سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

نوشته های جعفر حسن خانی

ابنای زمان مظروف اند؛
که یا تهی مانند و یا لبریز از گنداب و یا لبالب می ناب.و چه خوش خواهد بود آدمی را که سبو باشد.
ملجأ عشق و لبالب می مستانه.
و چه خوش تر سرنوشتی است سبو را، که در میانه ی ساقی و خم و خمخانه؛
شکستن
آری شکستن
به فدای چشم مستش
بشکست اگر سبویی

۲۱آبان

پرسش‌هایی از نسبت حوزه و دانشگاه با مردم‌سالاری دینی و نحوه‌ی صدور آن؛ 


جنبش نرم افزاری

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


«هدف نهایی نمی‌تواند چیزی کمتر از ایجاد تمدن درخشان اسلامی باشد. امت اسلامی با همه‌ی ابعاض خود در قالب ملت‌ها و کشورها، باید به جایگاه تمدنی مطلوب قرآن دست یابد.»1 همان گونه که از این بیان رهبر فرزانه‌ی انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی برمی‌آید، هدف نهایی انقلاب اسلامی تحقق تمدن درخشان اسلامی است. از فحوای این سخن این حقیقت را به وضوح می‌توان دریافت که صرف خواست جمهوری اسلامی ایران برای تحقق تمدن نوین اسلامی شاید به جد لازم باشد، اما به هیچ وجه کافی نیست؛ چرا که لوازم تحقق تمدن درخشان اسلامی به‌کارگیری همه‌ی منابع انسانی، طبیعی، علمی، فرهنگی، سیاسی، نظامی و... مجموعه‌ی متحدی از کشورهای جهان اسلام است. کشورهایی که به جای اصطکاک و اتلاف نیروی هم (شرایطی که هم‌اکنون در بخش‌هایی از جهان اسلام حاکم است)باید با هم‌افزایی توانایی‌ها و دانایی‌ها به عنوان شرط لازم، بستر شکل‌گیری این تمدن را فراهم نمایند.
 
با توجه به این مقدمه، سؤالی اساسی که شکل می‌گیرد این است که حال در این شرایط، کشورهای اسلامی به چه نحو باید وارد فرآیند تمدن‌زایی اسلامی شوند؟ الزامات این ورود چیست؟ در پاسخ به این سؤال است که وارد بحث لزوم صدور انقلاب اسلامی می‌شویم که هزار نکته‌ی باریک‌تر از مو اینجاست. در اینجاست که تأملات و جستارهای فکری جدی و متشتتی درباره‌ی نحوه‌ی صدور انقلاب اسلامی وجود دارد.
 
برخی صدور انقلاب اسلامی را به مثابه‌ی فراگیر کردن بعضی ارزش‌های انقلاب اسلامی در منطقه و جهان می‌دانند. در توضیح اینکه این گروه از افراد، فراگیر شدن ارزش‌هایی چون ظلم‌ستیزی، اسلام‌خواهی و مقاومت در برابر جبهه‌ی استکبار را در میان مردم کشورهای منطقه، مصداق صدور انقلاب اسلامی می‌دانند. برخی دیگر نیز صدور انقلاب اسلامی را صدور بعضی برجستگی‌های نقطه‌ای نظام جمهوری اسلامی می‌دانند. به این معنی که صدور برخی توانمندی‌های جمهوری اسلامی، نظیر توان نظامی، علمی، صنعتی و... را به معنای صدور انقلاب اسلامی می‌دانند. برخی هم صدور انقلاب اسلامی را به معنی تبدیل جمهوری اسلامی به مثابه‌ی یک الگوی موفق می‌دانند. اینان بر این باورند که «فقط» با تحکیم ساخت درونی قدرت می‌توان یک الگوی حکمرانی موفق را به مردم منطقه ارائه نمود و این همان صدور انقلاب است.
 
و بسیارند این برخی‌ها که با مورد توجه قرار دادن بعضی جنبه‌های دیگر انقلاب اسلامی، تعریفی متفاوت از صدور انقلاب ارائه می‌دهند. اما سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که این کارها به مثابه‌ی صدور انقلاب، آیا کشورهای منطقه را وارد فرآیند تمدن‌زایی اسلامی به عنوان هدف نهایی صدور انقلاب می‌کند یا نه؟ قدر مسلم پاسخ منفی است؛ چرا که این تفسیرها شاید مرحله‌ای از مراحل ابتدایی صدور انقلاب را مورد توجه قرار می‌دهد، اما به هیچ وجه همه‌ی مراحل را جهت تحقق تمدن اسلامی مد نظر ندارد؛ چرا که این تعاریف، مردم کشورهای اسلامی منطقه را به عنوان یک نظام و نه مجموعه‌ی افراد در قالب زیرسیستم وارد کلان‌سیستم تمدن‌زایی اسلامی نمی‌کند.
 
به سخن دیگر، صرف ترغیب و خواست مردم مسلمان کشورهای اسلامی برای ورود به فرآیند تمدن‌زایی اسلامی کافی نیست. نمی‌شود با مردمی مشتاق اما دولت‌هایی غیرمردمی و غیراسلامی به فکر تمدن‌زایی اسلامی بود. این سخن مؤید این امر است که مهم‌ترین الزام تحقق تمدن اسلامی، تشکیل دولت‌های مردم‌سالار دینی است تا بتوانند به عنوان یک خرده‌سیستم، در کلان‌سیستم تمدن اسلامی توانمندی‌ها و دانایی‌های مردم کشورهایشان را در اختیار فرآیند تمدن‌زایی اسلامی قرار دهند.
 
در همین باره، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای (مد ظله العالی)، اشاره‌ی ظریفی بدین موضوع داشته و می‌فرمایند: «آرایش ظاهری این تمدن [درخشان اسلامی] را در حکومت مردمی، در قوانین برگرفته از قرآن، در جهاد و پاسخ‌گویی به نیازهای نوبه‌نوی بشر، در پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، در ایجاد رفاه و ثروت عمومی، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژه‌خواری و ربا و تکاثر، در گسترش اخلاق انسانی، در دفاع از مظلومان عالم و در تلاش و کار و ابتکار می‌توان و باید مشاهده کرد.»2

با توجه به آنچه گفته شد، می‌توان مدعی بود که صدور انقلاب اسلامی باید در جهت تکثیر مردم‌سالاری دینی در کشورهای منطقه باشد. البته این بدان معنا نیست که جمهوری اسلامی عیناً به دنبال تکثر شکل تام شیعی مردم‌سالاری دینی است. در این باره، ولی امر مسلمین، آیت‌الله خامنه‌ای، خطاب به مردم مسلمان منطقه می‌فرمایند: «از امپریالیسم ایرانی یا شیعی می‌گویند؛ حال آنکه همه بدانند ما هرگز انقلاب اسلامی را انقلابی صرفاً شیعی یا ملی‌گرا و ایرانی ندانسته و نخوانده‌ایم و در این سی سال، هر چه هزینه داده و تهدید شده‌ایم به علت اسلام‌گرایی و امت‌گرایی و شعار وحدت و تقرب مذاهب و آزادی و عزت برادران مسلمان، از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپا، بوده است... ایران به دنبال ایرانی کردن اعراب یا شیعی کردن سایر مسلمین نیست؛ ایران به دنبال دفاع از قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) و احیای امت اسلامی است.»3
 
در ادامه‌ی آنچه پیش‌تر گفته شد، تأملات و جستارهای دیگری نیز درباره‌ی نحوه‌ی صدور انقلاب وجود دارد. برخی بر این باورند که صدور انقلاب اسلامی به مثابه‌ی صدور فرآیند نظام‌سازی اسلامی جهت تحقق نظام‌های مردم‌سالار دینی مبتنی بر مؤلفه های بومی کشورهای اسلامی است. بدان معنا که صدور انقلاب به معنای صدور روش نظام‌سازی اسلامی تحت عنوان مردم‌سالاری دینی است، نه صدور اجزا یا کل نظام جمهوری اسلامی. برخی هم بر این برآورند که صدور عقلانیت تمدن‌زای اسلامی، که توسط جمهوری اسلامی ساطع می‌شود و موجب شکل‌گیری انسان‌های تراز تمدن‌زایی می‌گردد، به مثابه‌ی صدور انقلاب اسلامی است. اینان بر این باورند که اولین گام مدرنیته، تولید انسان مدرن بوده و هست و این انسان مدرن است که جامعه را به سمت مدرنیته سوق می‌دهد. لذا اولین گام تمدن‌زایی اسلامی را نیز اینان تولید انسان تراز تمدن اسلامی می‌دانند؛ انسانی که جامعه‌ی خود را در جهت تحقق تمدن اسلامی به پیش می‌برد.
 
دیدگاه‌ها و جستارهای دیگری نیز درباره‌ی نحوه صدور انقلاب اسلامی وجود دارد که بیان آن در این وجیزه نمی‌گنجد. اما آنچه در میان این نظریات، تأملات و جستارهای فکری قابل توجه به نظر می‌رسد این است که این دیدگاه‌ها محصول فرآیند نظام‌مند مطالعاتی دانشگاه و حوزه نیستند، بلکه محصول دغدغه‌های فردی برخی نیروهای فکری انقلاب اسلامی است. این امر نشان از این واقعیت دارد که موضوع مردم‌سالاری دینی یا نحوه‌ی صدور انقلاب اسلامی به عنوان یک «مسئله»، به هیچ وجه در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه‌ی ما به صورت رسمی نه تنها مطرح نشده است، بلکه الزام توجه بدان هنوز درک هم نشده است.
 
این در شرایطی است که غرب برای همگانی و جهانی کردن و بهبود «دولت مدرن» خود، به عنوان نسخه‌ی نجات‌بخش بشریت، نه تنها منظومه‌ای از معارف را تحت عنوان مقولاتی چون مدرنیزاسیون، نوسازی، توسعه و جهانی شدن، در دانشگاه‌های خود تدوین نموده و تدریس می‌کند، بلکه همین معارف را به عنوان تجربه‌ی جهانی به دانشگاه‌های دنیا تسری داده تا روند تحقق دولت مدرن و لیبرال‌دموکراسی را در کشورهای دیگر، با نیروی انسانی خود آن کشورها، تسهیل نماید!
 
آری دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه ما از دیرباز دچار سندروم عقب‌ماندگی از مراحل انقلاب اسلامی هستند. امروزه هیچ دانشگاهی در جمهوری اسلامی رشته‌ای به عنوان مردم‌سالاری دینی یا رشته‌ای درباره‌ی نحوه‌ی بازتولید مردم‌سالاری دینی در دیگر کشور‌ها تحت عنوان صدور انقلاب اسلامی، نه تنها ندارد، بلکه الزام آن را به عنوان یک نیاز نیز درک ننموده است. درست در همین شرایط، در جامعه‌ی ما نیز چون دیگر جوامع، مباحث توسعه، مدرنیزاسیون و نوسازی برای تحقق و بهبود دولت مدرن، به جد و جهد در دانشگاه‌ها تدریس و دنبال می‌گردد و به آن به عنوان یک نیاز نگریسته می‌شود! حوزه‌های علمیه نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این نهاد ارزشمند نیز هنوز به الزام پرداختن به این قبیل موضوعات توجه جدی و نظام‌مند ندارد. این در شرایطی است که انتظارها از حوزه‌های علمیه بسیار بالاست.
 
همه‌ی آنچه گفته شد بدان معناست که جستارها و تأملات فکری درباره‌ی کم‌وکیف مردم‌سالاری دینی، نحوه‌ی بهبود و تعالی آن و نحوه‌ی صدور و بازتولید آن در دیگر کشورها، هنوز هیچ جایگاه نظام‌مندی برای تبدیل شدن به یک منظومه‌ی فکری و علمی در جمهوری اسلامی پیدا نکرده و در جست‌وجوی جایگاهی برای خود است؛ جایگاهی که به نظر باید از نو به وجود آید.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی، 9 اردیبهشت 1392.
2. همان.
3. ترجمه‌ی خطبه‌ی عربی نمازجمعه، 14 بهمن 1390.
 
انعکاس ای یادداشت:
جعفر حسن خانی
۰۶شهریور

آنچه در ادامه می خوانید بیش از آنکه یک نقد جدی بر دیدگاههای دکتر محمود سریع القم در کتاب "عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران" باشد یک نقد گزارش گونه خبری است. چرا که اگر قرار باشد به صورت جدی به تحلیل این کتاب پرداخته شود باید نقد فصلی به نظریه انسجام درونی دکتر سریع القلم نوشت. اما به هر روی خوانش این یادداشت برای مخاطبان خالی از لطف نبوده و بخشی از اندیشه های این استاد دانشگاه را در پیش چشم مخاطب آشکار می سازد.

مهرنامه شماره سی ام

آقای دکتر محمود سریع القلم که علاوه بر کرسی تدریس در دانشگاه، با پیروزی دکتر حسن روحانی از سمت مشاور رئیس مرکز تحقیقات مجمع تشخیص به مشاور رئیس جمهور در حوزه سیاست خارجی ارتقاء یافته اند از جمله اساتید علوم سیاسی هستند که کتابها و نظریات ایشان بخصوص در مباحث توسعه هم اکنون در دانشگاههای کشور تدریس می‌شود. گفته می‌شود وی تاثیر عمده ای بر اندیشه و تصمیمات دکتر روحانی دارد.
دکتر سریع القلم که پس از حضور در محافل دانشگاهی، به تازگی در رسانه‌ها بروز و ظهور جدی را تجربه می‌کند در برخی اظهار نظرها چنین گفته اند:
«- حکمرانی بر پایه واقعیت است نه تخیل. بسیار روشن است که ادبیات و اولویت‌های دولت جدید متفاوت است...
- عربستان مهم‌ترین صحنه گردان بهار عربی است. هماهنگی با عربستان منافع دراز مدت فراوانی برای مردم ایران دارد...
- نخبه گرایی که مظهر عقلانیت است، بهترین روش کشورداری است و پوپولیسم همه جا، خسارت‌های جبران ناپذیری به بار آورده است...
- سیاست خارجی را از خیابان‌ها جمع کنیم. به پوپولیست‌ها بگوییم بروند کتاب بخوانند و کمتر سخن بگویند.» [1]

در شرایط حاضر شناخت اندیشه‌های این استاد دانشگاه حائز اهمیت است، چرا که اگر قرار باشد مشاوران دولت اعتدال دکتر سریع القلم و یا اساتیدی با این نوع نگرش فکری باشند و جامعه ما مبتنی بر اندیشه‌های آنان اداره شود باید بدانیم که اهداف ترسیمی این نگرش برای جامعه چیست؟ یا بطور خلاصه اینکه الگوی توسعه مشاور رئیس جمهور، ما را به کجا   می‌برد؟

لذا برای یافتن پاسخی به این سوالات کنکاشی هر چند مختصر بر کتاب " عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران" نوشته دکتر محمود سریع القلم داریم که از آن می‌توان به عنوان مهمترین کتاب این استاد یاد کرد، خواهیم داشت
در این کتاب مانند بسیاری از کتاب‌های دیگری که در باب توسعه به نگارش درآمده بدون کوچکترین "ان قلت" و نقدی، ضرورت توسعه به صورت "اصل موضوعه" پذیرفته شده است و نویسنده درباره چرایی آن بحث نمی‌کند و حتی  از این هم بالاتر،  حتی در شکل و چگونگی آن – که به طور طبیعی الگوی غربی آن در ذهن متبادر می‌شود – هم کمتر بحث می‌شود.

