سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دولت اعتدال» ثبت شده است

۰۲مهر

تحلیل محتوای صدای اعتدالیون؛ 

نشریه صدا

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

اگر روحانی در سال 88 روبه‌روی محمود احمدی‌نژاد بود...» این تیتر و زیر‌تیتر شماره‌ی اول دور جدید نشریه «صدا» است. نشریه‌ای که خود را هفته نامه اعتدالیون معرفی می‌کند. برخلاف آنچه تصور می‌شود مخاطب این تیتر دشمن خارجی نبوده و نیست؛ بلکه نویسنده توصیه به تهاجم را در قبال منتقدان و دلسوزان داخلی تجویز می کند. سردبیر این هفته‌نامه در این شماره از مجله خود، در قالب سر مقاله با همین تیتر و زیر‌تیتر، یادداشتی را به نگارش در‌آورده است که نیم‌نگاهی به آن می‌تواند زاویه دید بهتری از نشریه و جریان رسانه‌ای که این هفته‌نامه بدان تعلق دارد، در پیش چشم خوانندگان بگشاید. آنچه در ادامه می‌خوانید مداقهای است بر این یادداشت.
 
شهروندان گوسفندند
از منظر اندیشمندان غربی از دیرباز توجیه حکمرانی و استبداد در شرق با منطق شبان و رمه و گرگ درنده بوده است. منطق ساده‌ای که شبان را با همه رفتارها و نا‌ملایمتی‌هایش برای گوسفندان به دلیل وجود گرگ درنده توجیه می‌کند. طی سالیان گذشته در فضای سیاسی رسانه‌ای کشور هر بار که از این منطق به مثابه یک مثال برای توجیه حکمرانی استفاده می شد‌، جریان رسانه‌ای شبه روشنفکر جیغ بنفش سر می داد که: «چه نشسته‌اید که مردم را گوسفند می‌خوانند، مردم رشیدند و نه محجور و گوسفند؛ نیاز به قیم هم ندارند.» اما امروز همان جریان شبه روشنفکر با تکیه گزینه هم نظرشان بر اریکه قدرت، خود مستمسک منطق شبان و رمه و گرگ درنده شده‌اند، آن‌هم برای توجیه ناملایمتی‌ها و استبداد‌ورزی‌های حکمران هم نظر. سر دبیر صدا سر‌مقاله خود را با شعر منتشر شده در صفحه اینستاگرام روحانی که در توجیه حمله روحانی به منتقدانش درج شده آغاز می‌کند:
 
شبانی با پدر گفت ای خردمند
مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا «نیک‌مردی» کن نه چندان
که گردد چیره گرگ تیز دندان
 
آنچه در این شعر نمود دارد تلاش برای توجیه رفتار رئیس‌جمهور در قبال منتقدان، آن هم با منطق ساده شبان و رمه و گرگ درنده است. نویسنده مقاله‌ی مورد مداقه، بخش اعظمی از یادداشت خود را صرف گرگ‌تراشی برای توجیه استبدادورزی شبان می‌نماید. صغری کبری چینی برای گرگ‌نمایی و بنیادگرا معرفی کردن بخش مهمی از جریان‌های سیاسی منتقد دولت در این متن به‌همین جهت از سوی نویسنده دنبال می شود.
 
با دقت بیشتر می‌توان دانست که در فحوای این منطقِ مورد تایید نویسنده، مردم محجور و رمه فرض می‌شوند که نیاز است شبانی مراقب ایشان باشد. نویسنده این یادداشت در بخشی از نوشته خود پس از گرگ‌نمایی جریان رقیب بی‌محابا و با صراحت چنین می‌نگارد: «ترحم بر پلنگ تیز دندان، ستمکاری بود بر شهروندان» این منطق از سوی حرفه‌ای‌ترین روزنامه‌نگار حامی دولت اعتدال به روشنی در توجیه شبانی رئیس دولت اعتدال دو گزاره را مطرح می کند:
1- منتقدان دولت پلنگ تیز دندانند
2- شهروندان گوسفندان
این منطقِ حرفه‌ای‌ترین روزنامه‌نگار حامیِ دولت اعتدال در دفاع از رفتار رئیس دولت اعتدال است.

