سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علوم انسانی سکولار» ثبت شده است

۱۷آذر

جهان معاصر ، جهان بسط و هژمونیک شدن مدرنیته است. مدرنیته با مکانیزم هایی نظیر «جهانی سازی» مترصد است تا مجموعه ارزش هایی را در قالب «ارزش های جهانی» طی فرایندی زمان بر حاکم بر مناسبات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جهان نماید. فرایندی که طی آن قرار است خرده فرهنگ های ملل مختلف در تمدن جامعه جهانیِ مدرنیستی نئولیبرالِ دموکرات هضم شوند. البته آن بخش از داشته های فرهنگی ملل مختلف که امکان سازگاری با دنیای مدرن را دارا می باشند جواز این را خواهند داشت که این قبیل داشته های خود را حفظ نمایند. با توجه به این توضیح اگر به درستی به فرآیند تفوق و هژمونی مدرنیته بر جهان نگریسته شود می توان گونه ای از همسان سازی انسانی را در آن دید. همسان سازیی که منجر به شکل گیری انسان مدرن می شود.

دانشگاه اسلامی
 
در این میان نهاد دانشگاه در تمدن دنیای مدرن دارای جایگاه مهمی است. اساسا این نهاد در تمدن مدرن در راستای رفع نیاز ها و خواست های تمدنی آن کارکرد یافته است. البته باید دقت داشت که در اینجا منظور سازمان و فرم دانشگاه نیست بلکه دانشگاه به مثابه یک نهاد اجتماعی و یک محتوا مورد دقت قرار گرفته است.
 
اشاعه دانشگاه به مثابه نهاد تمدن مدرن و همچنین به مثابه یک بسته کامل محتوایی، به جوامع غیر غربی و استقرار این نهاد در آن جوامع را می توان در راستای همان همسان سازی انسانی جهت هژمونیک شدن مدرنیته بر جهان دانست. تدریس و ترویج علوم خود بنیاد مدرن با خواستگاه امانیستی و انسان محوری و یا به تعبیر دقیق تر، «انسان خدا انگاری» در دانشگاه های استقرار یافته در جوامع غیر غربی به مرور زمان انسان هایی را  در تراز تمدن مدرن شکل می دهد. و این انسان مدرن شده به مثابه محصول نهاد دانشگاه در بعد مکانی جامعه خود اقدام به شکل دادن سازکارها و مناسباتی می کند تا هر چه بیشتر به تمدن مدرن نزدیک شود.
 
این فرآیند در قرون 19 و 20 میلادی در جامعه ما چون دیگر جوامع غیر غربی اتفاق افتاد. اولین ایرانیانی که تمناهای مدرنیستی داشتند در فرنگ به تحصیل پرداخته و بعد به ایران بازگشته بودند در ادامه با شکل گیری دانشگاه های مدرن و حاکم شدن بسته های محتوایی آن در ساختار نظام آموزشی این انسان مدرن در خود جامعه ما پرورش یافت. انسانی که ایدئولوژی های امانیستی را با برچسب علم، درونی نموده بود. 
 
در این جا پیش از ادامه بحث لازم به ذکر است که در مواجهه ایرانیان با دنیای مدرن غرب، واکنش های متفاوتی از سوی ایشان بروز نمود که شاید بتوان این واکنش ها را در سه دسته تقسیم نمود و همچنین شاید بتوان نقطه اشتراک این سه دسته واکنش را روحیه و میل بهبود خواهی دانست که در نتیجه مقایسه جامعه خود با تمدن غرب شکل گرفته بود.
 
دسته اول بهبود خواهان به صورت کامل مقهور غرب شده و  «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» را برای جامعه تجویز نمودند. که می توان پروژه آنان را پروژه سکولاریسم مطلق نامید.

دسته دوم بهبود خواهانی بودند که از سویی انباشته های تمدنی و پیشین شان برای شان قدری مهم بود اما از دیگرسو آینده را تفوق علی الاطلاق مدرنیته می دانستند؛ لذا در این میان به دنبال سازگاری با تمدن غرب بودند. سخن از سازگاری دین با دنیای مدرن، دین با دموکراسی، سنت با مدرنیته را می توان در این چهار چوب تحلیل نمود. پروژه فکری این دسته را می توان به صورت رادیکال پروژه روشنفکری دینی و کمی تعدیل شده تر پروژه نواندیشی دینی دانست.

دسته سوم بهبود خواهان زمانی که با تمدن غرب مواجه شدند و آن را توانمند دیده و خود را در رخوت یافتند، رجوع دوباره به دین را تجویز نمودند تا با مداقه ای عمیق در دین و با زدودن غبار خرافه از آن تمدن اسلامی را دوباره باز آفرینی کنند. «بازگشت به اسلام» کلیدواژه محوری این جریان بود. پروژه فکری این دسته را می توان پروژه احیاگری دینی نامید.
 
با ورود علم ایدئولوژیک غرب در قالب نهاد دانشگاه مدرن به جامعه ما، انسان های مدرنی به عنوان محصول این نهاد پیدایش یافتند که دسته اول و دوم را از لحاظ نظری حمایت می نمودند و تمنای تکرار تمدن مدرن و سکولار غرب را در جامعه ما داشتند که ماحصل کارشان در خدمت پروژه سرکوب و نوسازی رضاخانی قرار گرفت. اما آنچه تحت عنوان انقلاب اسلامی به عنوان کنش جمعی جامعه ایران اتفاق افتاد محصول تلاش دسته سوم بود که به دنبال تحقق پروژه ی احیاگری دینی بودند. پروژه ای که تمنای آن تمدن زایی اسلامی بود نه تحقق تمدن مدرن لذا ساختار شکل گرفته در فردای انقلاب شکوهمند اسلامی ساختاری برای گذار به این تمدن بود.
 