نویسنده در این نوشته  بیشتر به دنبال " راهبردهایی" است که راه رسیدن کشور‌های جهان سوم به جهان اول را ساده‌تر کرده یا شکل الگو برداری و اقتباس از آنها را دقیق‌تر کند. نویسنده برای نیل به این مقصود شاخص هایی را برای سنجش عقب ماندگی یا توسعه یافتگی استفاده می‌کند  که نشان دهد که چقدر راه برای رسیدن به تمدن غرب به عنوان آرمانشهر توسعه فاصله باقی است.
 گویی که نویسنده گمان می‌کند  که "راه توسعه ای که در اروپا گشوده شده است، همواره باز است و همه می‌توانند به آسانی آن راه را طی کنند، غافل از اینکه تاریخ اروپای جدید در هیچ جای جهان تکرار نمی‌شود، هر چند ماهیت تجدد، هر جا که باشد، متفاوت نمی‌شود و همان تجدد غربی است که در همه جا بسط می‌یابد" [2]
دکتر سریع القلم در این کتاب با مسلم دانستن لزوم رسیدن به توسعه برای رشد و توسعه کشورها در جهان سوم دو استراتژی را تبیین می‌کند:
 1.استراتــژی بقـــاء
 2.استراتژی انطباق

وی در بخشی از کتاب به تبیین لزوم و دشواری‌های تطبیق و تلفیق هویت و ساختار دینی و ملی ما با فرآیند جهانی شده موجود – که سعی می‌کند نامی از آن نبرد – یعنی همان "لیبرال دموکراسی" می‌پردازد.
دکتر سریع القلم در بخش اعظمی از ابتدای کتاب سعی می‌کند خواننده را متقاعد نماید که باید اصول عقلی که منجر به توسعه یافتگی می‌شود را بپذیرد، ایشان این اصول را چنین بر می‌شمارند:
1.علم گرایی
2.نظم گرایی
3.اجماع نظر نخبگان
4.فردگرایی مثبت
5.هویت مستحکم
6.فرهنگ اقتصادی
7. تفکر استقرایی.

موضوع این اصول زمانی جالبتر می‌شود که نویسنده کتاب سعی می‌کند برای این اصول نسخه الگوی عملی تجویز کند. دکتر سریع القلم در صفحه 226 این کتاب طی جدولی مشخصاً نظر خود از این الگو  را بیان می‌کند؛

                                    توسعه یافتگی [3]

اصول عقلی

الگوهای عملی

علم گرایی

سکولاریسم

نظم گرایی

فردگرایی مطلق

اجماع نظر نخبگان

سودآوری نامحدود

فردگرایی مثبت

صنعتی شدن نا محدود

هویت مستحکم

دولت سالاری

فرهنگ اقتصادی

حاکمیت بخش خصوصی

تفکر استقرایی

دنیا دوستی


این جدول همانگونه که می‌بینید نیاز به توضیح و تفسیر ندارد و نسخه ای است که آقای دکتر سریع القلم برای آینده ایران تجویز می‌نماید.
گفتنی است این نسخه‌ها و راهبردها در شرایطی برای ایران تجویز می‌شود که طی سالیان متمادی رهبر فرزانه انقلاب از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخن به میان آورده و فرموده اند:

"ما وقتی می‌گوییم پیشرفت، نباید توسعه‌ی به مفهوم غربی تداعی شود... ما مجموعه‌ی غربی شدن، یا توسعه یافته‌ی به اصطلاح غربی را مطلقاً قبول نمی‌کنیم. پیشرفتی که ما می‌خواهیم چیز دیگری است... اساس نگاه اسلامی به پیشرفت،‌ بر پایه‌ی این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می‌داند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه‌ی همه‌ی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است... کشور ما آن وقتی پیش رفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند." [4]

معظم له همچنین الگوی اسلامی ایرانی را از مجامع دانشگاهی مطالبه کرده و فرموده اند:

"باید مغزهای متفکر استاد و دانشجوی ما بسیاری از مفاهیم حقوقی، اجتماعی و سیاسی را که شکل و قالب غربی آن‌ها در نظر بعضی مثل وحی منزل است و نمی‌شود درباره‌اش اندک تشکیکی کرد، در کارگاه‌های تحقیقاتی عظیم علوم مختلف حلاجی کنند؛ روی آن‌ها سؤال بگذارند؛ این جزمیت‌ها را بشکنند و راه‌های تازه‌ای بیابند؛ هم خودشان استفاده کنند و هم به بشریت پیشنهاد کنند. امروز کشور ما محتاج این است." [5]

لذاست که در این شرایط از دکتر سریع القلم و دوستان همفکر ایشان که در دوران انقلاب اسلامی زیست کرده و به آن بالیده اند باید پرسید آیا نمی‌دانستند که انقلاب اسلامی نه استراتژی بقاء را می‌پذیرد و نه استراتژی انطباق را، چرا که راهبرد جمهوری اسلامی پیشرفت در چهارچوب پارادایم اسلام بوده که با مد نظر قرار دادن مولفه‌های بومی به دنبال تمدن زایی شیعی است؟

با بیان این توضیحات باید منتظر ماند و دید که دکتر روحانی در میانه دو الگوی پیش رو یعنی "الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" - که مطالبه جدی مقام عظمای امامت است - و "الگوی توسعه مدرنیستی" که تنها به بخشی از زوایای آن در این نوشته پرداخته شد و نسخه‌ی نجات بخش مشاوران و نزدیکان ایشان از جمله دکتر سریع القلم است، کدام را برگزیده و بر مدار کدام یک از این الگو ها، دولت جمهوری اسلامی را پیش خواهند برد؟
 
پی نوشتها:
[1]. مصاحبه اختصاصی دکتر سریع القلم با تابناک . ۰۵ مرداد ۱۳۹۲
[2]. دکتر رضا داوری اردکانی . ما و راه دشوار تجدد . تهران . ساقی 1384 . ص 28
[3]. دکتر محمود سریع القلم . عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران . تهران . مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه  1386 . ص 226
[4]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار استادان و دانشجویان کردستان، 27/2/1388
[5]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر، 9/12/1379


انعکاس این یادداشت در رسانه ها:
پایگاه خبری تحلیلی رجانیوز
پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا
مسیر؛ پایگاه اتاق فکر گفتمان انقلاب اسلامی
پایگاه خبری تحلیلی بی باک نیوز

جعفر حسن خانی
۰۱مرداد

برداشتی سیاسی از درس اخلاق علامه مصباح یزدی:
علامه مصباح یزدی


پس از انتخابات ریاست جمهوری واکنش‌ها به نتیجه انتخابات در میان نیروها و گروههای جریان اصولگرایی بسیار متفاوت و متنوع بوده است. برخی به تحلیل "چرایی" حاصل از نتیجه انتخابات مشغول شدند و برخی دست به کار شدند تا در کابینه بعدی سهمی هر چند ناچیز به دست آورند و گروهی هر چند اندک اما با رسانه‌های بسیار هم مشغول به تخریب علامه مصباح یزدی شدند که چرا در مقطع انتخابات با ایشان و کاندیدای مورد نظرشان همراهی نکرده و قس علی هذا...

اما در میان این تخریب‌ها و بی مهری‌های بخشی از جریان اصولگرایی که پیشتر خود علامه آن را پیش بینی کرده بود، واکنش علامه بزرگوار مصباح یزدی به این فضا بسیار جای تامل دارد.

علامه این روزها با آغاز ماه مبارک رمضان در درس اخلاق خود به مبحث «صبر» پرداخته و «صبر» را از زوایای مختلف مورد کنکاش قرار داده است. این که ایشان در این مقطع مفهوم شناسی و تئوریزه کردن «صبر» را وجهه همت خود قرار داده اند، بدان معناست که علامه نسخه این روزهای رفتار سیاسی اصولگرایی را در عمل به این مفهوم جستجو می‌کنند. ایشان در درس اخلاق خود «صبر» را اینگونه تعریف می‌کنند: 

"با توجه به کاربردهای «صبر» در قرآن کریم، روایات شریفه و کتب اخلاقی می‌توانیم آن را به مقاومت در مقابل عامل درونی مثل شهوت یا غضب، یا بیرونی مثل مصیبت‌ها و بلایا که انسان را به راه نادرستی سوق می‌دهد،‌ تفسیر کنیم. بر این اساس نزدیک‌ترین مفهوم به «صبر» مفهوم مقاومت و پایداری است."

و درادامه درباره «صبر» نکته مهمی را مورد اشاره قرار داده و می‌فرمایند:
 
"متأسفانه در اثر القائات شیطانی، بعضی از ما برداشت صحیحی که اولیای خدا از بعضی عناوین دارند، نداریم. مثلاً تلقی ما از صبر، توقف و دست کشیدن از کار و سکون است؛‌ در حالی‌که در منابع دینی صبر، یک فعالیت است؛ فعالیتی که گاهی خیلی بیشتر از فعالیت‌های سنگین جسمی، انرژی و توان روحی لازم دارد و ارزش آن فراتر از تصور ما است. چون صبر به معنای توقف تا برطرف شدن عامل مخالف نیست؛ بلکه خویشتن‌داری و مقاومت و پایداری کردن انسان در برابر عامل مخالف است."

علامه  اینگونه با تئوریزه کردن مفهوم «صبر» بر آن است تا با این تلقی از واژه «صبر» رفتاری صابرانه را بین نیروهای انقلاب توصیه کند. چرا که ایشان مبتنی بر ژرف اندیشی قرآنی خود معتقدند یکی از عوامل اصلاح اجتماع «صبر» است، ایشان در این باره می‌گویند:

 "در سوره عصر هم دو چیز را عامل اصلاح اجتماع معرفی می‌کند و آن این‌که مومنان یکدیگر را سفارش کنند به این‌که ملازم حق و اهل صبر باشند. خداوند می‌توانست در این سوره کوچک که می‌خواهد در آن ابتدا عصاره تعالیم اسلام برای رشد و کمال انسان و وظیفه عمومی هر فرد، و در مرحله بعد، عامل مهم همبستگی اجتماعی و تأثیر و تأثرات بین افراد را بیان کند، امور دیگری مثل توکل، اخلاص و یا تقوا را به عنوان ارزش‌های معنوی معرفی کند؛ اما به جای همه آنها «صبر» را عنوان کرده است."

علامه مصباح یزدی با بیان این مسئله، سخن خود را در توصیه به «صبر» اینگونه کامل می‌کنند که:

"«وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لاَ یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا (آل‌عمران، 120)؛ اگر صبر داشته باشید و تقوا پیشه‌کنید، توطئه‌های دشمنان به شما ضرری نمی‌زند.» یعنی توطئه‌های دشمنان زمانی مؤثر واقع می‌شود که شما دست از مقاومت بردارید، تسلیم شوید و به دنبال راحت‌‌طلبی باشید؛ تا زمانی که روحیه مقاومت در شما وجود دارد و همه سختی‌ها را تحمل می‌کنید، توطئه‌های دشمن در برابر شما کارساز نیست."

گفتنی است علامه بزرگوار در میان تبیین نسخه خود برای این روزهای عالم سیاست، گاهی هم به بعضی شبهاتی که برخی جریانات متوجه ایشان می‌کنند نیز پاسخ می‌گوید. به تازگی برخی این شبهه را مطرح می‌کنند که علامه به قدری تکلیف مدار است که از مصلحت چشم پوشی کرده و به نتیجه کار نمی‌اندیشد و در نتیجه همان می‌شود که در انتخابات شد. ایشان در پاسخ به این شبهه به شبهه آفرینان می‌فرماید:

" حضرت امام رحمت الله علیه فرمود: ما موظف به تکلیفیم؛ مسئول نتیجه نیستیم. یکی دیگر از شبهاتی که در این‌جا مطرح است و سوء استفاده فراونی از آن می‌شود، مربوط به همین فرمایش امام راحل است. شبهه‌افکنان می‌گویند: اگر احکام تابع مصالح و مفاسد است، پس هر حکمی برای تحقق مصلحتی است و اگر بدانیم مصلحت مورد نظر تأمین نمی‌شود، آن حکم هم نباید اجرا شود.

پس ‌این‌که می‌گویید ما کار به نتیجه نداریم، به این معنی است که به مصالح و مفاسدی که بر کار مترتب می‌شود، کاری نداریم، و این یعنی تحجر و ظاهرگرایی! شخص عاقل فقط به ظاهر حکم نگاه نمی‌کند؛ بلکه تحقیق می‌کند تا از حکمت و مصلحت کار آگاه شود؛ بعد از آن، جوانب کار را می‌سنجد تا اگر مصلحت مربوط تحقق پیدا می‌کند، نسبت به انجام کار اقدام کند؛ در غیر این صورت از انجام آن خودداری می‌کند. کار عاقلانه، یعنی این!

اما اگر کسی فهمید تکلیفی که حکم به انجام آن شده، نتیجه مورد انتظار را در پی ندارد، و در عین حال نسبت به آن اقدام کند، کار احمقانه‌ای را انجام داده است. این، همان کاری است که از آن به دگم‌اندیشی و تحجر تعبیر می‌کنند!

بر اساس مدعای این شبهه، فرمایش حضرت امام سخن عوامانه‌ای بود! جواب این شبهه همین است که گرچه احکام تابع مصالح و مفاسد است؛ اما ما همه مصالح و مفاسد را نمی‌دانیم. ما فقط بخشی از مصالح و مفاسد را می‌دانیم و گمان می‌کنیم اگر آنچه ما می‌دانیم محقق نشود، انجام حکم بی‌نتیجه و غیرعاقلانه است؛ در صورتی که ممکن است یک حکم مصالح متعددی داشته باشد که ما از بسیاری از آنها بی‌خبریم.

ما مکلف نیستیم و نمی‌توانیم فرمولی برای کشف همه مصالح و مفاسد احکام به دست بیاوریم. وظیفه ما این است که بر اساس متد فقاهتی حکم را از آیات و روایات به دست آوریم و به آن عمل کنیم. البته شک نداریم که احکام مصالحی دارد؛ اما ممکن است مصلحت‌‌هایی بر یک حکم مترتب باشد که ما از آن آگاه نیستیم.

خداوند در قرآن می‌فرماید تنها حکمت جهاد پیروزی بر دشمن نیست؛ بلکه یکی از مصالح آن آزمایش مسلمانان است: «وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ»آل‌عمران، 154. اما زمانی که دستور جهاد صادر شد، دشمن با ساز و برگ کامل جنگی و افرادی سه برابر مسلمانان و از این سو، مسلمین بدون تجهیزات جنگی لازم، با عده‌ای اندک که بسیاری از آنها آموزش کافی هم ندیده بودند،‌رو در رو قرار گرفتند.

در چنین شرایطی شیاطین برای سست کردن مسلمانان شروع به القاء شبهه کردند؛ نظیر این‌که: مگر جنگ برای پیروزی بر دشمن و احقاق حقوقتان نیست؟ شما با این تعداد اندک و تجهیزات کم در مقابل سه هزار نفر پیروز نمی‌شوید؛ پس، برای چه می‌جنگید؟ پیغمبر ـ‌نعوذ بالله‌ـ‌ حرفی زده، ولی شما با عقل خودتان حساب کنید: نسبت 1 به 3 یعنی چه؟ پس در خانه بنشینید تا پیغمبر هم بفهمد که باید در این مسائل با اهل فن مشورت کند؛ «لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا؛ اگر پیغمبر با ما مشورت می‌کرد، این مشکلات و شکست پیش نمی‌آمد»!"


به عنوان حسن ختام باید به این موضوع اشاره کرد که این رفتار علامه در تئوریزه کردن مفهوم «صبر» در این مقطع زمانی و سیاسی را باید در جهت توجه دادن همگان به نکته مغفول مانده بیان مشهور حضرت امیر (علیه السلام) که توسط امام خامنه ای در فتنه 88 از زبان ایشان بیان شد، دانست. آنجا که حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند:


" الا ولا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ وَالْعِلْمِ بِمَواضِعِ الْحَقِّ؛ این پرچم را تنها کسانی می‌توانند بر دوش بگیرند که اهل بینش، صبر و آگاه به مواضع حق باشند"

علامه بصیر، که خود و نیروهای سیاسی و شبکه اجتماعی تحت پوشش او در فتنه 88 در بصیرت افزایی اجتماعی سنگ تمام گذاشت، حال در مقطع حاضر برای ادامه مسیر انقلاب اسلامی با تئوریزه کردن صبر، پایداری و مقاومت درصدد تجهیز نیروهای انقلابی به بصیرت و صبر توامان است.
 علامه در این مسیر محکم و با صلابت گام می‌نهد و می‌گوید:

" بعد از تشخیص وظیفه هم باید به مرّ وظیفه عمل کنیم و تحت تاثیر جو قرار نگیریم؛ مجذوب تطمیع‌‌ها و مرعوب تهدیدها نشویم، با تمسخر و توهین دیگران و برخورد با تعابیری مثل «کار عوامانه»، «تحجر» و «دگم‌‌اندیشی» هم از خط خارج نشویم. چرا که بدتر از این توهین‌ها نسبت به پیغمبران گفته شد، اما آنها از انجام تکلیف خود دست برنداشتند."