نقطه عطفی که تاریخ را به دو نیم کرد
تا دیروز از جمله خصیصه‌ها و رسالت‌های روشنفکری نقادی قدرت و شوریدن بر قدرت مستقر بود و این شورش و بر قدرت‌بودگی، مدالی بود که روشنفکران با افتخار آن را بر سینه سنجاق می‌کردند؛ اما امروز این مدال رنگ باخته و جریان رسانه‌ایِ خود روشنفکر خوانده، نه تنها بر قدرت نیستند بلکه مبدل به توجیه‌گران رفتار قدرت شده تا آنجا که مستمسک به منطق شبانی و رمه و گرگ درنده می‌شود و این تناقض، طنز تلخ روزگار ما است.
 
کار این جریان رسانه‌ایِ خود روشنفکر خوانده در توجیه رفتار قدرت تا جایی پیش رفته است که نویسنده مقاله مورد نظر، رفتار رئیس جمهور در توهین به منتقدان را نه تنها توجیه که آن‌را نقطه عطف تاریخ قلمداد نموده است. سر‌دبیر صدا در مقاله یاد شده در این‌باره می‌نویسد: «ایران امروز اما رئیس جمهوری دارد که چون سید محمد خاتمی تحول‌خواه و به اندازه محمود احمدی‌نژاد بی‌پروا است . روحانی یک سیاستمدار حرفه‌ای است؛ نه همیشه لبخند می‌زند و نه همواره اخم در چنته دارد. مطمئن باشید بی‌دلیل عصبانی نمی‌شود و شاید اصولا هیچ عصبانیتی از او بی‌حکمت و خارج از کنترل نباشد... رسیدن به چنین ترکیبی از تحول‌خواهی در بینش و بی‌پروایی در روش یک اتفاق نادر تاریخ سیاسی معاصر ایران است... »[1]
 
این سخنان به قدری صریح و روشن موضع این جریان در قبال قدرت را بیان می کند که نیاز به هیچ نتیجه‌گیری و توضیح بیشتر نیست.
 
مفتخر به لیبرالیسم
«احمدی‌نژاد و روحانی، این دو شمایل جدید عصر ما هستند که یکی (احمدی نژاد) از منتهی الیه چپ جناح راست، آن‌را رادیکالیزه کرده و دیگری (روحانی) از منتهی الیه راست جناح چپ، آن را لیبرالیزه می‌کند. محمود احمدی نژاد محافظه‌کاران کهن را به اصول‌گرایان نوین بدل کرد و حسن روحانی سوسیالیست‌های سابق را به لیبرال‌های جدید مبدل خواهد کرد.»[2] آنچه خواندید بخش دیگری از مقاله مورد اشاره است. مقاله‌ای که نویسنده‌ی آن در قامت مهم‌ترین مدافع رسانه‌ای دولت بیش از آنکه اعتراف کند، افتخار دارد به این‌که رئیس دولت اعتدال در جهت لیبرالیزه نمودن جامعه گام می نهد. البته این موضوع طی یک سال گذشته بالاخص در حوزه اقتصاد بروز جدی داشته تا آن‌جا که صدای اعتراض بسیاری از اقتصاد‌دانان از جمله نهادگرایانی که در ابتدای دولت مدافع آن بودند را نیز درباره سیاست‌های اقتصادی دولت بلند نموده است. گفتنی است در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز نگرانی‌هایی در مشی دولت وجود دارد؛ نگرانی‌هایی که با بروز رگه‌هایی از مشی لیبرالی در دولت بیش از پیش اهمیت می‌یابد.
 
در مجموع در تحلیل نظری دولت اعتدال در این موضوع می توان با نویسنده مقاله هم نظر بود و در تکمله‌ی آن اضافه داشت که اعتدال برخلاف اصلاحات که به دنبال پروژه‌ی «پروتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» بود، پروژه‌ی «آشتی اسلام و سرمایه‌داری» را پیگیری خواهد نمود؛ پروژه‌ای که از خاستگاه پراگماتیستی (عمل‌گرایانه) این دولت نشات می گیرد و نتیجه آن چیزی جز پیمایش مسیر لیبرال سرمایه داری نیست.
 