جمهوری اسلامی در ادامه میل بهبود خواهی احیاگران دینی شکل گرفت تا تمدنی اسلامی را در سپهر خود جستجو کند. مراحل تحقق این تمدن اسلامی را می توان شامل : 1.انقلاب اسلامی 2.نظام اسلامی 3.دولت اسلامی 4.جامعه اسلامی 5.تمدن اسلامی دانست. در طول سی پنج سال گذشته نیز گام هایی برای تحقق آن صورت پذیرفته است. در شرایط حاضر احیاگران دینی جایگاه خود را در این مراحل در میانه دولت سازی اسلامی و تحقق جامعه اسلامی تعریف می کنند.
 
اما در این میان عناصر دو دسته دیگر بهبودخواهان به همراه نهاد دانشگاه که در آن علوم ایدئولوژیک غربی تدریس می شود و انسان مدرن را به عنوان محصول خود به جامعه تزریق می کند- انسانی که ارزش ها و خواسته هایش مدرنیستی است- بهبود خواهی را در ارزش های جهانی مدرنیته جستجو می کنند، تعریف این قشر از واژه «توسعه» تحقق ارزش های دنیای مدرن است و بهبود و پیشرفت در نزد ایشان از این منظر قابل تعرف است.
 
لذا خواسته هایی که از جمهوری اسلامی طلب می کنند، خواسته هایی در جهت تحقق ایدئولوژی های امانیستی و سکولاریستی غرب است. اما از آنجا که جمهوری اسلامی قصد تحقق این خواسته ها را هیچ گاه نداشته و علت وجودیش نیز به این خاطر نبوده است، ما بین نظام سیاسی و نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی با نیروهای سکولار و مدرنیست تعارض به وجود می آید و مخالف خوانی ها در حوزه علوم انسانی بر علیه ارزش های انقلاب اسلامی آغاز می شود. در همین راستا در منازعات سیاسی آن دو جریان سکولار و روشنفکر که همچنان در فضای دانشگاه امکان زیست دارند اقدام به بسیج دانشجویان در قبال نظام سیاسی می کنند.
 
بخشی از اتفاقات فتنه تیر 78 و فتنه سیاه 88 را می توان در همین چهار چوب تحلیل کرد. در تایید این مدعا به سخن سعید حجاریان از عناصر فکری دخیل در فتنه 88 اشاره می شود که در تحلیل چرایی به شکل گیری فتنه 88 در متن دفاعیه خود در دادگاه بر علوم انسانی  ایدئولوژیک غربی تاکید کرده می گوید: «حجم وسیعی کتاب بعد از انقلاب ترجمه شده که بسیاری از آنها جنبه ایدئولوژیک دارند و در کنه آنها می توان رد پای مکاتب مختلف از مارکسیسم ارتدکس تا نئولیبرالیسم را مشاهده کردو این کتب (وباید اضافه کرد مجلات را) به وفور در دسترس مشتاقان است. علاوه بر این فارغ التحصیلان علوم انسانی بخصوص در دانشگاه های خارج که به عنوان اعضا هیئت علمی استخدام می شوند ، ناخوداگاه حامل آخرین دستاورد های این علوم به ایران هستند و هم اکنوان می توان مشاهده کرد که دیدگاه های پست استوراکتورالیسم، مارکسیسم، فمنیسم و انواع مکاتب غربی تحت عنوان علم ترویج می شودند.»
 
فرجام سخن
 
در شرایط امروز نهاد دانشگاه به دلیل آن محتوایی که در برخی رشته ها و سطوح علوم انسانی تحت عنوان علم اما به واقع ایدئولوژی های غربی را بسط و بدون نقد به جامعه به ویژه دانشجویان تزریق می کند عملا در جهت عکس پروژه احیاگری دینی و تمدن زایی اسلامی حرکت می کند. و این حرکت عکس گاهی اصطکاکاتی در در سطوح فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... را ایجاد می نماید؛ لذا به نظر از جمله ضروری ترین اقدامات مورد نیاز برای حرکت در مسیر تمدن زایی اسلامی نهادینه کردن نگاه انتقادی به علوم موجود و تولید علوم با محوریت اندیشه اسلامی در دانشگاه است. علومی که بتوان در نتیجه آن نرم افزار های لازم برای تحقق دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی را در تمام حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... را فراهم نماید. علومی که انسان تراز تمدن اسلامی را پرورش رشد و نمو دهد نه انسانی با خواست ها و تمناهای سکولار.
 
انعکاس این یادداشت در:

جعفر حسن خانی
۰۶شهریور

آنچه در ادامه می خوانید بیش از آنکه یک نقد جدی بر دیدگاههای دکتر محمود سریع القم در کتاب "عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران" باشد یک نقد گزارش گونه خبری است. چرا که اگر قرار باشد به صورت جدی به تحلیل این کتاب پرداخته شود باید نقد فصلی به نظریه انسجام درونی دکتر سریع القلم نوشت. اما به هر روی خوانش این یادداشت برای مخاطبان خالی از لطف نبوده و بخشی از اندیشه های این استاد دانشگاه را در پیش چشم مخاطب آشکار می سازد.