پی نوشت:

1.یک روز پس از نگارش این متن مقام عظمای امامت در دیدار خود با کارگزاران نظام  در بیاناتی قابل تامل بر صبر اشاره کرده و فرموده اند:

"لازمه‌ى عمل هم «صبر» و «توکل» است. شماها مسئولان کشور هستید در بخشهاى مختلف؛ کارهاى زیادى برعهده‌ى شما است؛ کارهاى شما، هم کار دنیا است، هم کار آخرت؛ یعنى وقتى به انجام وظیفه‌ى خود میپردازید، هم دارید دنیا را آباد میکنید، زندگى را آباد میکنید، هم دارید باطن و درون خودتان را آباد میکنید. این عمل - که هم عمل دنیائى است، هم عمل اخروى است - احتیاج دارد به دو عنصر: صبر و توکل. آیه‌ى شریفه‌ى قرآن میفرماید: «نعم اجر العاملین. الّذین صبروا و على ربّهم یتوکّلون». صبر یعنى پافشارى، پایدارى، مقاومت، ایستادگى، هدف را فراموش نکردن. فرمود: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین»؛ در میدان نبرد، در میدان رویاروئى با دشمن، اگر صبر داشته باشید، میتوانید با این نسبت بر دشمن غلبه پیدا کنید. مکرر عرض کرده‌ایم؛ در عرصه‌هاى گوناگون جهانى، درگیرى‌ها غالباً جنگ اراده‌ها است؛ هر طرفى که اراده‌اش زودتر ضعیف شود، شکست خواهد خورد. صبر یعنى این عزم را، این اراده را نگه داشتن، حفظ کردن. توکل هم یعنى کار را انجام دادن و نتیجه را از خدا خواستن."

معظم له با بیان این مطلب عناصر اصلی که باید در صبر و توکل به کار گرفته شود را به تفضیل نام برده و تبیین نموده اند که عناوین آن به شرح زیر است:

اول، انتخاب جهت درست است. جهتگیرى را باید درست انتخاب کنیم.
دوم، بهکارگیرى همهى ابزارهائى که در اختیار است. همهى ابزارها را، همهى نیرو را باید پاى کار آورد.

سوم، نگاه به اولویتها است.

2.این روز ها بخشی از بدنه اصولگرایی بنا به دلایلی زبان به نقد علامه مصباح گشوده اند. حقیر به این دوستان توصیه می کنم که  کلان نگرانه و از موضع نگاه تمدنی به این قبیل موضوعات بنگرند. وقتی با این نگاه به علامه نگریسته شود جدای از عملکردهای خوب و بد جبهه پایداری در مسائل سیاسی که البته جای نقد هم دارد، متوجه می شوند که حضرت علامه از معدود افرادی است که در ایران امروز مانع توسعه مرزهای دانش غربی که نرم افزار تاسیس عالم سکولار است شده اند. و این نقش بی بدیل علامه چیزی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.

انعکاس این یادداشت در:

پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا

پایگاه خبری تحلیلی رجانیوز

پایگاه خبری تحلیلی 598

پایگاه خبری تحلیلی بی باک

پایگاه خبری تحلیلی صابرنیوز


جعفر حسن خانی
۱۱تیر

تحلیلی بر فیلمی که به دنبال کار ناتمام انگلیسی‌هاست

پس از صد سال

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:


«اصولتان را روی کاغذ بنویسید؛ اصالت‌های خود را با حساسیت بالا حفظ کنید؛ نگذارید اصول نظام آینده‌ی شما را دشمنان شما بنویسند. نگذارید اصول اسلامی در پای منافع زودگذر قربانی شود. انحراف در انقلاب‌ها، از انحراف در شعارها و هدف‌ها آغاز می‌شود.»1

 
این از اولین توصیه‌های مقام عظمای امامت، به بزرگان، علما و اندیشمندانی بود که در فرآیند بیداری اسلامی، دست به سری انقلاب‌هایی در کشورهای خود زده بودند. دلیل این توصیه از سوی رهبر فرزانه‌ی انقلاب این بود که ایشان در تجربه‌ی تاریخی ایرانیان، خوب به خاطر داشته و دارند که به همان میزان که این توصیه در جریان انقلاب مشروطه مورد غفلت قرار گرفت و این انقلاب را از مسیر خود منحرف کرد، به همان اندازه، عمل به این توصیه، در فرآیند انقلاب اسلامی، در طی سالیان متمادی گذشته، چراغ راهی در جهت تحقق آرمان‌ها و خواسته‌ها و موفقیت این انقلاب بوده است.
 
حال در این شرایط که بیگانگان و دشمنان، از جمله انگلیسی‌ها نتوانستند در جریان انقلاب اسلامی، اصول نظام برآمده از انقلاب را همچون انقلاب مشروطه، متناسب خواست خود و اعوان و انصارشان تعریف کنند، در طی سال‌های پس از انقلاب، سعی نموده‌اند با پروپاگاندا و جوسازی رسانه‌ای و با کمک همان اعوان و انصار روشن‌فکر خود، قرائت و تعریفی مجعول از گذشته و خواسته‌های تاریخی ملت ایران، به خصوص در میان نسل‌های پس از انقلاب، ارائه نمایند تا با تحریف اصول و خواسته‌های ملت، انقلاب اسلامی را از ادامه‌ی سیر پیش‌رونده‌ی خود بازدارند. در همین راستا، به تازگی شبکه‌ی سلطنتی بی‌بی‌سی فارسی انگلیس، با تولید و پخش سری فیلم‌هایی، سعی در ارائه‌ی قرائت خاص خود از شرایط گذشته و حال جمهوری اسلامی ایران دارد. فیلم «پس از صد سال» این شبکه را نیز در همین راستا باید تحلیل کرد.
 
تمام تحلیل‌های که در این فیلم توسط عناصر دست‌چندم اپوزیسیون خارج‌نشین روایت می‌شود مبتنی بر یک صغری و کبری ساده است:
 
- مردم ایران طی صد سال گذشته صرفاً به دنبال «حق تعیین سرنوشت» بودند.
 
- حاکمان هم، از جمله حاکمان جمهوری اسلامی، طی این سالیان استبداد ورزیده‌اند و آزادی‌ها را سلب کرده‌اند.
 
لذا پس از صد سال، باید مبارزه را ادامه داد.
 
این تعریف و صغری و کبری که شبکه‌ی دولتی انگلیس به همراه اعوان و انصار روشن‌فکر از ما و تاریخ ما ارائه می‌دهد و مبتنی بر آن، تحلیل‌هایی را در نفی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه اقامه می‌کنند با اندک ارجاع تاریخی قابل نقض است. ارجاعی که این فیلم هیچ وقت قصد پرداختن بدان را ندارد.
 
مشروطه و اصولی که نوشته نشد
 
این فیلم بر آن است بدون آنکه به مکانیسم‌های مبارزه و جنبه‌های ایجابی خواست مردم مسلمان ایران کمترین اشاره‌ای کند، خواست مردم از مشروطه تا کنون را صرفاً استبدادستیزی، تلاش برای رسیدن به دمکراسی و حق تعیین سرنوشت معرفی نماید. اما آن چیزی که عموم مردم مسلمان ایران طی سده‌ی گذشته به دنبال آن بودند، حرکت در منظومه‌ای از مفاهیم و اصول اسلامی و درانداختن تمدنی نوین مبتنی بر همین اصول و مبانی بوده است؛ اصولی که البته استبدادستیز است و حق تعیین سرنوشت را برای مؤمنین محفوظ می‌دارد.
 
با مرور سیر وقایعی که به جنبش مشروطه‌خواهی انجامید، این ادعا به وضوح قابل مشاهده است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
 
1.      آغاز و زمزمه‌های نهضت مشروطه را باید از محرم سال 1323 هـ.ق (اسفند 1283) جست‌وجو کرد. ماه محرم که یادآور قیام سرور شهیدان عالم است، در سامان‌دهی تحولات اجتماعی ایران در طی صد سال گذشته، نقش بی‌بدیلی داشته است. آغاز ماجراهایی که منجر به نهضت مشروطه شد به ماجرای مسیو نوز بلژیکی برمی‌گردد. وی در ایام محرم سال 1323 هـ.ق در یک مجلس رقص، با لباس روحانیت ظاهر می‌شود. از این مجلس عکس‌های یادگاری بسیاری تهیه می‌گردد که یکی از آن‌ها در میان مردم پخش می‌شود که این امر موجب جریحه‌دار شدن احساسات دینی مردم می‌گردد و محرم آن سال، سر آغازی می‌شود بر مخالفت‌های علنی مردم علیه حکومت.
 
2.      در ادامه حادثه‌ای که به روند نهضت مشروطه سرعت بخشید ماجرای تخریب بانک استقراضی روس بود که آن هم زمینه‌های مذهبی داشت. دست‌اندرکاران این بانک با خرید یک قبرستان متروکه و تخریب قبور و هتک حرمت اجساد مسلمین، موجب جریحه‌دار شدن احساسات دینی مردم می‌شود که باعث می‌گردد مردم در مخالفت با این عمل قیامی در تهران علیه آن به راه بیفتد.
 
3.      ماجرای مهمی که به صورت مستقیم به نهضت مشروطه انجامید، ماجرای گران شدن قند در اواخر ماه رمضان 1323 هـ.ق و چوب خوردن تجار خوش‌نام بازار توسط علاء‌الدوله، حاکم تهران، بود که متعاقب آن، پس از واقعه‌ی مسجدشاه، علما در نقش رهبری مردم، در اعتراض به این اقدامات حکومت، از تهران مهاجرت کردند و به سمت حرم عبدالعظیم روانه شدند. این ماجرا که از آن به عنوان مهاجرت صغری و جنبش عدالتخانه یاد می‌شود، با پذیرش خواست مردم و علما از سوی شاه در هشت بند به پایان رسید که اهم خواسته‌‌ی مردم، به رهبری روحانیت، دو مورد مهم بود:
 
الف) تأسیس عدالتخانه در تمام شهرهای ایران برای جلوگیری از ستمگری‌های حاکم.
 
ب) اجرای قوانین اسلام درباره‌ی مردم به طور یکسان.
 
4.      مهم‌ترین ماجرا که به پیروزی مشروطیت انجامید، مهاجرت کبرای علما و سه هزار نفر از متدین شهر به شهر قم و سکنی گزیدن آن‌ها در جوار حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بود که متعاقب آن، وقایعی به وقوع پیوست که با پشتیبانی علمای نجف، موجب پیروزی نهضت مشروطیت شد.
 
با توجه به همه‌ی این موارد، آنچه در همه‌ی این وقایع عیان است، نقش پُررنگ مناسک مذهبی و رهبری علما و روحانیت (که در صدر آن، حضرات آیات شیخ فضل‌الله نوری، سید محمد طباطبایی و بهبهانی حضور داشتند) در این تحولات است. اما با توجه به همه‌ی این موارد، آن چیزی که در پایان مشروطه محقق شد و اصولی که برای نظام برآمده از مشروطه به نگارش درآمد، با خواست مردم بسیار متفاوت بود.

با مهاجرت علما و متدینین از تهران به قم، که البته در تحکیم پیروزی نهایی نهضت بسیار مؤثر بود، خلأ جدی در رهبری تهران ایجاد شد. در این خلأ رهبری، از یک سو با بزرگ جلوه داده شدن احتمال حمله‌ی حکومت، مردم احساس کردند اگر مورد تعرض قرار گیرند، هیچ مرجع و پشت‌وپناهی نخواهند داشت و از سویی دیگر، زمزمه‌ی پناهنده شدن به سفارت انگلیس برای حفظ امنیت توسط طرفداران انگلیس، در میان مردم تبلیغ شد. همه‌ی این‌ها دست‌ به دست هم داد تا با تحصن مردم در سفارت انگلیس، اصول انقلاب مشروطه با به حاشیه رفتن روحانیت، توسط روشن‌فکران، غرب‌رفتگان و رجل انگلفیلد به نگارش درآید.
 
و این گونه بود که دیدگاهی که در نوشته‌های خود، مشروطه را این گونه تعریف می‌کرد: «مجلس دارالشورای کبرای اسلامی است و به مساعی مشکوره حجج اسلام و نواب عام امام زمان قائم شده... ممکن نیست که آثار پارلمان پاریس و انگلیس بر آن مترتب گردد. بدانید طبع مملکت ما را مشروطه‌ی اروپا دردی است بی‌دوا و جراحتی است فوق جراحت... من آن مجلس ملی را می‌خواهم که عموم مسلمانان مجلس می‌خواهند که اساسش بر الهیت باشد و بر خلاف قرآن و شریعت محمدی و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانون نگذارد.»2 به حاشیه رفت و به جای آن، قانون اساسی مشروطه و اصول نظام برآمده از نهضت مشروطه را جریانی به نگارش درآورد که در نوشته‌های خود معتقد بود:
 
«مشروطیت را در جاهای دیگر دنیا با زحمات چندین‌ساله اختراع کردند و چون هر چیز اختراعی را بخواهیم از مأخذش برداریم، باید با تمام جزئیات و آلات آن برداریم و اگر ما ساعت را بخواهیم برای تعیین وقت قول کنیم، ولکن یکی از چرخ‌های آن را بگذاریم، کار نخواهد کرد. مشروطیت فرزند روحانی انگلستان است... و چشم مردم به جزیره‌ی بریتانیای کبیر دوخته و به یاد آن مهربانی‌های سابق، منتظر معونت آن ملت نجیب و آن دولت لیبرال‌اند.»3
 
و این شد که دشمنان و بیگانگان و اعوان و انصارشان در جریان مشروطه، اصول انقلاب را به نگارش درآوردند و در نتیجه‌ی آن، روشن‌فکران و بیگانگان راهی را پیش روی ملت نهادند و ایران را به سمتی سوق دادند که به دیکتاتوری رضاخانی منجر شد.
 
انقلاب اسلامی و کار نکرده‌ی انگلیسی‌ها
 
اما در جریان انقلاب اسلامی، با درایت و هوشمندی از سوی امام خمینی (رحمت الله علیه)، به مردمی‌ترین و دمکراتیک‌ترین شیوه، اصولی که مردم برای آن انقلاب کرده بودند، توسط خود مردم روی کاغذ آمد. ابتدا شکل نظام آینده، یعنی جمهوری اسلامی، به همه‌پرسی عمومی گذاشته شد که اکثریت قاطع ملت آن را پذیرفت.
 
سپس نمایندگانی که قرار شده بود اصول قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی را بنویسند، توسط مردم انتخاب شدند و پس از نگارش اصول قانون اساسی، دوباره درباره‌ی پذیرش آن، از مردم پرسیده شد و مردم به آن رأی دادند و آن را پذیرفتند و در طول سی‌وچند سال گذشته، با حضور در دوره‌های مختلف انتخابات و مناسبات گوناگون، عملاً التزام و بیعت خود را با این اصول اساسی و نظام برآمده از آن نشان داده و می‌دهند. این به زبان ساده، یعنی اینکه مردم همچنان به اصولی که خود برگزیده‌اند پایبندند.
 
در مقدمه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی، که تبلوری است از خواست یکصدساله‌ی مردم ایران، چنین آمده است: «ماهیت انقلاب عظیم اسلامی ایران و روند مبارزه‌ی مردم مسلمان از ابتدا تا پیروزی، که در شعارهای قاطع و کوبنده‌ی همه‌ی قشرهای مردم تبلور می‌یافت، این خواست اساسی را مشخص کرده و اکنون در طلیعه‌ی این پیروزی، ملت ما با تمام وجود نیل به آن را می‌طلبد. ویژگی بنیادی این انقلاب نسبت به دیگر نهضت‌های ایران در سده‌ی اخیر، مکتبی و اسلامی بودن آن است. ملت مسلمان ایران، پس از گذر از نهضت ضداستبدادی مشروطه و نهضت ضداستعماری ملی شدن نفت، به این تجربه‌ی گرانبار دست یافت که علت اساسی و مشخص عدم موفقیت این نهضت‌ها مکتبی نبودن مبارزات بوده است. گرچه در نهضت‌های اخیر، خط فکری اسلامی و رهبری روحانیت مبارز، سهم اصلی و اساسی را بر عهده داشت... طرح حکومت اسلامی بر پایه‌ی ولایت فقیه، که در اوج خفقان و اختناق رژیم استبدادی از سوی امام خمینی ارائه شد، انگیزه‌ی مشخص و منسجم نوینی را در مردم مسلمان ایجاد نمود و راه اصیل مبارزه‌ی مکتبی اسلام را گشود...»4
 
و این گونه بود که خودمان اصول و خواسته‌های عمومی خودمان را به نگارش درآوردیم و بیگانگان، دشمنان و عقبه‌ی آن‌ها در کشور، هیچ وقت فرصت آن را نیافتند اصول انقلاب اسلامی ما را به قرائت خود به نگارش درآورند.
 