تراژدی چپ‌های جوان و کمدی اعتدال
با دقت نظر در یادداشت سر دبیر نشریه صدا می‌توان ماکیاولیسم مضاعفی را در توجیهات وی یافت. وی عاداتی که خود معترف می‌باشد که از عادات جریان روشنفکری است به مردم تعمیم داده و می نویسد: 
«برخی از ما مردمان ایران به خصوص در لایه‌های روشنفکری خود به بحران اخلاقی عمیقی مبتلا هستیم که ریاکاری یکی از نمادهای آن است. در حوزه خصوصی به صریح‌ترین و حتی رکیک‌ترین صورت‌ها از یکدیگر یاد می‌کنیم و در حوزه عمومی به مداهنه‌‌آمیزترین روش با هم سخن می‌گوییم.»[3] نویسنده، این بند از نوشته خود را مقدمه‌ای برای رسیدن به این نتایج قرار می دهد: «‌از سوی دیگر درک درستی از سیاست هم نداریم. با همان اخلاق ریاکارانه می‌گوییم سیاست جز خدمت خلق نیست و سعی می‌کنیم این واقعیت را که سیاست علمِ قدرت را فراموش کنیم. فراموش کنیم که سیاستمدار معلم اخلاق نیست... سیاست همواره علم کسب، حفظ و گسترش قدرت بوده است اما در سده‌ی اخیر به علمِ «مهار قدرت» هم تأویل شده است و تنها قدرت است که قدرت را محدود می‌کند. تقویت قوه تقوا کار بسیار خوبی است اما وظیفه سیاستمدار نیست... رویای «صلح کل»، اسطوره‌ی «گاندی» و پندار نهضت‌های «مخملی» نقش بر آب است... سیاست اخلاق اختصاصی خویش را دارد و به اخلاق عمومی هم پای‌بند است اما ارزش‌های اخلاقی همان‌گونه که در عرصه‌ی عمومی صدق می‌کنند در عرصه سیاسی صادق نیستند... هر دو [احمدی نژاد و روحانی] می‌دانستند که «بهترین دفاع، حمله است» نسل سیاستمداران ایرانی عوض شده است. اصول‌گرایان چه بخواهند و چه نخواهند محمود احمدی‌نژاد شمایل آنان است و اصلاح‌طلبان چه بخواهند و چه نخواهند حسن روحانی شمایل ایشان است. سیاستمدارانی که سیاست؛ حرفه‌ی آنان است نه فراغت آنان.» [4]
 
سیاست حرفه‌ای که نویسنده یادداشت مورد نظر«بی‌پروایی» را یکی از اصول آن می‌داند و به‌‌مثابه یک ارزش بدان می‌نگرد را می‌توان ترجمان بومی شده از ماکیاولیسم دانست.
پدر خوانده و چپ های جوان
شاید همین رویکرد در سیاست‌ورزی نویسنده بوده که موجب شده او بتواند فردی را که روزگاری در ابتدای دهه 80 مدیریت وقت همشهری را بر عهده داشت و او را به سردبیری مجله همشهری ماه، ضمیمه فرهنگی روزنامه همشهری و همشهری جهان گمارده بود کنار زند و در ابتدای دهه 90 به جای وی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گردد.
 
شاید همین رویکرد بوده که روزنامه‌نگار چپ جوانی را که روزگاری از منتقدین جدی هاشمی رفسنجانی بوده و در روزنامه‌ها ‌علیه او مطلب می‌نوشت - که مجموع آن نوشته ها بعدها در کتاب‌هایی نظیر «پدرخوانده و چپ‌های جوان»، «یقه‌سفیدها» و ... منتشر شده است- را مجاب نمود که امروز نقش سرباز را در حزب کارگزاران سازندگی برای هاشمی بازی کند.