مهرنامه شماره سی ام

آقای دکتر محمود سریع القلم که علاوه بر کرسی تدریس در دانشگاه، با پیروزی دکتر حسن روحانی از سمت مشاور رئیس مرکز تحقیقات مجمع تشخیص به مشاور رئیس جمهور در حوزه سیاست خارجی ارتقاء یافته اند از جمله اساتید علوم سیاسی هستند که کتابها و نظریات ایشان بخصوص در مباحث توسعه هم اکنون در دانشگاههای کشور تدریس می‌شود. گفته می‌شود وی تاثیر عمده ای بر اندیشه و تصمیمات دکتر روحانی دارد.
دکتر سریع القلم که پس از حضور در محافل دانشگاهی، به تازگی در رسانه‌ها بروز و ظهور جدی را تجربه می‌کند در برخی اظهار نظرها چنین گفته اند:
«- حکمرانی بر پایه واقعیت است نه تخیل. بسیار روشن است که ادبیات و اولویت‌های دولت جدید متفاوت است...
- عربستان مهم‌ترین صحنه گردان بهار عربی است. هماهنگی با عربستان منافع دراز مدت فراوانی برای مردم ایران دارد...
- نخبه گرایی که مظهر عقلانیت است، بهترین روش کشورداری است و پوپولیسم همه جا، خسارت‌های جبران ناپذیری به بار آورده است...
- سیاست خارجی را از خیابان‌ها جمع کنیم. به پوپولیست‌ها بگوییم بروند کتاب بخوانند و کمتر سخن بگویند.» [1]

در شرایط حاضر شناخت اندیشه‌های این استاد دانشگاه حائز اهمیت است، چرا که اگر قرار باشد مشاوران دولت اعتدال دکتر سریع القلم و یا اساتیدی با این نوع نگرش فکری باشند و جامعه ما مبتنی بر اندیشه‌های آنان اداره شود باید بدانیم که اهداف ترسیمی این نگرش برای جامعه چیست؟ یا بطور خلاصه اینکه الگوی توسعه مشاور رئیس جمهور، ما را به کجا   می‌برد؟

لذا برای یافتن پاسخی به این سوالات کنکاشی هر چند مختصر بر کتاب " عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران" نوشته دکتر محمود سریع القلم داریم که از آن می‌توان به عنوان مهمترین کتاب این استاد یاد کرد، خواهیم داشت
در این کتاب مانند بسیاری از کتاب‌های دیگری که در باب توسعه به نگارش درآمده بدون کوچکترین "ان قلت" و نقدی، ضرورت توسعه به صورت "اصل موضوعه" پذیرفته شده است و نویسنده درباره چرایی آن بحث نمی‌کند و حتی  از این هم بالاتر،  حتی در شکل و چگونگی آن – که به طور طبیعی الگوی غربی آن در ذهن متبادر می‌شود – هم کمتر بحث می‌شود.

نویسنده در این نوشته  بیشتر به دنبال " راهبردهایی" است که راه رسیدن کشور‌های جهان سوم به جهان اول را ساده‌تر کرده یا شکل الگو برداری و اقتباس از آنها را دقیق‌تر کند. نویسنده برای نیل به این مقصود شاخص هایی را برای سنجش عقب ماندگی یا توسعه یافتگی استفاده می‌کند  که نشان دهد که چقدر راه برای رسیدن به تمدن غرب به عنوان آرمانشهر توسعه فاصله باقی است.
 گویی که نویسنده گمان می‌کند  که "راه توسعه ای که در اروپا گشوده شده است، همواره باز است و همه می‌توانند به آسانی آن راه را طی کنند، غافل از اینکه تاریخ اروپای جدید در هیچ جای جهان تکرار نمی‌شود، هر چند ماهیت تجدد، هر جا که باشد، متفاوت نمی‌شود و همان تجدد غربی است که در همه جا بسط می‌یابد" [2]
دکتر سریع القلم در این کتاب با مسلم دانستن لزوم رسیدن به توسعه برای رشد و توسعه کشورها در جهان سوم دو استراتژی را تبیین می‌کند:
 1.استراتــژی بقـــاء
 2.استراتژی انطباق

وی در بخشی از کتاب به تبیین لزوم و دشواری‌های تطبیق و تلفیق هویت و ساختار دینی و ملی ما با فرآیند جهانی شده موجود – که سعی می‌کند نامی از آن نبرد – یعنی همان "لیبرال دموکراسی" می‌پردازد.
دکتر سریع القلم در بخش اعظمی از ابتدای کتاب سعی می‌کند خواننده را متقاعد نماید که باید اصول عقلی که منجر به توسعه یافتگی می‌شود را بپذیرد، ایشان این اصول را چنین بر می‌شمارند:
1.علم گرایی
2.نظم گرایی
3.اجماع نظر نخبگان
4.فردگرایی مثبت
5.هویت مستحکم
6.فرهنگ اقتصادی
7. تفکر استقرایی.