لذا از همین روست که انگلیسی‌ها، پس از صد سال، همچنان بر طینت خود می‌تنند و در جهت جبران کار نکرده‌شان در فرآیند انقلاب اسلامی، که در جریان مشروطه مسبوق به سابقه بوده است، یعنی جایگزین کردن خواست خود با خواست عمومی ملت ایران، دست به مجموعه اقداماتی می‌زنند؛ اقداماتی که بخش عمده‌ای از آن‌ها را این روزها تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی فارسی به عهده گرفته است.
 
این رسانه این روزها با پخش سری فیلم‌هایی از جمله «پس از صد سال»، بر آن است که در میان نسل‌های پس از انقلاب، قرائت خود را از تاریخ و خواست عمومی ملت و شرایط حاضر، جایگزین واقعیت‌ها کند تا شاید کار عقیم‌مانده‌ی خود در انقلاب اسلامی را به سرانجامی برساند و شرایط خود را به پس از نهضت مشروطه تغییر دهد.
 
لازم است در این بخش، به عنوان نکته‌ی پایانی، به این موضوع اشاره شود که نزدیک‌ترین گروه‌های سیاسی به قرائتی که فیلم «پس از صد سال» از انقلاب اسلامی ارائه می‌دهد، یعنی توده‌ای‌ها و نهضت آزادی‌ها و جبهه‌ی ملی‌ها، در اواخر دهه‌ی 40 تا انقلاب اسلامی، روی‌هم‌رفته زندانیان سیاسی‌شان به زحمت به یکصد نفر می‌رسید5 و همین یک فاکتور، کافی است تا وزن این قرائت در جریان انقلاب اسلامی به خوبی نشان داده شود.

شرایط حاضر و تعمیم یک دروغ بزرگ
 
اساساً خط مشی تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی در نشان دادن شرایط حاضر، که در این فیلم هم دنبال می‌شود، این است که با چند تعمیم سعی می‌کند این انگاره را در ذهن مخاطب جا بیندازد که جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، بازتولید روابط استبدادی پیش از خود است.
 
اول آنکه سعی می‌کند جمعیت راهپیمایی 25 خرداد 1388 را بر کل هشت ماه فتنه تعمیم دهد تا بگوید آنچه در تجمعات روزهای پس از 25 خرداد اتفاق افتاد، از جمله روز عاشورا، یک خواست فراگیر و عمومی بوده است؛ در حالی که واقعیت آن بود که هر چه از روز انتخابات دورتر می‌شدیم از میزان جمعیت تجمعات کاسته می‌شد و در نبود مردم، فضای افراط‌گری افزون‌تر می‌گردید.
 
دوم آنکه فتنه‌ی 88 را سعی می‌کنند در دو سطح و گستره‌، تعمیم دهند. در سطح اول، فتنه‌ی 88 را تعمیم جغرافیایی می‌دهند؛ یعنی مخالفت با جمهوری اسلامی و وقایع اتفاق‌افتاده در چند خیابان تهران را بر کل ایران تعمیم می‌دهند و در سطح دوم، فتنه‌ی 88 را تعمیم زمانی می‌دهند؛ یعنی اینکه سعی می‌کنند به نحوی جلوه دهند که انگار این ماجرا (یعنی فتنه‌ی 88 به انضمام ماجرای 18 تیر) در کل تاریخ جمهوری اسلامی جریان داشته است و همیشه مردم (یعنی همان اقلیت تعمیم‌یافته) با جمهوری اسلامی در حال معارضه بوده‌اند.
 
اما واقعیت این است آن چیزی که در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران جریان داشته راهپیمایی‌های مردمی در 22 بهمن و مناسبت‌های ملی و انقلابی دیگر بوده است. آن چیزی که جریان داشته مشارکت‌های حداکثری مردم در سازوکار انتخاباتی نظام جمهوری اسلامی بوده است. آن چیزی که جریان داشته 23 تیرها و 9 دی‌ها بوده است و همه‌ی این‌ها اتفاقاتی بوده‌اند که در گستره‌ی مکانی همه‌ی ایران و در گستره‌ی زمانی 33ساله‌ی جمهوری اسلامی، بارها و بارها تکرار شده است؛ اتفاقاتی که انگلیس و بی‌بی‌سی فارسی‌اش علاقه‌ای به دیدن و انعکاس آن‌ها ندارند.(*)
 
پی‌نوشت‌ها:
1.      بیانات در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی، 26 شهریور 1390.
 
2.      دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ ششم، 1388، ص 255.
 
3.      تقی‌زاده، روزنامه‌ی مجلس، دوشنبه، 24 ربیع‌الثانی 1326، شماره‌ی 131.
 
4.      قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
 
5.      دکتر صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، چاپ هفتم، 1387، ص 139.


انعکاس این یادداشت در :
پایگاه تحلیلی تبینی برهان

پایگاه خبری تحلیلی ایران فردا

جعفر حسن خانی
۰۱ارديبهشت

تحلیلی بر گزاره‌ی «لزوم بازگشت به قبل از 84»

ارتجاع

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

گفته می‌شود به «صورت معمول حافظه‌ی سیاسی جامعه تقریباً پنج سال است.» لذا در شرایط حاضر با گذشت قریب به هشت سال از حاکمیت جریان موسوم به اصلاحات، این جریان مبتنی بر همین گزاره، از یک سو با سوءاستفاده از برخی نارسایی‌های شرایط حاضر، سیاست بزرگ‌نمایی ضعف‌ها و سیاه‌نمایی وضعیت موجود را در پیش گرفته است و از دیگر سو، با اختفا و بعضاً تحریف تاریخ، بر ضعف‌ها و بحران‌های دوران حاکمیت خود سرپوش می‌نهد و از «لزوم بازگشت به قبل از 84» سخن به میان می‌آورد.

 
این متن بر آن است ضمن تحلیل گفتمان دوران اصلاحات و تبیین نتایج عملی این گفتمان، کمی موشکافانه‌تر گزاره‌ی مورد اشاره‌ی این روزهای اصلاح‌طلبان، یعنی «لزوم بازگشت به قبل از 84» را تشریح نماید.
 
در تحلیل گفتمان جریان اصلاحات باید اشاره کرد که در سال 1376، جریان اصلاحات با شعار تحقق گفتمان‌هایی نظیر «توسعه‌ی سیاسی»، «جامعه مدنی» و... بر سریر قدرت تکیه زد. گفتمان‌هایی که عملاً با آرمان‌های انقلاب اسلامی و امام خمینی (رحمت الله علیه) فاصله داشت و به معنای انحراف از جریان اصیل انقلاب اسلامی محسوب می‌شد؛ چرا که در مباحث مربوط به گفتمان‌شناسی، نمی‌توان اثرات دال‌های مرکزی یک گفتمان را بر دال‌های فرعی آن نادیده گرفت. لذا وقتی اصلاح‌طلبان دال مرکزی گفتمانشان را «توسعه‌ی سیاسی» در نظر گرفتند، لاجرم در راستای تحقق دال‌های فرعی آن، مانند «ترویج سکولاریسم»، «عرفی شدن دین»، «نقض و نفی عدالت»، «تساهل و غیرت‌زدایی دینی» و... نیز گام نهادند.
 
این بدان معنا بود که اصلاح‌طلبان، جمهوری اسلامی را در فرآیند مدرنیزاسیون و حرکت در جهت تحقق ارزش‌های تمدن لیبرال‌دمکراسی قرار داده بودند و در راستای هضم جمهوری اسلامی در جامعه‌ی جهانی مورد نظر تمدن غرب تلاش می‌کردند. این در حالی بود که اساساً انقلاب اسلامی، فارغ از مدل‌های مدرنیزاسیون، عزیمت و نقطه‌ی آغازش در نفی اندیشه‌ی غرب بود و پیشرفت را نه در تحقق ارزش‌های لیبرال‌دمکراسی، بلکه مبتنی بر چارچوب تمدن‌سازی اسلامی در راستای اندیشه‌ی مهدویت تعریف می‌کند و به دنبال جهانی‌سازی اسلام است. لذا به ضرس قاطع می‌توان گفتمان اصلاح‌طلبان را، که به صورت یک جریان سیاسی و فرهنگی ظهور کرده و مدیریت اجرایی کشور را در دست گرفته بود، گفتمانی انحرافی در انقلاب اسلامی دانست. جریانی که در راستای تحقق دال‌های مرکزی و پیرامونی گفتمان انحرافی‌اش تلاش‌های بی‌شائبه‌ای نمود؛ تلاش‌هایی که نتایج عملی فاجعه‌باری را به دنبال داشت.
 
این نتایج فاجعه‌بار ابتدا در حوزه‌ی فرهنگ با تکیه‌ی عطاءالله مهاجرانی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت اصلاحات نمایان شد. مهاجرانی با اعطای وام‌های بلاعوض 3 تا 4 میلیاردی از بیت‌المال مسلمین، موجب قوام فعالیت مجموعه‌ای از روزنامه‌های زنجیره‌ای را فراهم نمود که در هجمه به هیچ یک از آرمان‌ها و ارزش‌ها اسلامی و نهادهای انقلابی مضایقه نکردند.
 
در ادامه به بخشی از مطالب و مشتی از خروارها اهانت روزنامه‌های زنجیره‌ای اشاره می‌شود تا مشخص شود چه چیز در راستای هدایت، حمایت و نظارت جریان اصلاحات و شخص رئیس‌جمهور آن، یعنی آقای خاتمی و در دوران هشت‌ساله‌ی اصلاحات به وقع می‌پیوسته است:
 
«سپاه امام حسین (علیه السلام) نیز اهل خشونت بود!» (روزنامه همشهری، 31 فروردین 1378)
 
«در نگرش صحیح به دین، مردم حق دارند همه‌ی مسئولین را به سؤال کشیده و از آن‌ها انتقاد کنند. حتی اگر مسئول پیامبر و امام باشد. بلکه به خود خدا هم می‌توان اعتراض کرد و او را فتنه‌گر نامید.» (روزنامه‌ی ایران، تیرماه 1377)
 
«عقیده به فطری بودن دین منشأ خشونت است.» (روزنامه‌ی ایران، 1 مهر 1377)
 
«پیامبر و ائمه فقط در برهه‌ای از زمان صلاحیت مرجعیت را داشته‌اند.» (هفته‌نامه‌ی راه نو، مرداد 1377)
 
«اعتقاد به عصمت، مدعایی معیوب و مخدوش است.» (هفته‌‌نامه‌ی توانا، شماره‌ی 28)
 
«دین را باید عرفی کرد. هر عرفی یک برداشتی از دین دارد و مجاز است به همان شیوه عمل کند. روحانیون هم اگر این شیوه‌ها را نمی‌پسندند، مثل غرب که واتیکان تشکیل داده‌اند، قم را تبدیل به واتیکان کنند و در آنجا خود حکومت کنند.» (روزنامه‌ی ایران، شهریور 1377)
 
«مظاهر دینی چون حجاب و حیای زن، نماد عقب‌افتادگی است.» (ماهنامه جامعه‌ی سالم، تیر 1377)
 
«ارزش‌های دینی دائماً در حال تغییرند. اگر روزی فاطمه (سیلم الله علیها) می‌گفت بهترین زنان کسی است که نامحرم او را نبیند، امروز کسی نمی‌تواند این را بپذیرد.» (ماهنامه‌ی زنان، دی 1378)
 
«گفتار فاطمه (سلام الله علیها) نمی‌تواند الگوی زنان امروز باشد.» (ماهنامه‌ی زن، شماره‌ی 59، ص 35)
 
«برخی متکلمین... خاتمیت را به معنای پایان یافتن حجت بودن شخصیت دانسته‌اند. از این رو، با ختم نبوت، دیگر شخصیت هیچ کس حجت نیست.» (روزنامه‌ی صبح امروز، 8 اردیبهشت 1378)
 
«زیارت‌نامه‌‌های امام حسین (علیه السلام) وسیله‌ی انتقال کینه‌توزی شیعیان است... زیارت‌نامه‌های امام حسین (علیه السلام) عامیانه و شامل انتقام‌گیری و اختلاف‌انگیزی است... ترویج روحیه‌ی شهادت‌طلبی، ترویج خشونت و خون‌ریزی است.» (روزنامه‌ی نشاط، 30 فروردین 1378)
 
«آدم‌ها و حتی معصومین، خود‌به‌خود، بدون نظارت مردم و به طور اصولی در معرض انحراف هستند.» (روزنامه‌ی عصر آزادگان، 16 دی 1378)
 
«انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.» (روزنامه‌ی توس، مرداد 1377)
 
«انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آن‌ها هم یکسان خواهد بود... جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است و با قانون‌گرایی نمی‌سازد.» (هفته‌نامه راه نو، شهریور 1377)
 
«جامعه‌ی ولایی، انحصارگر و مستبد است.» (نشریه‌ی پیام هاجر، شماره‌ی 233)
 
«تأسی به امام حسین (علیه السلام) در شهادت‌طلبی، نوعی نگرش خشونت‌گرایانه است.» (روزنامه‌ی صبح امروز، 5 اردیبهشت 1378)
 
«عوامل خشونت در ایران سه دسته‌اند: 1. رزمندگان جبهه‌ها 2. گروهی از روحانیان 3. بعضی مسئولین مملکتی.» (هفته‌نامه مبین، 10 مهر 1378)
این نتایج فاجعه‌بار گفتمان اصلاحات در حوزه‌ی فرهنگ، متوقف به روزنامه‌ها نماند، بلکه همین سیاست در حوزه‌ی بازار نشر کتب و سینما نیز پیگیری شد. در همین راستا، در آن دوره، یک روز هاشم آغاجری که خاتمی او را استاد تاریخ خود می‌دانست، دین را افیون توده‌ها و دولت‌ها می‌نامید و مراجع معظم تقلید و مقلدین را به میمون شبیه می‌کرد و روز دیگر مجتهد شبستری می‌گفت: «زندگی اجتماعی جدید... با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» (نقدی بر قرائت رسمی از دین، محمد مجتهد شبستری، ص 18) و مانند سروش‌ها و کدیورها و گنجی‌ها بسیار بودند که با حمایت جریان اصلاحات، کشور را محل جولان اندیشه‌های منحرف خود کرده بودند.
 
در حوزه‌ی سیاست خارجی هم همین شرایط حاکم بود. در واقع مبتنی بر همان دال مرکزی اصلاحات، یعنی «توسعه‌ی سیاسی»، دال‌های فرعی آن در حوزه‌ی سیاست خارجی نظیر «لزوم تبعیت از تمدن توسعه‌یافته‌ی غرب»، «وجوب پیروی از کشورهای مدرنیست»، «عدم اهمیت حمایت از مستضعفین عالم» و... مبنای عمل دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار گرفت. نتیجه‌ی این سیاست‌ها، که در قالب عبارت موجز «تنش‌زدایی» خلاصه می‌شد، این بود که با تمام امتیازاتی که به غرب داده بودیم، نه تنها از تمام حقوق هسته‌ایمان منع شده بودیم، بلکه به عنوان محور شرارت، در معرض تهدید نظامی غرب نیز قرار داشتیم.
 
در حوزه‌ی اقتصادی نیز شرایط بهتر از دو حوزه‌ی دیگر نبود. دولت اصلاحات مبتنی بر همان گفتمانش، نگاه سرمایه‌سالاری را در اقتصاد دنبال می‌کرد. البته در سطح کلان، دولت اصلاحات هیچ پروژه‌ی عظیم و جدی اقتصادی در کارنامه‌ی خود ثبت نکرد. این امر چند دلیل داشت:
 
1. اساساً دولت اصلاحات با ژست «توسعه‌ی سیاسی» و تحقق «جامعه‌ی مدنی» بر روی کار آمده بود. لذا هیچ گاه خود را ملزم به تأمین مطالبات اقتصادی مردم نمی‌دانست. در تأیید این مدعا در آن دوره، این جمله از سوی اردوگاه اصلاح‌طلبان بسیار شنیده می‌شد که «مگر ما شعار اقتصادی دادیم که بخواهیم به مشکلات اقتصادی بپردازیم.» بهزاد نبوی نیز پیش از آغاز چهار سال دوم ریاست‌جمهوری خاتمی، در اعترافی اذعان می‌دارد که «ما از قبل دوم خرداد اعلام کردیم که خاتمی مرد اقتصاد نیست.» (مصاحبه با ایسنا، 16 خرداد 80)
 
2. یکی از دلایلی که در دوره‌ی اصلاحات، هیچ گونه پروژه‌ی بزرگ اقتصادی اتفاق نیفتاد، شکنندگی و تردید تیم و تصمیم اقتصادی آقای خاتمی بود. درباره‌ی شکنندگی و ناهماهنگی تیم اقتصادی دولت خاتمی، روزنامه‌ی کارگزاران، طی مقاله‌ای با عنوان «سه دهه سرشکستگی تئوریک» می‌نویسد: «خاتمی آن کرد و همان نکرد. دکتر نمازی، وزیر اقتصاد میرحسین موسوی، به کابینه دعوت شد تا در کنار مرحوم دکتر نوربخش و دکتر محمدعلی نجفی، سه ضلع اقتصادی دولت خاتمی را تشکیل دهند. نتیجه‌ی این ترکیب معلوم بود. دولت خاتمی اگر حاشیه‌ای داشت، اختلاف نظر در میان افراد تیم اقتصادی او بود... که هیچ گاه پایان نیافت.»
 