حال در روزگاری که چپ جوان دیروز در میان سالی امروز به مهم‌ترین مدافع ایده کمیک هاشمی مبدل شده، می‌توان منطق مقاله «تراژدی توسعه، کمدی اعتدال» را درباره نویسنده و هم نسل‌های هم فکر او نیز صادق دانست. چپ‌های جوانی که روزگاری متاثر از پیروزی پرفروغ لیبرال سرمایه‌داری بر کمونیسم، در ساحت سیاست ورزی ایران اسب خود را چهارنعل به سمت دموکراسی خواهی لیبرال می راندند -که با مخالفت اجتماعی فراگیر رو به رو شده و سرنوشتی تراژیک یافتند- امروز در قامت اعتدال‌خواهی و در معیت هاشمی و وفاداران قدیمی‌اش، به نام دموکراسی‌خواهی و به کام محافظه‌کاری قدرت را جستجو می‌کنند و به چیزی شبیه کمدین‌های صحنه سیاست ایران مبدل شده‌اند. چپ جوان دیروز درباره کمیک بودن اعتدال چنین می نویسد: « اعتدال، زمانی از معنای بر جای نهادن هر چیز در جای خود فرو می آید که مفهوم آن خط کشیدن بر نام میهمانان تازه قدرت و اصرار بر تکرار نام‌های عهد عتیق یا وفاداران به آنها باشد و برای فروپاشی معنوی یک واژه هنگامی بار سنگین محافظه‌کاری آویخته می شود که برای عقیم کردن دموکراسی و فرو کاستن آن به سطح رقابت های درون خانواده‌ای به کار آید.»[5] و حال باید او و همراهانش از خود بپرسند آیا اعتدال امروز چیزی فراتر از این نوشته است؟ چپ‌های جوان دیروز که در صحنه سیاست سرنوشتی تراژیک یافتند باید از خود بپرسند آیا امروز در حال خلق یک کمدی‌اند؟
 
پی نوشت ها:
[1]. نشریه صدا. دوره جدید .شماره یک . یادداشت سر دبیر
[2]. همان
[3].همان
[4].همان
[5].روزنامه عصر آزادگان.6 بهمن. 1378 یا کتاب «پدرخوانده و چپهای جوان». نوشته محمد قوچانی . ص 128

جعفر حسن خانی
۱۴اسفند

رادیکالیسم واپس‌گرا و دولت اعتدال:

واپسگرایی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


یکی از نگرانی‌هایی که با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید در فضای سیاسی کشور به وجود آمد و روز‌به‌روز به دامنه‌ی آن افزوده شد، نگرانی از رویکرد «واپس‌گرایی» در اقدامات دولت محافظه‌کار تدبیر و امید بوده است. آنچه در ادامه مورد دقت و بررسی قرار می‌گیرد، تبیین این رویکرد و چرایی وقوع آن در دولت اعتدال‌گراست؛ دولتی که تصور شده بود در نقطه‌ی مقابل وضع موجود و برای تغییر آن به صحنه آمده است!
 
چیستی واپس‌گرایی؟
 
شاید در نگاه اول تصور بر این باشد که از آنجایی که از یک‌سو این دولت با شعار تغییر وضع موجود و مخالفت با آن به اریکه‌ی قدرت رسیده و از دیگر سو با روی کار آمدن این دولت در عمل شاهد تغییرات گسترده در رویکردها، خط‌مشی‌ها و حتی نیروی انسانی بودیم، نمی‌توان این دولت را واپس‌گرا دانست و این وصله‌ای است ناچسب بر این دولت. برای بررسی این موضوع، کمی باید مداقه‌ی بیشتری بر آن ادعا و این توجیه داشت.
 
 در سیاست، واپس‌گرایی را اغلب سیمای شاخص اندیشه‌ی محافظه‌کاری می‌دانند که تمایل به حفظ وضع موجود دارد و نگرشی منفی نسبت به تغییر را دنبال می‌کند؛ اما نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که واپس‌گرایی ممکن است دست‌کم سه شکل متفاوت به خود بگیرد:
 
نخست اینکه، واپس‌گرایی می‌تواند خواهان استمرار گذشته باشد، به سخن دیگر واپس‌گرایی می‌کوشد تغییر را به طور معمول به اتکای عرف و سنت، ریشه‌کن سازد.
 