موضوع این اصول زمانی جالبتر می‌شود که نویسنده کتاب سعی می‌کند برای این اصول نسخه الگوی عملی تجویز کند. دکتر سریع القلم در صفحه 226 این کتاب طی جدولی مشخصاً نظر خود از این الگو  را بیان می‌کند؛

                                    توسعه یافتگی [3]

اصول عقلی

الگوهای عملی

علم گرایی

سکولاریسم

نظم گرایی

فردگرایی مطلق

اجماع نظر نخبگان

سودآوری نامحدود

فردگرایی مثبت

صنعتی شدن نا محدود

هویت مستحکم

دولت سالاری

فرهنگ اقتصادی

حاکمیت بخش خصوصی

تفکر استقرایی

دنیا دوستی


این جدول همانگونه که می‌بینید نیاز به توضیح و تفسیر ندارد و نسخه ای است که آقای دکتر سریع القلم برای آینده ایران تجویز می‌نماید.
گفتنی است این نسخه‌ها و راهبردها در شرایطی برای ایران تجویز می‌شود که طی سالیان متمادی رهبر فرزانه انقلاب از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخن به میان آورده و فرموده اند:

"ما وقتی می‌گوییم پیشرفت، نباید توسعه‌ی به مفهوم غربی تداعی شود... ما مجموعه‌ی غربی شدن، یا توسعه یافته‌ی به اصطلاح غربی را مطلقاً قبول نمی‌کنیم. پیشرفتی که ما می‌خواهیم چیز دیگری است... اساس نگاه اسلامی به پیشرفت،‌ بر پایه‌ی این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می‌داند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه‌ی همه‌ی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است... کشور ما آن وقتی پیش رفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند." [4]

معظم له همچنین الگوی اسلامی ایرانی را از مجامع دانشگاهی مطالبه کرده و فرموده اند:

"باید مغزهای متفکر استاد و دانشجوی ما بسیاری از مفاهیم حقوقی، اجتماعی و سیاسی را که شکل و قالب غربی آن‌ها در نظر بعضی مثل وحی منزل است و نمی‌شود درباره‌اش اندک تشکیکی کرد، در کارگاه‌های تحقیقاتی عظیم علوم مختلف حلاجی کنند؛ روی آن‌ها سؤال بگذارند؛ این جزمیت‌ها را بشکنند و راه‌های تازه‌ای بیابند؛ هم خودشان استفاده کنند و هم به بشریت پیشنهاد کنند. امروز کشور ما محتاج این است." [5]

لذاست که در این شرایط از دکتر سریع القلم و دوستان همفکر ایشان که در دوران انقلاب اسلامی زیست کرده و به آن بالیده اند باید پرسید آیا نمی‌دانستند که انقلاب اسلامی نه استراتژی بقاء را می‌پذیرد و نه استراتژی انطباق را، چرا که راهبرد جمهوری اسلامی پیشرفت در چهارچوب پارادایم اسلام بوده که با مد نظر قرار دادن مولفه‌های بومی به دنبال تمدن زایی شیعی است؟

با بیان این توضیحات باید منتظر ماند و دید که دکتر روحانی در میانه دو الگوی پیش رو یعنی "الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" - که مطالبه جدی مقام عظمای امامت است - و "الگوی توسعه مدرنیستی" که تنها به بخشی از زوایای آن در این نوشته پرداخته شد و نسخه‌ی نجات بخش مشاوران و نزدیکان ایشان از جمله دکتر سریع القلم است، کدام را برگزیده و بر مدار کدام یک از این الگو ها، دولت جمهوری اسلامی را پیش خواهند برد؟
 
پی نوشتها:
[1]. مصاحبه اختصاصی دکتر سریع القلم با تابناک . ۰۵ مرداد ۱۳۹۲
[2]. دکتر رضا داوری اردکانی . ما و راه دشوار تجدد . تهران . ساقی 1384 . ص 28
[3]. دکتر محمود سریع القلم . عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران . تهران . مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه  1386 . ص 226
[4]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار استادان و دانشجویان کردستان، 27/2/1388
[5]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر، 9/12/1379


انعکاس این یادداشت در رسانه ها:
پایگاه خبری تحلیلی رجانیوز
پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا
مسیر؛ پایگاه اتاق فکر گفتمان انقلاب اسلامی
پایگاه خبری تحلیلی بی باک نیوز

جعفر حسن خانی
۱۱مهر

فتنه‌ی 88 از کجا و چگونه کلید خورد؟

یاداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

ریشه‌های آنچه که از آن به عنوان فتنه‌ی 88 یاد می‌شود را باید در سال‌های سکوت جریانی جست که پیش‌تر با برند اسلام ناب محمدی برای خود و اسلام آمریکایی برای جریان مخالف، شکل گرفته بود.

سال‌های 1369 تا 1376 دوره‌ای است که جریان چپ سنتی و در رأس آن مجمع روحانیون مبارز دست به یک دگردیسی عمیق و فراگیر در باورها، پندارها و اهداف خود زد. تکوین این دگردیسی در مجموعه‌هایی چون حلقه‌ی 107 نفره‌ی موسوم به «کیان» و «مرکز مطالعات استراتژیک ریاست‌جمهوری» و زیر نظر افرادی چون «موسوی خوئینی‌ها» و تحت تأثیر اندیشه‌ی اشخاصی نظیر «عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری، حسین بشیریه، سیدجواد طباطبایی و ...» صورت پذیرفت.

