گروهی از فعالان سیاسی در استان فارس و حمایت از جریان فتنه به طور حتم حائز حداقل‌های لازم برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری نخواهد بود.

با توجه به جمله‌ی اعلمی نماینده‌ی مجلس ششم مبنی بر اینکه: «هرگاه اصلاح‌طلبان امثال عبدالله نوری را نامزد پست ریاست جمهوری کنند در این صورت مصمم به عدم حضور در انتخابات هستند.»[9] می‌توان دریافت که در صورت تحقق این سناریو از سوی اکثریت اصلاح‌طلبان، پایانی چون نهضت آزادی در انتظار آن‌ها خواهد بود و نبود عقبه‌ی اجتماعی شخص عبدالله نوری بر سرعت این روند خواهد افزود.

3. سناریوی سوم که در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار دارد، حمایت از یک اصلاح‌طلب میانه‌رو است که پرونده‌ی سفیدی در جریان فتنه داشته باشد و از سوی نظام و مردم مورد پذیرش قرار بگیرد تا بتواند جریان اصلاحات را تجدید نماید. در قالب این سناریو «مجمع روحانیون» از «کمال خرازی» وزیر امور خارجه‌ی دولت خاتمی حمایت می‌کند و همچنین «محمد‌رضا عارف» معاون اول خاتمی در دوران ریاست جمهوری نیز مستقلاً به دنبال کاندیداتوری است، این در حالی است که کارگزارانی‌ها «محمدعلی نجفی» و یا «اسحاق جهانگیری» را مد نظر دارند.

در قالب همین سناریو نیز می‌توان «حسن روحانی» دبیر شورای عالی امنیت ملی دولت خاتمی را هم گزینه‌ی جدّی دانست. از نقاط ضعف این سناریو عدم توانمندی قریب به اتفاق این افراد در ایجاد اجماع در بین اصلاح‌طلبان بر روی کاندیداتوری خود می‌باشند. همچنین نداشتن عقبه‌ی اجتماعی جدّی نیز از دیگر نقاط ضعف این کاندیداها می‌باشد.

4. این باور وجود دارد که سناریوی اصلی اصلاح‌طلبان کاندیداتوری فردی با قابلیت جذب اجتماعی به نسبت بالاتری از دیگر اصلاح‌طلبان است که در گذشته اجماع نسبی بر روی آن صورت گرفته و در زمان مقتضی با فرمول خاصی وارد صحنه خواهد شد. دلیل نپرداختن به وی در شرایط کنونی، دور نگه داشتن تیغ تند نقد رسانه از این فرد است.

این چهار سناریو را می‌توان اصلی‌ترین سناریوهایی دانست که در دستور کار اصلاح‌طلبان قرار دارد، افزون بر آن باید توجه داشت در تمامی این سناریو‌ها دو راهبرد مشترک وجود دارد:

1. بزرگ‌نمایی رسانه‌ای و دامن‌زدن به اختلاف‌ها و تعمیق شکاف در اصول‌گرایی به دو دلیل:

دلیل اول؛ یارگیری از جریان اصول‌گرایی برای دست یافتن به چهره‌ای موجه.

دلیل دوم؛ افزودن بر تعدد کاندیداهای اصول‌گرا برای تقسیم سبد رأی اصول‌گرایان.

2. تلاش در جهت کوچک جلوه دادن دستاورد‌های 8 ساله‌ی اصول‌گرایان و بزرگ نشان دادن نقطه ضعف‌ها در راستای ناکارآمد نشان دادن جریان اصول‌گرایی.

در پایان به عنوان حسن ختام لازم به ذکر است که با هم‌زمانی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات شوراها، نباید غافل بود که اصلاح‌طلبان برای انتخابات شورای شهر نیز برنامه دارند. برخی از اعضای این جریان بر این باورند که می‌توانند مدل اصول‌گرایی را در تصاحب قدرت تکرار کنند؛ یعنی حرکت از تصاحب شورای شهر به سمت تصاحب مجلس و در انتها تصاحب ریاست جمهوری. از این رو جریان اصلاحات نگاه بسیار ویژه‌ای به انتخابات شوراهای شهر دارد.[10]

با این تفاوت که در نتیجه‌ی تجربه‌ای که از انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی کسب نموده‌اند، سعی خواهند کرد کاندیداهای مورد نظرشان در انتخابات شورای شهر را با تابلوی مستقل وارد صحنه کنند. چرا که خوب می‌دانند تابلوی اصلاح‌طلبی رأی آور نیست، از این رو بهتر این خواهد بود که هزینه‌ی عدم رأی آوری به پای اصلاح‌طلبان نوشته نشود.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به یادداشت «مروری بر رد صلاحیت مهدی بازرگان در انتخابات چهارم ریاست جمهوری»، روزنامه‌ی ایران، شماره‌ی 4580 به تاریخ 27/5/89، صفحه‌ی 14 (یادمان)

[2]. مصاحبه‌ی عباس عبدی با مشرق، مورخ: 6 تیر 1391

[3]. مصاحبه‌ی محمدرضا خباز با مهر، مورخ: 21 اردیبهشت 1390

[4]. مصاحبه‌ی دکتر محمدعلی نجفی، ماهنامه‌ی مهرنامه، شماره‌ی 22

[5]. مصاحبه‌ی اکبراعلمی با فارس، مورخ 6 فروردین 1390

[6]. جامعه‌شناسی سیاسی، حسین بشیریه، نشر نی، تهران 1387، ص 341

[7]. مصاحبه‌ی دکتر صادق زیباکلام با ایلنا، مورخ 17 خرداد 1391

[8]. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: در سراشیبی سقوط، قدرت الله رحمانی، تهران 1378

[9]. مصاحبه‌ی اکبراعلمی با فارس، مورخ 6 فروردین 1390

[10]. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به یادداشت «به قبل از دوم خرداد بازگردیم. گذری بر راهبردهای امروز پیش روی اصلاح‌طلبان» محمد جواد روح، ماهنانه‌ی مهرنامه، شماره‌ی 22

انعکاس یادداشت در:

پایگاه تحلیلی تبینی برهان

خبرنامه دانشجویان ایران

ترجمه عربی این یادداشت در خبرگزاری نسیم(بخش اول)

ترجمه عربی این یادداشت در خبرگزاری نسیم(بخش دوم)


جعفر حسن خانی