دوم اینکه، واپس‌گرایی می‌تواند متضمن کوشش در راه بازآفرینی گذشته باشد، در واقع «ساعت را به عقب بر می‌گرداند.» این موضع، از تغییری که گذشته نگر یا پسرفت باشد، جانب‌داری می‌کند؛ هدفی که اغلب از عقیده‌ی «دوران طلایی» الهام می‌گیرد.
 
سوم اینکه، واپس‌گرایی با قبول فلسفه‌ی «تغییر با هدف حفظ وضع موجود» لزوم تغییر به عنوان ابزار حفظ وضع موجود را می‌پذیرد.[1]
 
 در میان این سه شکل واپس‌گرایی، می‌توان دولت تدبیر و امید را ذیل شکل دوم از واپس‌گرایی تحلیل نمود. کوشش برای بازآفرینی گذشته‌ی نزدیک، تغییر گذشته‌نگر ‌ـ‌که به برشی از گذشته به عنوان «دوران طلایی» توجه جدی دارد‌ـ‌ آن چیزی بوده که طی مدت گذشته به کرّات از سوی دولتمردان دیده شده است. با کمی غلو و تساهل می‌توان گفت این دولت به دوران سازندگی در مرحله‌ی اول و دوران اصلاحات در مرحله‌ی بعد نگاه هانا آرنتی دارد. هانا آرنت همیشه از یونان باستان به عنوان عصر طلایی یاد می‌کرد و تمنای آن گذشته‌ی نوستالژیک و اسطوره‌ای را داشت. دولتمردان تدبیر و امید نیز با ارائه‌ی تصویری گزینشی از دو دولت پیش از احمدی‌نژاد دوران طلایی را به نمایش گذاشته و تغییرات را برای تحقق دوباره‌ی آن دوران و شرایط، آغاز نموده‌اند؛ تغییرات قهقرایی که می‌توان آن را ذیل عنوان واپس‌گرایی تندرو جا داد.
 
از آن جهت می‌توان این نوع از واپس‌گرایی را واپس‌گرایی رادیکال و تندرو دانست که این نوع از واپس‌گرایی به دنبال استمرار و حفظ وضع موجود نیست، بلکه تغییرات قهقرایی را پی می‌گیرد. حرکت قهقرایی به حالتی می‌گویند که انسانی رو به جلو عقب، عقب حرکت کند. این همان چیزی است که این روزها شاهد آن هستیم.

چرایی شکل‌گیری واپس‌گرایی؟
 
واپس‌گرایی تندرو و رادیکال، که گاه در برخی جوامع خصلت انقلابی به خود می‌گیرد، در شرایطی بروز می‌کند که نابسامانی، زوال و فساد یا حداقل احساس آن در جامعه نمود یابد. پرداختن به این موضوع، که این احساس نابسامانی و زوال و فساد چقدرش واقعی است و چقدر آن محصول واقع‌نمایی رسانه‌هاست و مورد توجه قرار دادن اینکه چقدر از این نابسامانی‌ها محصول شرایط داخلی و بین‌المللی است که فتنه‌ی 88 به وجود آورده است یا چقدر آن محصول سوءمدیریت‌ها یا چه میزان از آن محصول تحریم‌های ظالمانه یا حتی چقدرش نتیجه‌ی سنگ‌اندازهای رقیب سیاسی دولت گذشته می‌باشد، موضوع این مقاله نیست. آنچه مهم است و موضوعیت دارد احساس نابسامانی، زوال، فساد یا حتی احساس امکان بروز فاجعه در جامعه است. احساسی که واپس‌گرایی تندرو را در جامعه‌ی ایران 92 به صحنه آورد.
 
واپس‌گرایی تندرو در انتخابات 92 با فراخوانی به تغییر قهقرایی، که بازتاب ناخشنودی از حال و همین‌طور بی‌اعتمادی به آینده بود، اقدام به برشی اساسی از گذشته‌ی نزدیک نموده است و با ارائه‌ی تصویری گزینشی از آن به عنوان عصر طلایی، راه را برای استقرار دوباره‌ی اصول و شرایط قدیمی‌تر هموار کرد.
 