نیروهای چپ سنتی در این سال‌ها به دلیل ضعف تئوریک در فهم اندیشه‌ی اسلام و انقلاب اسلامی و نداشتن نگاه انقادی به علوم انسانی از غرب آمده در فرآیندی چند ساله در سکوت، استحاله شده و دست از آرمان‌های انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی شسته و تیمم به عقلانیت سکولاریستی و لیبرالیستی باختران کردند و این‌گونه بود که جریان اصلاحات متولد شد. جدول زیر بخشی از دگردیسی این جریان در اصول را نشان می‌دهد.

جدول مقایسه‌ی تطبیقی جریان چپ از پیدایش تا دگردیسی[1]
 
ردیف
موضوع
چپ سنتی
 
اصلاحطلبی
 
1
ولایت فقیه
- اعتقاد به ولایت مطلقهی فقیه
 
- متکی بودن مشروعیت ولایت فقیه به قانون اساسی
 
- مقید بودن اختیارات ولایت فقیه
 
- انتخابی بودن ولیفقیه در عصر غیبت
 
- ولایت انتخابی مقیدهی فقیه
 
- وکالت فقیه
 
2
صدور انقلاب
 
- تأکید بر غربستیزی و لزوم صدور انقلاب اسلامی به عنوان یک آرمان
 
- تأکید بر همزیستی و گفتوگو میان ملت‌‌‌ها و تمدنها
3
رابطه با آمریکا
 
- تأکید بر مقاومت در برابر آمریکا به عنوان دشمن اصلی
 
-معرفی آمریکا به عنوان مظهر شیطان و کانون پلیدی
 
- طرفدار برقراری مذاکره و رابطه با آمریکا
4
سیاست خارجی و نگرش به غرب
 
- غرب به عنوان کانون توطئه برضد انقلاب اسلامی
 
- حمایت از جنبشهای آزادی بخش
 
- نقد تمدن غرب به جای نفی آن
 
- لزوم تعامل و رابطه با فرهنگ غرب
5
تهاجم فرهنگی
 
- شبیخون فرهنگی
 
- تبادل فرهنگی
6
مقدسات و ارزشهای اسلامی و اخلاقی
 
- طرفداری جدّی دین حداکثری
 
- ممزوج بودن و عدم انفکاک دین از سیاست
 
- حاکم بودن ارزش‌‌‌های اخلاقی در ادارهی امور جامعه
 
 
- نگاه نسبی گرایانه و پلورالی به مقولهی دین، اخلاقی و ارزشی
 
- عرفی شدن دین
 
- ترویج شعارنوگرایی دینی
 
- تساهل و تسامح دینی
 
- امکانپذیری قرائت‌‌‌های متعدد از دین
 
7
دولت
 
- اعتقاد به دولت حداکثری و تمرکز امور به دست دولت
 
- اعتقاد به دولت حداقلی و واگذاری امور به دست غیردولتیها
8
اقتصاد
 
- طرفدار جدّی بخش دولتی و پرهیز از اقتصاد خصوصی
 
طرفدار اقتصاد بازار و مخالف با انحصارات دولتی
9
جهانی شدن
 
- انتقاد به جهانی سازی به عنوان پروژهی آمریکایی
 
- اعتقاد به جهانی شدن به عنوان فرآیندی که اجتنابناپذیر است
10
توسعه و رشد اقتصادی
 
- تأکید بر توسعهی اقتصادی درونزا
 
- تأکید بر استقلال اقتصای (خودکفایی) و نفی ادغام در بازار جهانی
 
- تأکید بر توسعهی اقتصادی برونزا
 
- اتخاذ سیاست جایگزینی واردات از طریق صنایع مونتاژ
11
عدالت اجتماعی
 
- امکانپذیری تحقق عدالت اجتماعی از راه نظام سهمیهبندی کالایی
 
- تأکید بر تقدم عدالت اجتماعی بر رشد و توسعهی اقتصادی
 
- امکانپذیری تحقق عدالت اجتماعی از راه خصوصیسازی
 
- تأکید بر توسعهی اقتصادی به عنوان پیش درآمد عدالت اجتماعی

این تغییر خط مشی در جریان چپ نشان دهنده‌ی شکل‌گیری باورهای جدیدی در این جریان بود. باورهایی که لیبرال دموکراسی را مؤمنانه می‌ستود و به آن ایمان آورده بود. حال با توجه به اینکه انقلاب اسلامی درست در نقطه‌ی مقابل لیبرال دموکراسی قرار دارد و نقطه‌ی عزیمت آن در نفی این اندیشه است، این دگردیسی اصلاح‌طلبان، آغاز راهی بود که لحظه به لحظه پیمایش آن بر زاویه‌ی این جریان با اصول انقلاب اسلامی و اندیشه‌های ناب امام راحل عظیم والاشأن می‌افزود. هرچه این زاویه با اصول و آرمان‌های انقلاب اسلامی بیشتر می‌شد، مواجهه‌ی این جریان با این اصول و آرمان‌ها جدّیت بیشتری می‌یافت. این مواجهه در این سال‌ها سیر سعودی خود را به نحوی طی نمود که در نهایت به فتنه‌ی 88 منجر گردید.