در همین باره عطریان‌فر هم اظهار می‌دارد: «رک بگویم قابل قبول نیست که بعد از گذشت سه‌ونیم سال، تازه شاهد بروز اختلاف میان دو نظریه‌ی اقتصادی یک کابینه‌ی مشترک باشیم. به عقیده‌ی من، تیم اقتصادی آقای خاتمی آلیاژی است و آزمون‌خطاهای بسیاری در این دوره‌ی سه‌و‌نیم‌ساله داشته است. اما چون آلیاژها ذاتاً ناهمگون‌اند، نمی‌توان کاری کرد.» (روزنامه‌ی کیهان، 31 تیر 1380)
 
جدا از شکنندگی تیم اقتصادی دولت اصلاحات، تردید شخص خاتمی هم مزید بر علت بود. محمدعلی نجفی در این باره می‌گوید: «آقای خاتمی بعضی اوقات حتی در مورد این برنامه‌ها (برنامه سوم)، که در سطح دولت توافق بر روی آن شده بود، دچار تردید می‌شد... ایشان هیچ گاه اطمینان صد درصد نسبت به برخی مواردی که در دولت تصویب می‌شد نداشتند.» (بهمن احمدی امویی، اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 423)
 
3. دولت اصلاحات در سیاست خارجی، با دشمنان انقلاب اسلامی به دنبال سیاست «تنش‌زدایی» بود و در داخل با دوستان، سیاست «تنش‌زایی» و بحران‌آفرینی و برخورد سیاسی و خطی را دنبال می‌کرد. به نحوی که خاتمی در پایان عمر دولتش، از آن به عنوان دولتی با «هر نه روز یک بحران» یاد می‌کند. پرداختن اصلاح‌طلبان به این قبیل موضوعات، آن‌ها را از عرصه‌ی کارآمدی و پرداختن به موضوعات و برنامه‌های کلان اقتصادی و خدمت‌رسانی به مردم دور کرد. این نگاه خطی و سیاسی به موضوعات، از سطح کلان مدیریت‌های اجرایی تا سطوح خردتر، نظیر شورای شهر، امتداد داشت؛ به نحوی که به انحلال شورای شهر تهران انجامید.
 
در مجموع گفتمان دولت اصلاحات و نتایج آن، بیش از آنکه در خدمت انقلاب اسلامی باشد، در تضاد و معارضه با آن بود و عملاً انحراف از خط امام (رحمت الله علیه) و انقلاب اسلامی را نه در سطح یک «حلقه‌ی بسته‌ی مدیریتی»، بلکه در سطح یک جریان و پیوستار اجتماعی به وجود آورد. حال پس از گذشت چند سال از این دوران، با کم‌رنگ شدن حافظه‌ی تاریخی مردم نسبت به ایشان، این جریان سخن از«لزوم بازگشت به قبل از 84» را مطرح می‌کند. این در شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی (مد ظله العالی) با هدایت‌های خود، قطار انقلاب را در ریل خود به پیش می‌رانند و سخن از الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت به میان می‌آورند و از نخبگان و دانشگاهیان، پیشرفتی غیر از مدل توسعه‌ی غرب را مطالبه می‌کنند و گفتمان پیشرفت و عدالت را به سکه‌ی رایج مطالبات مردمی بدل نموده‌اند.
 
حال باید از خود پرسید انحراف یک حلقه‌‌ی بسته‌ی مدیریتی، دلیل خوبی است برای فضا دادن به یک جریان فکری‌فرهنگی انحرافی؟ آیا بازگشت و ارتجاع به گفتمانی انحرافی لزومی دارد؟ باید از خود پرسید آیا رواست فرآیند تمدن‌سازی خود را رها کنیم و فرصت را به سیاست‌پیشگانی دهیم که غیر از غرب امروز تصوری از تمدن ندارند و در گذشته، یک بار در آزمون مدیریت مردود شده‌اند؟

جعفر حسن خانی
۰۳دی

این روزها با نزدیک شدن به سالروز حماسه عظیم مردمی "9 دی" که فتنه را از نفس انداخت و آن را به اعماق تاریک خانه نیستی تاریخی مردم ایران راند. شاید بد نباشد گوشه ای از تجربه شخصی ام از مواجهه با فتنه سیاه 88 را در اینجا به رشته تحریر در آورم:

آن روزها دانشجوی مقطع کارشناسی بودم و همچنین مدیر مسول و سردبیر یک نشریه دانشجویی. اواخر پاییز سال هزار و سیصد و فتنه بود، بروبچه های انجمن اسلامی مستقل قصد داشتند فیلم مستند "ایران سبز" که یک مستند روشنگرانه و بصیرت بخش بود رو در دانشگاه اکران کنند. در روز اکران مسئولین دانشگاه بنا به دلایل واهی مانع برگزاری همایش و اکران فیلم شدند، سبزهای دانشگاه که خود را عاقلان میانه جریان آزاد اطلاعات می دانستند با تصور اینکه مستند "ایران سبز" در دفاع از جنبش سبز است. عدم اکران آن را استبدادی دیگر از سوی حاکمیت قلمداد نمودند!!! و این بهانه بود برای برهم زدن فضا و اعتراض. نگارنده در میانه آن آشفته بازار یکی از لیدرهای سبز را یافتم و با هم یک نیمچه مناظره خیابانی راه انداختیم. او مدعی بود که هیچ تریبونی در اختیار ندارد و حرف هایش به جایی نمی رسد. لذا بنده پذیرفتم در قالب مناظره کاغذی حرفهایش را در نشریه به چاپ برسانم و جواب های خودم را هم در کنارش درج نمایم.

در ادامه برای قضاوت شما به انعکاس این دو یادداشت پرداخته شده. قبل از خوانش نکته قابل ذکر این است که اگر جمله ای مفهوم نیست از سوی نویسنده است نه بنده.


مناظره کاغذی

یادداشت اول نوشته ی آن دانشجوی سبز:

با ریشه چه می کنید؟

آیا می بینید که بیگانگان با دموکراسی داعیه ی این امر شده اند؟ و با این کلام خوش آهنگ و مردم فریب در جهت اهداف به اصطلاح اسلامی خود هستند؟ آنهای که دموکراسی را در چوب و باطوم می بینند، آنهایی که در روزهای بعد از انتخابات در برابر اعتراضات صلح آمیز که در پناه اصل27 قانون اساسی اتحاد جوانان و هم میهنان کشور خودمان را شورش ، غارت ، اغتشاش ، آشوب مهیب و طغیان نام نهادند و همین ملت را با نام بزرگ ترین دموکراسی جهانی خس و خاشاک و اراذل اوباش نامیده اند، آیا واقیعت دموکراسی اسلامی این است؟دموکراسیی که مجوزی برای راهپیمایی به نشانه ی اعتراض در آن معنا ندارد، اما مجوز برای دست درازی و ضرب و شتم پیر و جوان ، نوامیس مردم، انسان های بی گناه و با گناه حق و ناحق از قبل صادر شده است.

در این اوضاع و احوال ما ملتمسیم تا جایگاه این اعمال را در دموکراسی تبیین نماید.دموکراسی که پاسخ اعتراضات الله اکبر، نیروی ضد شورش است . و آیا در دموکراسی پاسخ اعتراض به تخلفات و تقلبات (که سردمداران این پاسخ را لطف از جناب حق می دانند، نه حق ملت) شمارش ده درصد آرا، پشت درهای بسته آنهم به صورت رندوم است؟ آنان که در بحبوهه ها به جای دلداری دادن و آرام کردن اوضاع ، دست به تهدید و اتمام حجت می زنند، حال که مدتی از تب و تاب سیاست و ریاست، مردم پرستی و عدالتخواهی گذشته؛ چه کسی ، چه مقامی، کدام آقا، کدام رئیس جمهور خواست بداند درد این چند ملیون نفر ( که به قول رسانه ملی چند صد نفر) چه بود؟ واقعا این جوانان، این مردم، همه عاملانه بیگانه بودند؟ همه تحت تاثیر رسانه بیگانه بودند؟ هیچ کدام حرف دلشان نبود؟ همه از سر خوشی آمده بودند؟ همه بدون هیچ مشکلی بودند؟ آیا بهتر نبود به جای تبدیل خیابان ها به میادین جنگ، یک میز کوچک، به قول خودشان برای چهارده میلیون نفر در نظر می گرفتند؟ آیا در این شرایط جوانی کشته می شد؟ مادری چشم انتظار می ماند؟ مامور دولتی زخمی می شد؟ آیا اموال خصوصی و عمومی مورد هجمه واقع می شد؟ آیا در این صورت مردمی که پشت پناه دین هستند در مقابل نظام صف آرایی می کردند؟ آیا به ساحت مقدس امام (ره) تعرضی می شد؟ اگر ما از آن اول به این جوانان بها می دادیم و تمام امکانات را به جای اینکه در اختیار قشری خواص قرار دهیم، در اختیار همه جوانان می گذاشتیم از همه استعداد ها به نحو احسنت استفاده می کردیم باز هم کار به اینجا می کشید؟ اگر این دموکراسی نام علی (ع) را در عدالت به دوش می کشد آیا ذره ای از احترام به رای مردم را به ارث برده است؟ امیری که ولایت و رسالت ایشان متمم و مکمل رسول خدا (ص) است و خود خدا شرط کامل بودن اسلام را ولایت علی (ع) بیان کرده است، باز هم مسلوب از حق خود شد و در حالی که دختر پیامبر را در این راه از دست داده بود باز هم سکوت کرد و به خاطر اسلام و حفظ اتحاد و نبودن تفرقه.

آیا مسولان ما هم این کار را کردند؟ آیا وحدت را به قدرت ترجیح دادند و یا بلعکس؟ ما چه ظلمی به سردمداران کرده بودیم؟ ما چه حقی را از ایشان سلب کردیم؟ ما که نور چشمی رهبر بودیم، چه شد که یک شبه منافق شدیم؟ یا بهتر است بگویم منافق خواندنمان؟ آیا جرم ما انتخاب و ایستادن به پای انتخاب خود بود؟

 

یادداشت دوم نوشته ی بنده:

ذبح عقلانیت در مسلخ احساسات

نه از مهرو نه از کین می نویسم.نه از کفر رو نه از دین می نویسم. دلم خون است می دانی برادر. دلم خون است از این می نویسم.

وقتی مهندس موسوی در کنفرانس خبری حدود ساعت 21 که هنوز رای گیری جریان داشت مدعی پیروزی شد! و هر نتیجه دیگر را نشانه تقلب دانست! هیچ از خود پرسیدید که آقای موسوی چگونه متوجه شدند که پیروز انتخابات هستند!؟ و همچنین مستندات وی مبنی بر ادعای تقلب چه بوده است!؟ وقتی بیانیه اول آقای موسوی آنجا که از شعبده بازی و صحنه آرایی سخن به میان آمده بود را می خواندید، وقتی در 28 خرداد در میدان توبخانه شنیدید که آقای موسوی گفتند دامنه اسناد و مدارک تقلب در انتخابات بسیار گسترده است. از خود نپرسیدید در انتخاباتی که 45713 شعبه اخذ رای وجود داشت و بر سر هر صندق 9 تا 12 نفر عامل اجرای ( به جز ناظرین نامزدها) حاضر بودند که با در نظر گرفتن بقیه عوامل اجرایی بیش از نیم میلیون نفر، آنهم از فرهنگی، دانشجو، معتمدین محل و ... چگونه برای تقلب گسترده به ضرر آقای موسوی با هم هماهنگ شدند؟! آیا این تهمت شنیع به بیش از نیم میلیون ایرانی نبود؟!

وقتی در خیابان شعار قانون گرایی می دادید هیچ از خود پرسیدید آقای موسوی با 40.000 ناظر که در 95 درصد صندق ها حاضر بودند و فرم 22 انتخابات را امضا کردند! چگونه ادعای تقلب می کند؟ و چرا سند ارائه نمی کند؟ البته زهرا رهنورد در مصاحبه با بی بی سی!!! دو دلیل ارائه نمود: "1.ترک به هم زبان خود رای می دهند 2.موسوی داماد لرستان است پس لرستان به او رای داده است!!!" در جواب همین بس که کروبی هم ادعا کرده است لرستان به او رای داده است. ضمنا نگارنده هم آذری زبانم!

ای کسانی که داعیه خط امام (ره) را دارید بنده شما را ارجاع می دهم به صحیفه امام ج14ص377، 415، 414، 416، 418، 470، و ج 13 ص53 و ج17 ص 321، 441 و ج18 ص 242، 431 که ماحصل آن این است که امام (ره) دیکتاتوری را در قبول نداشتن قانون تعریف می کنند. آیا به جای کشیدن مردم به کف خیابان ها، روند قانونی طی می شد، این اتفاقات می افتاد؟ البته یادمان نرفته که عامل انتحار کننده در حرم امام (ره) آقای ب.ع رئیس ستاد انتخاباتی آقای ... در پل دختر بودند!

اگر حق با آقای موسوی بود! (که نبود) مطابق اصل 40 قانون اساسی که 85 درصد ملت در چهار چوب آن رای داده اند، ایشان حق نداشت روند قانونی را کنار گذاشته  و با کشیدن مردم به کف خیابان ها موجبات کشته شدن قریب به چهل تن از هموطنان عزیزمان که تعدادی از آنها بسیجی بودند و همچنین به آتش کشیده شدن مسجد لولاگر و امیر المومنین را فراهم نمایند، آیا این اقدامات مخل مبانی اسلام نبود؟( اشاره به اصل 27) راستی امام خمینی می فرمودند: "حکومت اسلام حکومت قانون است"شما را به اصول 1 ، 11 ، 57 ، 98 ، 99 ، 110 و ... قانون اساسی ارجاع می دهم. آیا رفتار شما با این اصول همخوانی دارد؟ سیاستمداری که نداند زیر پوست این جامعه وندالیسم جریان دارد و به صورت غیر قانونی فراخوان تجمع می دهد آیا سیاستمدار و قانونمدار است؟

هیچ از خود پرسیدید چرا عاطفه امام، ترانه موسوی، محسن ایمانی، محمد عسگری و سعیده پورآقایی هم او که کروبی دختر شهیدش نمامید! و موسوی در مراسم ختمش شرکت کرد! چگونه زنده شدند؟ مگر اینان شهیدان شما نبودند؟ جوابتان چیست؟ شهیدان زنده اند الله اکبر!!!