یکی از کسانی که محافظه‌کاری، دفاع از شرایط موجود و واپس‌گرایی را نظریه‌پردازی نموده و مورد دقت قرار داده است، مایکل اوکشات می‌باشد. اوکشات در تحلیل شکل‌گیری این شرایط، که عمیقاً ریشه در روان‌شناسی انسان دارد، در مقاله‌ای تحت عنوان «عقل‌گرایی در سیاست» گفت که محافظه‌کار بودن یعنی «ترجیح دادن معلوم بر مجهول، ترجیح دادن آزموده بر ناآزموده، عینیت بر ذهنیت، واقع بر امکان، محدود بر نامحدود، نزدیک بر دور، کفایت بر فراوانی زیاد، مناسب بودن بر کمال، شادمانی حاضر بر سعادت خیالی.»[2] در توضیح سخنان اوکشات، باید بیان داشت این سخنان به این معنی نیست که حال یا برشی از گذشته نزدیک به هر صورت کمال است یا حتی نمی‌گفت که حال بهتر از هر شرایط احتمالی است؛ بلکه او می‌گفت حال یا برشی از گذشته نزدیک بر حسب شناخته بودن، شناختی که معنایی از اطمینان دوباره، ثبات و امنیت را افاده می‌کند، ارزش دارد و همین مقدار از ارزشمندی آن را توجیه می‌کند.
 
برای اینکه بتوان قرابت سخنان اوکشات و دولت تدبیر و امید را نشان داد، کافی است بین سخنان اوکشات و سخنان مطرح‌شده در دفاع از دولتمردان اعتدال در مراسم رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی دولت تدبیر و امید مقایسه‌ای صورت پذیرد. تأکید بر سوابق معلوم و نه توانمندی‌های مجهول، تأکید بر تجربه‌ی آزموده و واقع‌شده، نه امکان ناآزموده و ذهنی و... کلیدواژه‌های پر تکرار رئیس‌جمهور، وزرای پیشنهادی و نمایندگان مدافع در مراسم رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی بوده است و این همان صورت روتوش‌شده‌ی واپس‌گرایی است. صورت روتوش‌شده‌ای که بازگرداندن وزیران مسن به کابینه، تغییر هزاران مدیر سطح بالا و میانی و... را توجیه می‌کند.
در همین راستا و در تأیید همین ادعا، می‌توان به یادداشت دکتر محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد اصلاح‌طلب دانشگاه علامه طباطبایی، تحت عنوان «خرد اعتدالی و احساس جمعی یک فاجعه» اشاره نمود که خرد دولت اعتدال را در اندیشه‌ی اوکشات جست‌وجو می‌کند. او می‌گوید: «نماینده‌ی قرن بیستمی اعتدال نیز اوکشات است. او سیاست‌ورزی را به آشپزی یا کشتیرانی تشبیه می‌کند. سیاستمدار کسی است که سکانداری یک کشتی را در اختیار دارد. این کشتی نه از جایی آمده نه قصد دارد به جایی برود. تنها قرار است کشتی‌بان، اعتدال کشتی را در دریای پرتلاطم حفظ کند... خرد اعتدالی در احساس جمعی یک فاجعه ظهور کرد.»[3]
 
با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان اظهار داشت آنچه امروز به عنوان امید از سوی منتخبان انتخابات 92 پیش و پس از انتخابات در جامعه مطرح شده، چیزی جز امید به تصویر برساخته و گزینشی از گذشته، از دولت‌های پیش از دولت نهم نبوده است و تدبیر آن نیز چیزی جز حرکت در پارادایم واپس‌گرایی نیست؛ پارادایمی که تدبیرش این است که ساعت را به پیش از دولت نهم برگرداند.
 
پی‌نوشت‌ها:


[1] اندرو هیوود، ترجمه‌ی عبد الرحمن عالم، مقدمه‌ی نظریه‌ی سیاسی، تهران، نشر قومس، 1389، ص 520.

[2] همان، ص 521.
[3] نشریه‌ی اندیشه‌ی پویا، شماره‌ی یازدهم، مهر و آبان 1392، ص 93.

انعکاس این یادداشت در :

جعفر حسن خانی