عاشورا ستیزی از گفتار تا عمل

ابتدای حرکت این جریان در سال‌های نخست دگردیسی درست زمانی که هنوز ماهیتش برای بسیاری از نخبگان و مردم مشخص نشده بود، با مواجهه‌ی فرهنگی و رسانه‌ای به مبانی فکری اسلام و انقلاب اسلامی آغاز شد. با تکیه‌ی «عطاالله مهاجرانی» بر مسند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات، این مواجهه تبدیل به سیاست‌های دولتی شد که منابع مالی و اعتبارات آن از بیت‌المال مسلمین تأمین می‌گردید.

سیاست‌هایی که در تمامی ابعاد فرهنگی از بازار نشر کتاب گرفته تا سینما و تئاتر را در بر می‌گرفت. اوج این سیاست در آن سال‌ها را می‌توان در جراید و نشریات یافت. نشریاتی که با حمایت همه جانبه‌ی دولت، هجمه‌ی گسترده‌ای را به مبانی اسلام و انقلاب اسلامی آغاز کرده بودند.

جهت تنویر افکار و برای فهم بهتر این هجمه‌ها، به برخی از مطالب این روزنامه‌ها و جراید اشاره می‌شود. (پیش‌تر به دلیل درج این مطالب از ساحت مقدس اهل بیت و همچنین مخاطبین عذرخواهی می‌شود.)

- ارزش‌های دینی دائماً در تغییر هستند. اگر روزی [حضرت] فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌گفت بهترین زن کسی است که نا محرم او را نبیند، امروز کسی نمی‌تواند این را بپذیرد.[2]

- سر[حضرت] حسین بن علی[(علیه‌السلام)] را نزد عبیدالله و سر عبیدالله را نزد مختار [و] سر مختار را نزد مصعب و سر مصعب به پیش عبدالملک نهاده شد... خشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت میوه‌ای جز خشونت به بار نمی‌آورد. هیچ کس حق ندارد، به صرف اینکه خود را حق و دیگران را باطل بداند، دست به خشونت بزند.[3]

- مظاهر دینی نماد عقب افتادگی است. [4]

- اعتقاد به عصمت، ادعایی معیوب و مخدوش است. [5]

- عقیده به فطری بودن دین، منشأ خشونت است. [6]

- ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است. [7]

- جامعه‌ی ولایی، انحصار توتالیتر و ضدمردمی. [8]

- نظریه‌ی عینیت سیاست و دیانت، زاییده‌ی افکار عامیانه و قدیمی است. [9]

- امام خمینی و شهید نواب صفوی خشونت‌گرا و کسروی و حکیمی‌زاده اصلاح‌طلب بوده‌اند. [10]

- جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است. [11]

- اباحه‌گری جزو لاینفک جامعه‌ی مدنی است و اگر می‌خواهید در تشکیل جامعه‌ی مدنی سهیم باشید، موسیقی بیاموزید، سازتان را نه در خلوت انس، بلکه بر سر کوچه‌ها بنوازید. [12]

- و ...

اتخاذ این سیاست‌ها و هجمه‌های رسانه‌ای به آرمان‌های امام و انقلاب ضمن آنکه منجر به لطمه خوردن باورهای مردم در برخی اقشار شد، هر عقل سلیم را به این نتیجه رهنمون می‌سازد که تمامی این هجمه‌ها را می‌توان مقدمه‌ای دانست به همه‌ی آنچه که در فتنه‌ی 88 اتفاق افتاد.

به هر روی آنان که در آن روزگار با حقد و غضب برضد آرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی قلم فرسایی می‌کردند، همان‌هایی بودند که با هدایت، حمایت و نظارت در فتنه‌ی 88 و عاشورای 88 ، نقش آفرینی نمودند.

داستان غم‌انگیز مطبوعات

با پیمایش اصلاح‌طلبان بر مسیر اندیشه‌ی لیبرالیستی و سکولاریستی، هر روز زاویه‌ی این جریان با انقلاب اسلامی بیش از پیش می‌گردید؛ از این رو هجمه‌ی این جریان معطوف به حوزه‌ی فرهنگ و اصول اعتقادات نماند.

با گسترش روزنامه‌های زنجیره‌ای، این رویه به حوزه‌های سیاسی نیز وارد شد. یک روز حمله به شورای نگهبان و نظارت استصوابی در دستور کار بود، روز دیگر حمله به قوه‌ی قضاییه و وزارت اطلاعات، سپس سپاه، بسیج و نیروی انتظامی؛ روزی دیگر ترور شخصیت افراد سیاسی و علمی حوزه و دانشگاه، این داستان غم‌انگیز آن روزهای کشور بود که با طرح اصلاح قانون مطبوعات از سوی مجلس ششم غم‌انگیزتر هم گردید.

طرحی که با حذف بند 12 قانون مطبوعات که در آن انتشار مطالب برضد قانون اساسی ممنوع دانسته شده بود؛ فضا را برای تعرض به قانون اساسی فراهم می‌آورد. این طرح با حکم حکومتی مقام معظم رهبری مواجهه شد که مانع تعرض این جریان به قانون اساسی می‌گردید؛ البته اصلاح‌طلبانی که در آن روزگار به دنبال راهی برای تعرض به قانون اساسی بودند با حکم حکومتی ولی فقیه هم به شایستگی برخورد نکردند. تمامی این رفتارها گام‌های ابتدایی بود برای تعرض بزرگ به قانون اساسی و شخص ولی‌فقیه در فتنه‌ی 88.