در آخر در پاسخ به قیاس شما آنجا که سکوت امام علی (ع) برای وحدت در ماجرای جانشینی پیامبر را مطرح کردید مع الفارق است. مگر شما همسو با جریان آن اولی و دومی غاصب هستید! که ما سکوت کنیم؟! جریانات اخیر بیشتر به نهروان ماند تا حادثه ای دیگر؛ راستی علی (ع) با نهروانیان چه کرد؟

جعفر حسن خانی
۱۲مهر

من نبودم

     بود روزی روزگاری

آن عیار مردی از ناجوانمردی،

جنگ

ما نه این باشیم

     دشمنان دادند رزم را آهنگ

     و در آن لحظه اندوه، غایت نیرنگ

پیر مردی که نیایش پرنیان هفت رنگ

                         داد پیغامی بهاری

من نبودم روزگاری

      و مادر هاجری دیگر

              پدر هم ابرَهیم، نه آذر

و ابراهیم، نه فرزندان به قربانگاه قربانی

                                   و اینان کرد قربانی

                                        به آن پیغام ربانی

و آن شب های نورانی

     که اندک بیش و کم افزون ظلمانی

و نجوای بیابان

     صدای گریه در انبوه نخلستان

نماز شب کمیل عاشور

   دوکوهه یا شلمچه هور

نه از مُردن

          نه از کُشتن

بِبُردند این تن خِشِ تن

که بَل بر راه معشوق این تن و هِشتن

و آن مردان مرد آیین

       شهادت را بر سینه زدند آذین

از برگ نوشته های شخصی

جعفر حسن خانی
۱۱مهر

هشدار به اصولگرایان درباره‌ی خطر « نو‌پراگماتیسم ایرانی»

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

 با پایان جنگ تحمیلی و با احساس نیازی که در فضای عمومی جامعه برای بازسازی خرابی‌ها و جبران عقب‌ماندگی‌ها می‌شد، به نام سازندگی بخشی از نیروهای انقلابی و خط امامی که بیشترشان یا انقلاب اسلامی و آرمان‌هایش را فهم نکرده بودند و یا درک درستی از تکنوکراتیسم نداشتند، با شعار فن سالاری و شایسته سالاری خود را تکنوکرات نامیدند.

 این نیروها که در انتخابات پنجم ریاست جمهوری سکان مدیریت اجرایی کشور را به دست گرفته بودند؛ به نام سازندگی، در سیاست‌گذاری‌های خود لیبرالیسم اقتصادی را دنبال کردند. در نتیجه این سیاست‌گذاری‌ها 2 تحول مهم در فضای عمومی جامعه و همچنین در میان نخبگان و مدیران شکل گرفت.

تحول اول، آن بود که در بین سیاست‌مداران و مدیران یا به اصطلاح نخبگان سیاسی جامعه، لیبرال‌هایی ظهور کردند که در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری دولت تکنوکرات‌ها رشد و نمو یافته و به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بودند.

تحول دوم، آن بود که سیاست‌های دولت تکنوکرات موجب فاصله گرفتن بخشی از اقشار جامعه از فضای ایثارگری و شهادت‌طلبی دوران دفاع مقدس شد و در میان آن‌ها روابط سرمایه سالار را حاکم نمود و زمینه و مقدمات پذیرش اجتماعی لیبرال‌هایی که به دنبال دموکراسی خواهی الیتیستی بودند را در جامعه فراهم کرد.

ظهور جریان دموکراسی خواهی الیتیستی

جهت تبیین هرچه بهتر جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی ابتدا به تعریف الیت و دموکراسی الیتیستی و در ادامه به تحلیل این جریان در ایران خواهیم پرداخت.

الیت (elite) به معنای گروه سرآمد، گروه قدرت و اقلیت قدرت است. مبتنی بر نظریه‌ی پلورالیسم، دموکراسی به مفهوم رایج چیزی جز تعدد گروه‌های قدرت (elite) و احتمال دست به دست شدن قدرت سیاسی در میان آن‌ها نیست.1دموکراسی‌خواهی الیتیستی یا به بیان دیگر دموکراسی پولیارشی (polyarchy) همان گونه که «رابرت دال» می‌گوید به دنبال دست به دست شدن قدرت و حکومت میان چندین گروه اقلیت می‌باشد که در آن «اقلیت‌های قدرت» برای جلب حمایت مردم، رقابت آشکار و آزاد دارند 2 که البته نتیجه‌ی آن چیزی جز تحقق لیبرال دموکراسی نخواهد بود.

آنچه که پس از سیاست‌گذاری‌های تکنوکرات‌ها تحت عنوان جریان اصلاحات رخ داد را می‌توان در چارچوب دموکراسی‌خواهی الیتیستی تحلیل نمود. در تأیید این مدعا می‌توان بر دلایل زیر اشاره نمود:

با توجه به اینکه تکنوکرات‌ها به نام فن‌سالاری، شایسته سالاری و نخبه‌گرایی فعالیت‌های خود را در میان مدیران و سیاست‌ورزان دنبال می‌کردند؛ از این رو نتیجه‌ی طبیعی آن ظهور الیت‌های قدرت و در پی آن ظهور دموکراسی‌خواهی الیتیستی باید می‌بود؛ به همین دلیل جریان اصلاحات را می‌توان الیتی دانست که در نتیجه‌ی دولت تکنوکرات سازندگی و برای تحقق لیبرال دموکراسی به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بود.

پدرخوانده‌ها و تئوریسین‌های جریان اصلاحات روشنفکران بودند؛ از این رو مبتنی بر سنت روشنفکری که همیشه یک نگاه نخبگانی به خود و یک خود برتربینی نسبت به آحاد مردم داشته و توده‌گرایی را مذموم می‌دانسته، جریان اصلاحات هم متأثر از سنت پدرخوانده‌های روشنفکر خود بر همین منوال حرکت نموده است.

تأکید بر نظریه‌ی پلورالیسم یا تکثر الیت‌های قدرت در مباحث نظری و انتقاد از سیاسی کردن آحاد جامعه، با متهم نمودن نظام اسلامی به توتالیتاریسماز سوی اصلاح‌طلبان را می‌توان تأییدی بر این امر دانست.

مواجهه‌ی جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی با انقلاب اسلامی

جریان اصلاحات یا به عبارت بهتر جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی که در نتیجه‌ی عملکرد تکنوکرات‌ها شکل گرفته بود، پس از کسب قدرت در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در راستای تحقق لیبرال دموکراسی مواجهه جدّی خود را با جریان انقلاب اسلامی آغاز نمود اما از آن جایی که ماهیتاً به دنبال دموکراسی‌خواهی الیتیستی بود، این مواجهه و نحوه‌ی آن را در فضای نخبگان سامان داد.

 

استعفای استانداران، تحصن نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعتراض‌های دانشجویی و ماجرای کوی دانشگاه و مواردی از این دست ضمن تأیید تحلیل یاد شده، نشان می‌دهد که گفتمان این جریان فقط در میان نخبگان و الیت‌ها فعال بوده است. البته این امر طبیعی است چرا که گفتمان الیت محوری که با لحن روشنفکری بسط می‌یابد نمی‌تواند برد اجتماعی‌اش از گروه‌های قدرت فراتر رود.

لازم به ذکر است حتی فتنه‌ی 88 و اردوکشی خیابانی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری را هم می‌توان در همین چارچوپ تبیین نمود؛ چرا که فتنه‌ی 88 مبتنی بر این پندار غلط:

«انقلاب اسلامی حاصل تجمع اقلیت‌های درگیر و اکثریت بی‌تفاوت بوده است»

و این جمع‌بندی غلط‌تر از آن:

«وقتی اکثریت کنونی جامعه بی‌تفاوت‌اند، می‌توان با اقلیت‌ها و الیت‌های معترض و مصر کنونی با یک انقلاب شهری گل‌خانه‌ای نظام موجود را همچون انقلاب قبلی برافکند.»4 از سوی اصلاح‌طلبان برنامه‌ریزی و اجرا شد، اما از آن جایی که اساساً دموکراسی‌خواهی الیتیستی توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی که دارای اکثریت فعال و مقبولیت فراگیر در میان آحاد جامعه است را نداشته و نخواهد داشت، در این فتنه شکست نهایی را متحمل شد؛ البته این شکست نه از منظر جامعه‌شناختی بلکه از منظر گفتمانی پیش‌تر پیش‌بینی شده بود.

در سال‌های پایانی دولت اصلاحات مثلث تئوریسین‌های شورای روابط خارجی آمریکا شامل «ولی‌رضا نصر»، «ری تکیه» و «فرید زکریا» به این نتیجه رسیدند که جریان اصلاحات در حوزه‌ی نظر (پرتستانتیسم اسلامی) توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی را نخواهد داشت. از این رو مدلی جدید از سوی ایشان برای دموکراتیزاسیون در ایران ارائه شد؛ و آن «پراگماتیسم» بود.

پراگماتیسم یا مکتب عمل‌گرایی و اصالت عمل بر این موضوع تأکید دارد که: «نتایج عملی معیار حقیقت است.»5 این بدان معناست که در این مکتب کارآمدی، سودمندی و نتیجه بخشی، این جهانی و مادی معیار صحت و درستی اعمال می‌باشد.

اساساً پراگماتیسم که در عمل می‌توان آن را ادامه‌ی مکتب اصالت فایده دانست؛ بر آن است تا فارغ از مباحث نظری، فلسفی و مبتنی بر فایده‌گرایی و اصالت سود، به نام کارآمدی رابط سرمایه سالار را بر جامعه حاکم کند؛ البته در ایران این امر مستلزم ارائه‌ی قرائتی از اسلام است که با تفکر لیبرال سرمایه‌داری هم‌خوانی داشته باشد.

در مجموع پراگماتیست‌ها در قالب نخبگان ابزاری جامعه، فارغ از نظریه‌ها و تئوری‌ها و همچنین فارغ از سیاست‌های ایده‌آلیستی و آرمان‌گرایانه و ارزش‌های سیاسی و اخلاقی، بر اقدام، عمل، کارآمدی و فایده‌مندی این جهانی و مادی تأکید می‌کنند.

هم‌زمان با تحلیلی که در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفته بود، اقدام‌هایی هم جهت سوق دادن ایران به سمت پراگماتیسم صورت گرفت، از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. حضور «ریچار رورتی» فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در خرداد 1384ه.ش. در ایران و شرکت در محافل روشنفکری جریان اصلاحات؛

2. ترجمه‌ی آثار ریچارد رورتی در ایران توسط «خشایار دیهیمی» برای فراگیر کردن گفتمان پراگماتیسم. گفتنی است دیهیمی در مقدمه‌ی خود بر کتاب «اولویت دموکراسی بر فلسفه» اثر ریچار رورتی، راهبردهای این رساله را به دلیل ارتباطش با ایران راهگشای موانع گذار به دموکراسی معرفی می‌کند.6

لازم به ذکر است که در ابتدای کار، از آنجایی که نسخه‌ی پراگماتیسم به جای پروژه‌ی «پرتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» از سوی اصلاح‌طلبان پیگیری می‌شد به دنبال پروژه‌ی «آشتی اسلام و سرمایه‌داری» بود؛ به مذاق بخش اعظمی از نیروهای اصلاح‌طلب خوش نیامد؛ چرا که این جماعت همچنان به نتیجه بخش بودن دموکراسی‌خواهی الیتیستی امیدوار بودند و نمی‌توانستند سنت روشنفکری و فلسفی خود را کنار بگذارند و عمل‌گرایی پیشه کنند.

از این رو در همان ابتدا مقاومت‌هایی صورت گرفت، از آن جمله می‌توان به واکنش روزنامه‌ی «شرق» به سفر ریچارد رورتی و سخنانش در میان روشنفکران ایرانی اشاره کرد که نوشته بود: «نتیجه‌گیری شخصی و تحلیل‌های فردی آقای رورتی به چنان ساده اندیشی و یک سونگری تأسف‌بار دچار می‌شد که ... این شبهه را پیش آورد که این جناب رورتی... ایرانی‌ها و سواد اجتماعی و فلسفی آن‌ها را بسیار دست کم گرفته و بحثی مقدماتی را برایشان تدارک دیده یا سطح سواد و توقع ما آن قدر بالا رفته که در پایان جلسه مبهوت بمانیم و بگوییم این صحبت‌ها چه دردی از حسرت انزوای فلسفی ما کم کرد.»7

اما در سال 1388ه.ش. با شکست پروژه‌ی عظیم اصلاح‌طلبان در قالب فتنه، در میان این جریان اندک امیدها به جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی اصلاحات به ناامیدی گروید و مقاومت در برابر پذیرش پراگماتیسم به عنوان نسخه‌ی جایگزین شکسته شد؛ چرا که خوب فهم کرده‌اند که تجمع اقلیت‌ها و الیت‌ها هر چقدر هم مصرانه باشد توان مواجهه با جریان اصیل و قدرتمند انقلاب اسلامی را نخواهد داشت.

شرایط کنونی و گذار به پراگماتیسم

در شرایط کنونی با نزدیک شدن به پایان کار دولت دهم و با حساسیت مردم به مسائل اقتصادی و احساس نیازی که در زمینه‌هایی چون کارآمدی، رفع مشکلات معیشتی و اقدام فعالانه در فضای جامعه می‌شود؛ باید مراقب بود که اتفاق و اشتباهی که در سال‌های پس از جنگ صورت پذیرفت دوباره تکرار نشود و همان‌گونه که تکنوکرات‌ها در غفلت همگان به نام سازندگی و شایسته سالاری بر اریکه‌ی قدرت تکیه زدند و نتیجه‌اش شد دموکراسی‌خواهی الیتیستی اصلاحات، پراگماتیست‌ها به نام کارآمدی و عمل‌گرایی بر مدیریت اجرایی کشور تفوق نیابند.

نکته‌ی ظریف در این شرایط و هزار نکته باریک‌تر از مو در اینجاست که دلیل موفقیت نسبی تکنوکرات‌ها در آن زمان این بود که:

1. از بین نیروهای انقلابی و خط امامی سابق سر بر آورده بود و 2. قرائتی التقاطی از فن سالاری ارائه نموده بود.

به همین دلایل بسیار از نیروهای انقلاب در آن شرایط خطر تکنوکرات‌ها را فهم نکردند و حتی در مسیر تحقق سیاست‌گذاری‌های این جریان گام نهادند اما با گذشت زمان و با روشن‌تر شدن کنه این جریان به مقابله با آن پرداختند اما دیگر کمی دیر شده بود و جریان دموکراسی‌خواهی الیتیستی در جامعه ظهور و بروز یافته بود.

در شرایط کنونی جامعه هم، پراگماتیسم موفقیتش منوط بر همین 2 علت می‌باشد و این همان نکته ظریف است یعنی پراگماتیسم زمانی موفق خواهد بود که:

1. از میان نیروهای اصول‌گرا سر بر آورد تا مقاومت‌ها در برابر آن کمتر باشد و 2. قرائتی التقاطی برای خود به وجود آورد تا نیروهای انقلاب شمایل اصلی این جریان را فهم نکند.

سخن گفتن از عمل‌گرایی، کارنامه‌ی موفق، مدیریت کار آمد و... که در ورایش می‌توان ریشه‌های پراگماتیسم را جست، از سوی برخی چهره‌های شاخص اصول‌گرایی و دفاع برخی اصلاح‌طلبان از جمله «صادق زیباکلام» از برخی چهره‌های شاخص اصول‌گرایی را می‌توان در همین چارچوب تحلیل و تفسیر نمود.

آینده و ظهور بنگاه‌های اقتصادی عظیم و جریان دموکراسی‌خواهی پوپولیستی

اگر در انتخابات آینده‌ی ریاست‌جمهوری پراگماتیست‌ها بتوانند پیروز انتخابات شده و بر مسند مدیریت اجرایی کشور تکیه زنند؛ جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدّی مواجه خواهد کرد. در دوران حاکمیت پراگماتیست‌ها بر خلاف دوران تکنوکرات‌ها، نه دموکراسی‌خواهی نخبه‌گرایانه بلکه دموکراسی‌خواهی پراگماتیستی و پوپولیستی ظهور خواهد کرد.

این بدان معناست که اگر دموکراسی‌خواهی الیتیستی برای مقابله با نظام، اقدام‌هایی از قبیل ایجاد تشنج در فضاهای دانشجویی و در میان سیاست‌مداران و مدیران را در دستور کار داشت و عقبه‌ی خود را در یارگیری از میان نخبگان و مدیران می‌دید؛ اما جریان دموکراسی‌خواهی پوپولیستی و عوام‌فریبانه برای مقابله با نظام به نام رضایت‌مندی مردم و رفاه بیشتر ایشان اقدام به بسیج سازماندهی شده‌ی توده‌ها از جمله طبقه‌ی کارگر خواهد نمود.