مدعیان گفت‌وگو و تئوریزه کردن آشوب‌طلبی

آنچه که در جریان فتنه پس از انتخابات تحت عنوان اغتشاشات و آشوب خیابانی انتخابات شاهد بودیم، تولید آشوب‌های خیابانی در گذشته‌ی این جریان، مسبوق به سابقه بوده است.

ماجرای 18 تیر 78 که در نتیجه‌ی التهاب آفرینی موسوی خوئینی‌ها در روزنامه‌ی «سلام» شکل گرفته و توسط «عبدالله نوری» (وزیر کشور) و «مصطفی تاج‌زاده» (معاون وزیر کشور) مدیریت می‌شد، از جمله‌ی این سوابق است که می‌توان آن را مدل کوچک و آزمایشی فتنه‌ی 88 دانست.

ریشه‌های این اغتشاش‌طلبی اصلاح‌طلبان یا به زبان بهتر آنچه که این جریان را از «پارلمانتاریسم» به «نافرمانی مدنی» و از «صندوق رأی گیری» به «شورش خیابانی» رساند را باید در تحلیل تئوریسین‌های این جریان از انقلاب اسلامی دانست. تحلیلی که این جریان در دوران فطرت و مطالعاتی خود، به آن مؤمن شده بودند.

«سعید حجاریان» در این باره معتقد است: «انقلاب اسلامی نتیجه‌ی حاصل تجمع اقلیت‌های درگیر و اکثریت بی‌تفاوت بوه است.» [13] براساس چنین تحلیل‌هایی حجاریان معتقد است: «وقتی اکثریت کنونی جامعه بی‌تفاوت‌اند، چرا اقلیت‌های معترض کنونی نتوانند انقلابی شهری و یا حداقل کودتایی در شهرهای بزرگ ترتیب داده و نظم موجود را همچون انقلاب قبلی برافکنند؟»

بر اساس همین تحلیل بود که «محمدرضا تاجیک» مشاور امنیتی «میرحسین موسوی» تحت عنوان «قیام شرایط» یا «شورش موقعیت» در شرایط فتنه به این موضوع اشاره می‌کند که: «حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم» و «شورش زمانه» ذیل «شورشی رنگین کمانی» است. شورشی که در واقع هم از جنس جنبش‌های مبتنی بر نافرمانی مدنی است و هم از نوع جنبش‌های اکسپرسیونیستی. [14]

مبتنی بر همین تحلیل بود که میرحسین موسوی در آستانه‌ی انتخابات در مصاحبه با مجله‌ی «تایمز» اظهار داشت: «تجمعات خیابانی چشم‌گیر هفته‌های گذشته احتمالاً ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش بیشتر افکار عمومی رخ خواهد داد... تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط می‌شود و بخش‌های دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقب‌گردی در کار نخواهد بود.» [15]

البته این تحلیل روشنفکرمآبانه که مهم‌ترین خصلت آن انتزاع محض و دور بودن از بطن واقعیت‌های اجتماعی ایران بود. برای اصلاح‌طلبان بسیار گران تمام شد. چرا که مردم انقلابی ایران هم در جریان انقلاب اسلامی هم در جریان 23 تیر 1378 و هم در حماسه‌ی عظیم 9 دی ثابت کردند که نسبت به آرمان‌های امام و مقام معظم رهبری، اکثریت انقلابی و فعال هستند، نه بی‌تفاوت.

از سروش تا گوگوش

یکی دیگر از اقدام‌هایی که در دامن زدن به فتنه مؤثر بود، اعتقاد نداشتن اصلاح‌طلبان به اصل تولی و تبری بود. این اصل هم‌زاد جریان اصلاحات است. اصلاح‌طلبان ابتدا برای آنکه دایره‌ی گسترده‌ای از افراد را شامل شوند. هیچ تعریف دقیقی از اصلاحات ارائه ندادند.

این بلاتکلیفی و تعلیق خود خواسته تا آنجا پیش رفت که محمدرضا تاجیک از نظریه‌پردازان اصلاح‌طلب در این باره اظهار داشت: «اگر یک نفر آدم یک تعریف از اصلاحات داد که دو نفر اصلاح‌طلب پیرامونش اجماع کردند. من همه چیز را قبول دارم. ما در تعریف اصلاحات شش سال ماندیم.» [16] در همین راستا با کم‌رنگ شدن اقبال عمومی مردم از جریان اصلاحات، این جریان برای جبران کمبود عقبه‌ی اجتماعی، اقدام به کم‌رنگ کردن خطوط خود با عناصر تابلودار و ضدانقلاب نمود. اشتراک‌های مبنایی اصلاح‌طلبان با این عناصر در تسریع این روند نیز مؤثر بود.

نمود آشکار این پیوند مربوط می‌شود به دوران حاکمیت اصلاحات و ماجرای «کنفرانس برلین»؛ مدیران بنیاد «هانریش بل» که متولیان این کنفرانس بودند، هدف برگزاری این کنفرانس را «ایجاد پلی بین اندیشمندان منتقد و اصلاح‌گرایان داخل کشور با فعالان سیاسی و گروه‌های مخالف خارج کشور» مطرح داشتند. [17]

هدفی که از سوی اصلاح‌طلبان (نماینده‌ی مجلس، روزنامه‌نگار، نظریه‌پرداز) به احسن برخوردها اجابت شد و این آغازی بود برای ایفای نقش «مکمل پازل‌های دشمن» در طول سال‌های اخیر که اوج آن در فتنه‌ی 88 نمود عینی و عملی یافت. فتنه‌ای که در راستای عملیاتی کردن طرح دشمن جبهه‌ای از گوگوش تا سروش را در برابر نظام اسلامی شکل داده بود.