این یعنی عقبه‌ی اجتماعی نظام را در برابر نظام قرار دادن. مهم‌ترین عمل آنان برای تحقق این سناریو گذار دادن جامعه از آرمان‌گرایی و ارزش‌های اسلامی به رفاه‌طلبی و نگاه این جهانی به مسائلی نظیر کارآمدی، فایده‌مندی و... خواهد بود؛ البته محوری‌ترین و اصلی‌ترین کار پراگماتیست‌ها برای مقابله با نظام اسلامی تأسیس «کمپین»ها و «ان.جی.او»ها و راه‌اندازی نهادهای خیریه و در نهایت گسترش بنیادهای رفاهی و بنگاه‌های اقتصادی در موازات هم است، تا در این فرآیند عرصه‌ی عمومی و حوزه‌های اجتماعی کشور را در سیطره‌ی سرمایه‌داری قرار دهند تا جایی که قدرت نظام جمهوری اسلامی را تضعیف نمایند.8

این جملات «سعید حجاریان» که به تازگی گفته است: «تشکیلات که فقط حزب نیست. مگر کار تشکیلاتی فقط کار حزبی است؟ در کنار کار حزبی فعالیت «ان.جی.او»ها کارهای عام المنفعه و نظایر آن نیز می‌تواند بستری برای ایجاد سازمان و تشکیلات باشد... اصلاً نمی‌خواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، ولی کار خیریه که می‌توانیم بکنیم.»9 را می‌توان به منزله‌ی حرکت اصلاح‌طلبان در همین مسیر دانست.

چه باید کرد؟

برای مقابله با جریان پراگماتیست‌ها می‌توان اقدام‌هایی داشت از جمله‌ی آن می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. از آنجایی که نقد پراگماتیسم کار بسیار ظریفی است باید مراقب بود که در مسیر نقد آن وارد مسائل انتزاعی نشد، یعنی در صورت دفاع پراگماتیست‌ها از خود آن هم با شعار مدیریت کارآمد، نباید گفته شود کارآمدی مهم نیست و مهم صرفاً تعهد است بلکه باید قرائت مد نظر انقلاب اسلامی را از کارآمدی ارائه نمود. کارآمدی‌ای که در چارچوب مدل پیشرفت جمهوری اسلامی و در راستای مدیریت علمی و فقهی تبیین شده باشد.

2. در راستای مقابله با تبلیغات پوپولیستی پراگماتیست‌ها که با شعار رضایت‌مندی و فایده‌مندی عمومی صورت می‌پذیرد؛ می‌باید به تبیین گفتمان خدمت که از سوی امام عظیم الاشأن راحل و مقام معظم رهبری ارائه و تأکید شده، پرداخته شود. در تبیین این گفتمان مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «بزرگ‌ترین مبارزه با آمریکا، خدمت به این مردم است هر که می‌خواهد با آمریکا مبارزه‌ی اساسی کند باید به این مردم خدمت کند. هر که می‌خواهد با دشمنان مبارزه عملی کارآمد کند، با فساد مبارزه کند. ابزارهای دشمن در درون کشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعیض و فاصله‌ی طبقاتی، ما باید با این‌ها مبارزه کنیم.»10

البته باید توجه داشت که پراگماتیست‌ها هم بر این گفتمان بدل خواهند زد و آن را مصادره خواهند کرد همان‌گونه که در گذشته دموکراسی‌خواهان الیتیستی شعار «سه سید فاطمی خمینی، خامنه‌ای، خاتمی» را سر داده و ولایت را مصادره نمودند.

3. بسط فلسفه و مباحث نظری و گسترش کرسی‌های نظریه‌پردازی و آزاد اندیشی می‌تواند مانع جدّی گسترش پراگماتیسم در جامعه شود؛ چرا که اساساً پراگماتیسم در پی بحران معرفت شناسی اومانیستی در قلمرو مقوله‌ی حقیقت در اواخر قرن نوزدهم در آمریکا پدید آمده است11  و معتقد است که دیگر نباید به مباحث منطقی و فلسفی پرداخت و صرف سودمندی یک انگاره کافی است تا آن را برابر با حقیقت بدانیم.

مثلاً اگر انگاره‌ی «کره ماه از پنیر درست شده است» سودمند باشد، این یعنی حقیقت.12ریچارد رورتی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان پراگماتیسم، در تبیین مدل خود برای تحقق لیبرال دموکراسی می‌گوید: «روند سست کردن فلسفه برای استحکام بخشیدن به نهادهای لیبرالی است.»13 از این رو مباحث نظری درباره‌ی توسعه و مدل‌های اجتماعی، اقتصادی و... آن، چالشی جدّی برای پراگماتیست‌ها خواهد بود.

4. چشم اسفندیار همه‌ی مدل‌های توسعه‌ی لیبرال دموکراسی، بحث تحقق عدالت است. سیاست‌های لیبرالیستی و از آن جمله سیاست‌های پراگماتیستی به سرعت موجب افزایش شاخص ضریب جینی در جامعه شده و به فاصله‌ی طبقاتی بسیار فاحشی منجر می‌شود؛ از این رو پرداختن به عدالت و تبدیل آن به یک مطالبه و گفتمان همگانی، پراگماتیست‌ها را هم در حوزه‌ی جذب اجتماعی و هم در حوزه‌ی اِعمال سیاست‌ها با چالشی جدّی مواجه می‌نماید.

5. با مد نظر قرار دادن نحوه‌ی ظهور تکنوکرات‌ها که از دل نیروهای خط امامی سر برآوردند و سرانجام آن‌ها، جریان اصول‌گرایی باید با کسب تجربه از گذشته، خطر پراگماتیست‌ها را درک نماید و با جدا کردن خط خود از پراگماتیست‌ها و تقابل با آن‌ها مانع استفاده‌ی این جریان از عنوان اصول‌گرایی برای خود شود چراکه عنوان اصول‌گرایی در جامعه بسیار رأی آور است.

منابع:


1. بشریه، حسین، 1387، جامعه‌شناسی سیاسی (نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی)، نشر نی، ص 65

2. همان. ص76

3. نظام‌های توتالیتر نظام‌هایی هستند بر طبق ایدئولوژی فراگیری با سیاسی کردن جامعه در همه‌ی حوزه‌های زندگی فرد و جامعه دخالت می‌کنند و می‌کوشند آن ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل کنند. (بشریه، حسین، 1382، آموزش دانش سیاسی، نشر نگاه معاصر، ص 171)

4. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به «تحلیل جزوه‌ی نگاشته شده توسط محمدرضا تاجیک، روزنامه‌ی جوان، مورخ 13 دی ماه 88»

5. بیات، عبدالرسول، 1381، فرهنگ واژه‌ها، نشر مؤسسه‌ی اندیشه و فرهنگ دینی، فصل پراگماتیسم

6. فضلی‌نژاد، پیام، 1391، ارتش سری روشنفکران، دفتر پژوهش‌های مؤسسه‌ی کیهان، ص 100

7. روزنامه‌ی شرق، شماره‌ی 30، خرداد 1384

8. فضلی نژاد، پیام، 1391، ارتش سری روشنفکران، دفتر پژوهش‌های مؤسسه‌ی کیهان، ص64

9. مصاحبه با روزنامه‌ی آرمان، سه شنبه 31 مرداد 1391، ص6

10. بیانات در مراسم سالگرد امام خمینی(رحمت‌الله‌علیهه)، 14 خرداد 1382

11. زرشناس، شهریار، 1383، واژه نامه‌ی فرهنگی سیاسی، کتاب صبح، صص 78- 80

12. بیات، عبدالرسول، 1381، فرهنگ واژه‌ها، نشر مؤسسه‌ی اندیشه و فرهنگ دینی، ص 93

13. رورتی، ریچارد، 1385. پیشامد، بازی و همبستگی، ترجمه‌ی پیام یزدان‌جو، نشر مرکز، ص 125


انعکاس این یادداشت در:

پایگاه تحلیلی تبینی برهان

پایگاه خبری تحلیلی مشرق

خبرنامه دانشجویان ایران

خبرگزاری نسیم آنلاین

جعفر حسن خانی
۱۱مهر

بررسی موانع پیشرفت سیاسی در جمهوری اسلامی

یادداشت پیش رو برای پایگاه تحلیلی تبینی برهان نگاشته شده است:

«پیشرفت و عدالت» نامی است که مقام معظم رهبری در ابتدای دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی به عنوان راهبرد اصلی این دهه بر آن نهادند و در همان سال‌های ابتدایی این دهه با بیان این جمله‌: «ما می‌خواهیم مسئله‌ی پیشرفت و عدالت، در دهه‌ی چهارم به یک گفتمان ملی تبدیل بشود.»[1] خواستار آن شدند که همه‌ی آحاد جامعه از مسئولین گرفته تا مردم در راستای تحقق آن در تمامی عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... کشور تلاش کنند. امروز که یک سال تا رسیدن به نیمه‌ی این دهه باقی است، این یادداشت بر آن است تا به بررسی یکی از شقوق و عرصه‌های پیشرفت و موانع پیش روی آن، یعنی پیشرفت سیاسی بپردازد.

 ابتدا جهت فهم بهتر از «پیشرفت سیاسی در جمهوری اسلامی» به بررسی خود مفهوم پیشرفت و مؤلفه‌های آن می‌پردازیم؛ تا بتوان بدین‌وسیله به عرصه‌های مختلف پیشرفت، از جمله پیشرفت سیاسی نیز پرداخت. جهت درک عمیق‌تر از «پیشرفت» مد نظر انقلاب اسلامی و خواست مقام معظم رهبری باید از تبیین لفظ «پیشرفت» آغاز کرد و به این سؤال پاسخ داد که «چرا رهبر انقلاب به جای این لفظ از لغت «توسعه» استفاده ننمودند؟» تا بتوان مطابق آن از توسعه‌ی سیاسی، توسعه‌ی اقتصادی و ... سخن به میان آورد.

 در پاسخ به چرایی استفاده نکردن معظم‌له از لفظ توسعه باید دانست که اساساً در جهان به صورت متداول دو نگرش نسبت به توسعه وجود دارد:

نگرش اول، توسعه را حرکتی همیشگی در مسیر راهی که غرب پیش‌تر طی کرده، می‌داند و تحقق ایستار‌ها و ارزش‌های غربی را در همه‌ی جوامع الزامی می‌شمارد و برای انسان‌های دیگر جوامع، نقشی جز تسهیل کنندگی این روند قائل نیست.

نگرش دوم، با به رسمیت شناختن مختصات فرهنگ‌های دیگر جوامع با نام سنت‌گرایی، به همزیستی آن با ایستارها و ارزش‌های غربی، با نام نوگرایی تأکید می‌کند[2] که در نهایت این جوامع مبتنی بر این مدل توسعه، در قالب خرده فرهنگ‌ها در فرآیند جهانی سازی در جامعه‌ی جهانی هضم می‌شوند.

این در حالی است که انقلاب اسلامی فارق از مدل‌های مدرنیزاسیون، در قالب نگرش سوم، توسعه را نه در تحقق لیبرال دموکراسی، بلکه مبتنی بر چارچوب تمدن سازی اسلامی و در راستای اندیشه‌ی مهدویت تعریف می‌کند و به دنبال جهانی سازی اسلام است. از این رو رهبر فرزانه‌ی انقلاب در جهت آنکه در بین مسئولین، نخبگان، دانشگاهیان و دیگر آحاد جامعه بین لفظ مورد اشاره‌ی خود با آن دو نگرش نخست توسعه، انگاره‌ی این همانی شکل نگیرد به جای لغت «توسعه» از لغت «پیشرفت» استفاده نموده‌اند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در تبیین این مطلب می‌فرمایند:

«ما وقتی می‌گوییم پیشرفت، نباید توسعه‌ی به مفهوم غربی تداعی شود... ما مجموعه‌ی غربی شدن، یا توسعه یافته‌ی به اصطلاح غربی را مطلقاً قبول نمی‌کنیم. پیشرفتی که ما می‌خواهیم چیز دیگری است... اساس نگاه اسلامی به پیشرفت،‌ بر پایه‌ی این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دو ساحتی می‌داند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایه‌ی همه‌ی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است... کشور ما آن وقتی پیش رفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند.»[3]

مقام معظم رهبری پیشرفت را در چارچوب حرکت از انقلاب اسلامی به نظام اسلامی و از نظام اسلامی به دولت اسلامی و از دولت اسلامی به کشور اسلامی و از کشور اسلامی به جهان اسلامی تعریف می‌نمایند. 

اما پیشرفت مبتنی بر نگاه یاد شده در عرصه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و از جمله سیاسی مستلزم وجود نرم‌افزارها و سیستم عامل‌هایی است که جمهوری اسلامی در قالب آن‌ها پیشرفت مد نظر خود را پیگیری کند. اساسی‌ترین مشکل در جامعه‌ی ما نبود نرم‌افزارهایی است که بتوان در قالب آن تمدن بزرگ اسلامی را پایه‌ریزی کرد. اساساً مادامی که دست‌یابی به نرم‌افزارها و مفاهیم متناسب با تمدن اسلامی تحقق نیابد، نمی‌توان بحث از استحکام و پیشرفت حکومت جمهوری اسلامی ایران مطرح کرد.

در عرصه‌ی سیاسی چون بسیاری دیگر از عرصه‌های تمدن اسلامی منشأ معضلاتی از قبیل:

- قبیله‌گرایی سیاسی؛

- فساد و تبعیض سیاسی؛

- ولایت گریزی و ولایت ستیزی؛

- بی‌بصیرتی خواص و نخبگان؛

- دنیاطلبی کارگزاران؛

- عدم شایسته سالاری در تصاحب مناسب سیاسی، اجرایی و مدیریتی؛

- عدم ارتباط مستمر مردم و مسئولین نظام سیاسی؛

- بی‌تفاوتی برخی اقشار نسبت به مناسبات سیاسی؛

و ...

را باید در نبود نرم‌افزار جامع سیاسی جست. نرم‌افزاری که در راستای پیشرفت برای تحقق تمدن اسلامی، سیستم و ساختارهایی را در جهت تنظیم روابط سیاسی مردم و مسئولین و مسئولین با هم، تبیین نماید. متأسفانه در برخی مقاطع پس از انقلاب اسلامی در نبود مدل و نرم‌افزارهای اسلامی متناسب با نیازهای زمانه برای اداره‌ی جامعه، برخی مدیران و نخبگان سیاسی مبتنی بر الگو و نرم‌افزار‌های لیبرالیستی از غرب آمده اقدام به مدیریت و برنامه‌ریزی جامعه کردند.

بسیاری از معضلات و نارسایی‌های جامعه از جمله مواردی که پیش‌تر بدان اشاره شد نتیجه‌ی این نوع از مدیریت بوده است که در برهه‌هایی از زمان خواستار خروج قطار نظام از گفتمان انقلاب اسلامی شده است. رهبر انقلاب با درک صحیح این ضرورت انقلاب اسلامی و در راستای رسیدن به الگو و متدولوژی اسلامی و ایرانی اداره‌ی جامعه و پیشبرد آن، خواستار «نهضت تولید نرم‌افزارهای اسلامی» شدند.

ایشان در تبیین این مطالبه‌ی به حق خود از مجامع علمی (حوزه و دانشگاه) می‌فرمایند: «باید مغزهای متفکر استاد و دانشجوی ما بسیاری از مفاهیم حقوقی، اجتماعی و سیاسی را که شکل و قالب غربی آن‌ها در نظر بعضی مثل وحی منزل است و نمی‌شود درباره‌اش اندک تشکیکی کرد، در کارگاه‌های تحقیقاتی عظیم علوم مختلف حلاجی کنند؛ روی آن‌ها سؤال بگذارند؛ این جزمیت‌ها را بشکنند و راه‌های تازه‌ای بیابند؛ هم خودشان استفاده کنند و هم به بشریت پیشنهاد کنند. امروز کشور ما محتاج این است.» [4]

در مسیر تولید نرم‌افزارهای اسلامی برای پیشرفت سیاسی موانع بسیاری وجود دارد که در این وجیزه به برخی از مهم‌ترین آن‌ها پرداخته می‌شود:

1. مدیران و نخبگان ناهمتراز با انقلاب اسلامی؛

 در مسیر تولید نرم‌افزار‌های اسلامی مدیران و نخبگانی که یا مؤمن به لیبرال دموکراسی‌اند و یا فهم درستی از انقلاب اسلامی ندارند. پیشرفت را با انگاره‌ی این همانی مترادف با توسعه به معنای غربی شدن می‌دانند. این نیروهای ناهمتراز ضمن آنکه مانع تولید نرم‌افزارها و الگوهای اسلامی می‌شوند با عمل به الگوها و نرم‌افزارهای غربی برای اداره‌ی جامعه، موجب بروز کژی‌ها و معضلاتی در مسیر انقلاب اسلامی شده‌اند.

این جریان، پیشرفت سیاسی را توسعه‌ی سیاسی و توسعه‌ی سیاسی را چیزی جز تحقق مؤلفه‌های لیبرال دموکراسی نمی‌داند. بخشی از این نیروهای ناهمتراز انقلاب اسلامی با پذیرش تجدد غربی و با نفی تمدن اسلامی به دنبال القای اتوپیای التقاطی برای انقلاب اسلامی هستند. سخن گفتن از مالزی و ژاپن اسلامی در روزگار گذشته و ترکیه در روزگار معاصر را باید در همین راستا تفسیر کرد.

2. ضعف مفرط دانشگاه.

پیشرفت سیاسی مبتنی بر تحقق تمدن اسلامی در دانشگاهی که دانشجوی علوم سیاسی‌اش در اولین مواجهه با علم سیاست در تبیین بنیادهای علم سیاست بدون هیچ توضیحی می‌آموزد که: «در عصر جدید که منابع ماورای اجتماعی مشروعیت قدرت دچار بحران شده‌اند، تنها راه تولید اقتدار، توسل به حاکمیت مردم بوده است.» [5] چگونه می‌توان انتظار داشت که به دنبال مدل اسلامی -ایرانی پیشرفت در حوزه‌ی مسائل سیاسی باشد؟

جریان کلی دانشگاه برای تولید نرم‌افزارهای اسلامی دو نیاز اساسی دارد:

اول آنکه دانشگاه نیاز به ترمیم و نقد جدّی ساختارها و محتوای غربی حاکم بر خود را دارد تا به نقطه‌ی آغاز تولید نظریه‌های اسلامی برسد.

دوم آنکه نیاز به عمق بخشی در شناخت مبانی اسلامی دارد.

آنچه امروز از اسلام در دانشگاه‌ها بیان می‌شود، سطحی و نازل بوده و با این شناخت سطحی، به هیچ وجه نمی‌توان تولید نرم‌افزار اسلامی کرد.

3. کم‌کاری حوزه‌های علمیه.

در طول تاریخ شیعه و تا پیش از انقلاب اسلامی، حوزه‌های علمیه خدمات ارزنده‌ای به امت اسلامی داشته و نسبتش با حکومت‌ها نسبت واکنشی و انتقادی بوده و بیشتر به نبایدها پرداخته؛ اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تحقق حکومت جمهوری اسلامی برخی سطوح حوزه‌ی علمیه در موضعی منفعلانه همچنان به نبایدها می‌پردازند.

در حالی که باید در حوزه‌ی بایدها و نظام‌سازی و تمدن‌سازی مبتنی بر منابع اسلامی وارد شود و به مواردی از قبیل فقه حکومتی، اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی و سازوکارهای فرهنگ اسلامی پرداخت.باید پذیرفت که با تحقق حکومت شیعه و تشکیل جمهوری اسلامی نیازهای اجتماعی به احکام اسلام از رساله‌های عملیه که بیشتر به جنبه‌های فردی می‌پردازد، فراتر رفته است.

تولید نرم‌افزار و الگوهای اسلامی برای تمدن سازی اسلامی برای پیشرفت در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... امروز از ضرورت‌های انقلاب اسلامی است که در مرحله‌ی اول بر عهده‌ی حوزه‌های علمیه است. البته گام‌های بسیار سازنده‌ای در برخی مجموعه‌های حوزه‌ی علمیه برداشته شده که این ابتدای راهی است که انتهایش تشکیل تمدن اسلامی است که در درون خود مبتنی بر نظریه‌ی ولایت فقیه، ضوابط سیاسی اسلام حاکم است.

 

به عنوان حسن ختام و نتیجه‌گیری باید اذعان داشت که پیشرفت سیاسی در نظام اسلامی نیاز به الگو و نرم‌افزاری دارد که بتوان در آن، چارچوب سیاستی را متصور بود که مبتنی بر ارزش‌های والای اسلامی است و این مسیری است که انقلاب اسلامی در آن طی طریق می‌کند. البته تحقق نظریه پردازی‌های اسلامی در جهت تولد نرم‌افزارهای اسلامی نیاز به مؤلفه‌هایی دارد که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در تشریح آن می‌فرمایند: «آنگاه‌ که‌ نخبگان‌ ما نقطه‌ی‌ تعادل‌ میان «هرج‌ و مرج» و «دیکتاتوری» را شناسایی‌ و تثبیت‌ کنند، دوران‌ جدید آغاز شده‌ است‌.

آری‌، نباید از «آزادی» ترسید و از «مناظره» گریخت‌ و «نقد و انتقاد» را به‌ کالای‌ قاچاق‌ و یا امری‌ تشریفاتی‌، تبدیل‌ کرد چنانچه‌ نباید به جای‌ مناظره‌، به «جدال‌ و مراء»، گرفتار آمد و به جای‌ آزادی‌، به‌ دام‌ هتاکی‌ و مسئولیت‌ گریزی‌ لغزید. آن‌ روز که‌ سهم «آزادی»، سهم‌ «اخلاق» و سهم «منطق»، همه‌ یکجا و در کنار یک‌دیگر ادا شود، آغاز روند خلاقیت‌ علمی‌ و تفکر بالنده‌ی‌ دینی‌ در این‌ جامعه‌ است‌ و کلید جنبش‌ «تولید نرم‌افزار علمی‌ و دینی» در کلیه‌ی‌ علوم‌ و معارف‌ دانشگاهی‌ و حوزوی‌ زده‌ شده‌ است‌.» [6]

 

  پی‌نوشت‌ها:


[1]. بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان، 27/2/1388

[2]. دکتر سیدعلی قوام، سیاست‌های مقایسه‌ای، انتشارات سمت، 1387

[3]. بیانات در دیدار استادان و دانشجویان کردستان، 27/2/1388

[4]. بیانات در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر، 9/12/1379

[5]. حسین بشیریه، آموزش دانش سیاسی (مبانی علم سیاست نظری و تأسیسی)، نشر نگاه معاصر، 1383 (این کتاب از منابع آزمون ارشد علوم سیاسی است)

[6]. پاسخ به نامه‌ی جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه‌ی علمیه در مورد کرسی‌های نظریه پردازی، 16/11/1381

انعکای این یادداشت در:

پایگاه تحلیلی تبینی برهان

خبرنامه دانشجویان ایران

پایگاه پرسمان دانشجویی

جعفر حسن خانی
۱۱مهر

مرداد ماه یادآور واقعه شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری در جلوی دیدگان تماشاگر مردم مسلمان بود. مردمی که پیش از این واقعه در اعتراض به تبعید آیت الله آشتیانی قیام کردند و پس از این واقعه در ۱۵ خرداد ۴۲ در اعتراض به بازداشت حضرت امام خمینی (ره) باز قیام کردند. اما آن روز به دار آویخته شدن بزرگ آیت الله شهر را فقط به نظاره نشستند.

آخرین تصویر از شیخ فضل الله نوری در کتابخانه ی شخصیشان

اپیزود اول: شیخ فضل الله نوری مرتجع یا مترقی

نه تنها رسانه های آن روز بلکه کتاب های تاریخ بعد از شهادت شیخ فضل الله را عالمی عامی و مرتجع معرفی می کردند این در حالی است که او عالم درجه یک پایتخت بود : یکی به لحاظ این که شاگری برجسته میرزای شیرازی بود و این برجستگی علمی را همه کسانی که در مکتب میرزای شیرازی درس می خواندند و یا آنان که مطلبی در این مورد شنیده بودند، نقل می کردند؛دیگر این که شیخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلکه معلومات دیگری هم داشت که روحانیون دیگر از آن برخوردار نبودند. این تأکید برای آن است که یکی از خطهای تبلیغاتی دوره مشروطه این بود که :"شیخ عالم روز نیست، بلکه مرتجع و ضدترقی است." مرحوم ضیاءلدین دری می نویسد که:  معلومات شیخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبه فقاهتی، از بقیه علوم نظیر تاریخ و جغرافیا که غالب علما از این دو علم بی بهره اند، اطلاع کافی داشت. حتی در اواخر عمر از مرحوم میرزا جهان بخش منجم، علم عجوم و اسطرلاب را فرا می گرفت. یک بار به ایشان عرض کردم : « جناب آقا! دراین آخر عمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنی؟ » فرمود : « من از این علم بهره نداشتم و این برای علما بد است که به کلی از علمی بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم، بهتر است از این که بمیرم و ندانم».

اپیزود دوم: امتناع از رفتن به سفارت روس

مدیر نظام از نزدیکان شیخ فضل الله خاطره ای را از چند روز قبل از اعدام شیخ فضل الله به شرح زیر نقل می کند :

" نزدیک نصفه شب دیدم در می زنند، واکردیم، میرزا تقی خان نامی بود. به آقا خبر دادیم، گفت بفرمایید تو. رفت تو. گفت میرزا تقی خان! چه عجب یاد ما کردی. این وقت شب چرا؟! گفت : « آقا، کار واجبی بود؛ از امام جمعه و امیر بهادر پیغامی دارم »، شیخ گفت : « بفرمایید ببنم چه پیغامی دارید؟ » گفت : « پیغام داده اند که ما در سفارت روس هستیم و در اینجا مخلای طبع شما یک اطاق آماده کرده ایم. خواهش می کنیم که برای حفظ جان شریفتان قدم رنجه فرمایید و بیایید اینجا – البته می دانید در شرع مقدس حفظ جان از واجبات است. » گفت : « میرزا تقی خان! از قول من به امام جمعه بگو تو حفظ جان خودت را کردی کافی است، لازم نیست حفظ جان مرا بکنی! وای بر اسلام دیگر چه باقی مانده است که اجانب بگویند."

اپیزود سوم: حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مُثله کنند و بسوزانند ولی به اجنبی پناهنده نشوم

میرزا جواد سعدالدوله به شیخ فضل الله نوری پیشنهاد کرد که « بیرق (هلند) را بر بالای خانه تان بزنید؛ دیگر حتی لازم نیست به سفارت هلند تشریف بیاورید. زمانی هم که مشروطه خواهان تهران را گرفته بودند، اینطور نبود که جرئت داشته باشند به سفارت خارجی تعرض کنند، و می ترسیدند.» شیخ در پاسخ این پیشنهاد، خندید و به استهزا گفت : « آقای سعدالدوله باید بیرق ما را برروی سفارت اجنبی بزنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت که من یکی از مبلغین احکام آن هستم، اجازه فرماید به خارج از شریعت آن پناهنده شوم؟! » آنگاه آیه شریفه « ... وَ لَن یَجعَلَ الله لِلکافرینَ عَلی المُؤمِنینَ سَبیلا. » و چند آیه دیگر را خواند و سپس ادامه داد : « من حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مثله کنند و بسوزانند؛ ولی به اجنبی پناهنده نشوم. »

جالب اینجاست که در قسمتی از اعلامیه ای که قبل از اعدام شیخ خواندند و بعد آن را در سطح شهر پخش کردند، چنین درج است : « اینها طرح و نقشه ریختند که بلاد اسلامی را به دست خارجه بدهند و دیگران را بر ایرانیان حکمروا سازند. همه سعی آن ها، تحدید ملت و فروش مملکت بود؛ و این که در باطن اجانب را به مملکت دعوت کنند».

اپیزود چهارم: اقدامی برای افکار عمومی صد سال آینده 

قبل از شهادت شیخ، شخصی به نام سید فخرالدین جزایری تعریف می کند :

« پدرم به من گفت برو ببین که حال شیخ جطور است (موقعی است که مجاهدان تهران را فتح کرده بودند و خطر، شیخ را تهدید می کرد.) من فکر کردم شیخ حتما به سفارتخانه های خارجی پناه برده و یا گریخته است. وقتی به خانه اش رسیدم، دیدم در باز است. وارد شدم. شیخ را دیدم که با چند نفر نشسته است. مرا که دید، به شوخی گفت :« لوله هنگ دانه ای چند است »؟! یعنی سوراخ موش ها چند است؟ سپس خندید و گفت : « همه ترسیدند و توی سوراخ موش رفتند». یکی از حضار به شیخ گفت : «آقا! شما که می دانستید با مخالفت نتیجه ای نمی گیرید، چرا مخالفت کردید؟ از اول هم معلوم بود که از پس این ها بر نمی آیید. » شیخ گفت : « تا اگر صد سال بعد از این بعضی مسلمانان به قعر زیر زمین و داخل سرداب ها رفتند و در آنجا با کمال ترس درد دل کردند و گفتند صد سال قبل عده ای دست به دست هم دادند و ریشه اسلام را کندند، لااقل یک نفر هم بگوید که در میان آن عده یک آخوند طبرسی و یارانش بودند که مخالفت کردند!»

اپیزود پنجم: آخرین سخنان پای چوبه دار

شیخ شهید وقتی برروی چهار پایه چوبه دار ایستاد رو به جمعیتی که پیشتر کف می زدند و هلهله می کردند چنین لب به سخن گشود :

" خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم) "

بعد از این که حرف هایش تمام شد. عمامه اش را از سرش برداشت و تکان تکان داد و گفت : « از سر من این عمامه را برداشتند که از سر همه برخواهند بارداشت. » این را گفت و عمامه را به جلو میان جمعیت پرتاب کرد. در این وقت طناب را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پای او کشیدند، یک مرتبه تنه سنگینی کرد و کمی پایین افتاد، اما فورا دوباره بالا کشیدنش و دیگر هیچ کس از آقا کمترین حرکتی ندید، انگار نه انگار که اصلا هیچ وقت زنده بوده!

اپیزود ششم: هذه کوفة الصغیره

شیخ فضل الله نوری قبل از اعدام، رو به مردم تهران، گفت : « هذه کوفة الصغیرة »؛ یعنی مردم تهران را به مردم کوفه تشبیه کرد. و ساعاتی قبل از اعدام هنگامی که چوبه دار آماده بود و شیخ را محاکمه می کردند، فردی از طرف مشروطه خواهان به ایشان گفت : « جنابعالی حرمت مشروطه را لغو کنید و بفرمایید منزل ». شیخ پاسخ داد : « شب قبل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم که امروز مهمان او هستم؛ حاضر نیستم این فرصت را از دست بدهم، و این مشروطه ابدالدهر حرام است ». یعنی حتی لحظه آخر هم از اعتقاد خود دست نکشید. در تاریخ هست که بعد از پایین آوردن جنازه شیخ از چوبه دار، عده ای از مجاهدان بی دین مشروطه، به جنازه ایشان بی حرمتی کردند و سپس اطرافیان شیخ مخفیانه جنازه را در منزل آن شهید دفن کردند. مردم که اینک همه مطالب برایشان روشن شده بود، کنار خانه شیخ می آمدند؛ دست می گذاشتند روی دیوار خانه و فاتحه می خواندند. خانواده شیخ تصمیم گرفتند برای مصون ماندن جسد شیخ از تعرض جنازه، را به جای دیگری منتقل کنند. بعد از چند ماه نبش قبر کردند و جنازه ایشان را که کاملا سالم بود، به قم بردند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن کردند.

اپیزود هفتم: وقتی پیش بینی شیخ شهید فضل الله درباره آیت الله بهبهانی محقق می شود

زمانی که آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری در اعتراض به عملکرد برخی مجلسیان سکولار در نحوه تدوین قانون اساسی و انتشار برخی مطالب در نشریات و برخی عملکردها به شاه عبدالعظیم می رند و متحصن می شوند. آیت الله سید عبدالله بهبهانی به همراه آیت الله سید محمد طباطبایی از طرف مجلس مأمور گفتگو با شیخ می شوند تا شاید بتوانن تحصن را خاتمه دهند. با نا امیدی آقایان از متقاعد کردن شیخ به ترک تحصن، سید عبدالله بهبهانی خطاب به شیخ می گوید : آقا بیایید به تهران برویم، آن ها شما را می کشند. شیخ شهید با اتکا به بینش ژرف خود پاسخ می دهد : « اگر من را بکشند شما را نیز می کشند. » این پیش بینی در کمتر یک سال محقق می شود. شیخ شهید 13 رجب روز ولادت امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) به سال 1327 به شهادت می رسد . آیت الله بهبهانی در نهم رجب سال 1328 ه.ق .

منبع:


۱.دکتر موسی نجفی . موسی فقیه حقانی.تاریخ تحولات سیاسی ایران.موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.۱۳۸۸

۲.تندر کیا "نوه شیخ فضل الله نوری". سر دار. کتاب صبح. ۱۳۸۷

انعکاس این یادداشت با کمی اضافات در:

پایگاه خبری بی باک نیوز

پایگاه خبری تحلیلی بولتن نیوز


جعفر حسن خانی