یورش به میثاق ملی ایرانیان (قانون اساسی)

یکی از دلایل و ریشه‌های اصلی فتنه‌ی 88 را باید در زیاده‌خواهی‌ها و خواست‌های فرا قانونی و یا حتی قانون شکنانه‌ی جریان موسوم به اصلاحات دانست. جریانی که در ابتدای کار به نام قانون‌گرایی و برای اعتلای جمهوری اسلامی وارد فضای سیاسی و انتخاباتی کشور شد.

در تأیید بر این ادعا مصطفی تاج‌زاده اظهار می‌دارد: «خاتمی پس از در میان گذاشتن دیدگاه خود با رهبری نظام با شعار حاکمیت قانون و توسعه‌ی همه جانبه، متوازن و پایدار و برای مقابله با کژی‌ها و کاستی‌ها و اعتلای جمهوری اسلامی به صحنه‌ی رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری وارد شد.» [18]

اما این داعیه‌ی قانون‌مداری دیری نپایید و دولت خاتمی با ارائه‌ی «لوایح دوقلو» خواستار اختیارات فراتر از قانون اساسی برای رئیس‌جمهور شد. لوایحی که ضمن نقض تفکیک قوا، اختیارات فراگیری را برای رئیس‌جمهور متصور می‌گردید.

این نقض آشکار قانون اساسی با شدت بسیاری از سوی مدعیان قانون‌مداری پیگیری می‌شد تا جایی که این جریان تهدید کرد که در صورت تأیید نشدن این لوایح از سوی شورای نگهبان از حاکمیت خارج خواهد شد.[19] اما شورای نگهبان در برابر این زیاده‌خواهی ایستاد و این آغازی بود برای زیر سؤال بردن بیش از پیش این نهاد حاکمیتی. اوج این هجمه‌ها تلاش برای نقض نظارت استصوابی شورای نگهبان بود. چرا که شورای نگهبان چون سد سدیدی مانع عبور کژی‌ها و انحراف‌ها از تنگه‌ی احد نظام اسلامی می‌شد.

تحصن مجلس ششم در مخالفت با نظارت استصوابی روی پر رنگ‌تر این قانون ستیزی اصلاح‌طلبان بود که با شاهکار مخالفت با برگزاری انتخابات در موعد مقرر به اوج خود رسید.

این موارد در کنار قرائن فراوان دیگری که در این وجیزه مجال پرداخت به آن‌ها نبود، نشان دهنده‌ی شکل‌گیری و تکوین رویکرد قانون ستیزانه‌ی جریان اصلاحات به شمار می‌آید. در امتداد رویه‌ی حاکم در این سال‌ها بود که اصلاح‌طلبان پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم با تمکین نکردن به قانون اساسی به عنوان میثاق ملی و همچنین جمهوریت نظام؛ عملاً در گسترده‌ترین سطح ممکن به آن یورش بردند. 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. جریان‌شناسی سیاسی در ایران، علی دارابی، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، 1388

[2]. عبدالکریم سروش، ماهنامه‌ی زنان، دی 1378، شماره‌ی 59

[3]. اکبر گنجی، خون به خون شستن محال آمد، محال، صبح امروز، 24 فروردین 1378

[4]. ماهنامه‌ی جامعه‌ی سالم، شماره‌ی 39

[5]. نشریه‌ی توانا،22شهریور1377

[6]. روزنامه‌ی ایران، مهر1377

[7]. ماهنامه‌ی کیان، بهمن1377

[8]. روزنامه‌ی همشهری.19شهریور1377

[9]. هفته نامه‌ی آبان.21شهریور1377

[10]. روزنامه‌ی نشاط، اسفند1377

[11]. هفته نامه‌ی آبان، 28شهریور1377

[12]. نگاه نو، بهار1377

[13]. روزنامه‌ی جوان، تحلیل جزوه‌ی نگاشته شده توسط محمدرضا تاجیک، مورخ 13 دی ماه 88،

[14]. همان

[15]. تایمز (جوکلین و ناهید صیام دوست، ترجمه‌ی فضل‌الله توکلی، منتشر شده در 12 ژوئن 2009 - 22 خرداد 1388) . همچنین «شنبه پس از انتخابات» محمد سعید کاوه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

[16]. محمدرضا تاجیک، روزنامه‌ی آفتاب یزد، 2 شهریور 1382، ص7

[17]. چهل تدبیر، مروری بر مقاطع بحرانی تاریخ جمهوری اسلامی، علی الفت‌پور. انتشارات پرستا، 1389

[18]. مصطفی تاج‌زاده، مجله‌ی آفتاب، شماره‌ی 22، دی و بهمن 1381 ، ص 14

[19]. عباس عبدی، آفتاب یزد، 25 شهریور 1381

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه تحلیلی تبینی برهان

پایگاه خبری تحلیلی جهان نیوز

پایگاه پریمان دانشجویی


جعفر حسن خانی